از اواخر دههٔ 1330 و با فزونی جمعیت نسبت به توسعهٔ شهرها، تولید مسکن از نرخ افزایش جمعیت عقب افتاد و مشکل کمبود مسکن به وجود آمد. در ادامه مسکن به کالایی سرمایهای تبدیل و در دهههای بعد حل بحران مسکن به وعدهٔ انتخاباتی تبدیل شد اما دخالتهای مستقیم و غیرمستقیم سیستمهای دولتی هیچگاه در این زمینه موفق نبوده است. برای چند نسل متوالی، دسترسی به مسکن مناسب، یکی از بزرگترین دغدغههای مردم بوده و هست، و در حالی که در کل جهان، انتظاری بالای ده سال تا صاحب خانه شدن غیرعادی توصیف میشود، «طول انتظار برای خرید مسکن در تهران به حدود 109 سال رسیده است.»*
***
اجارهنشینها، خارج از محدوده، زیر بامهای شهر و آپارتمان شماره 13 در دههٔ شصت، بالای شهر، پایین شهر در دههٔ هشتاد و بیخود و بیجهت در دههٔ نود، به نحوی موضوع مسکن و تأثیرِ داشتن و نداشتن آن بر فرد و جامعه را مسألهٔ محوری خود قرار داده و داستان خود را در این ارتباط بنا کردهاند. روشن هفتمین فیلم روحالله حجازی هم در این دستهبندی قرار میگیرد.
تعریف حجازی از بحران مسکن معطوف به ارجاعهای جامعهشناختی است. مسکن با جسم و جان روشن، شخصیت اصلی فیلم با بازی خوب رضا عطاران، یکی شده و فقط معنای سرپناه ندارد. از نظر هایدگر «سکونت فقط سقفی را سایهبان قرار دادن یا چند مترمربع زمین را زیر پا گرفتن نیست.» همان طور که مسکن به خانه و خانه به خانواده معنی میدهد، در روشن هم زندگی و خانوادهٔ روشن با سرنوشت آپارتمان ثبتنامیاش عجین شده و او هر آنچه را به عنوان مرد خانواده برایش تعریف شده تحت تأثیر خانهای که انگار هیچگاه قرار نیست صاحبش شود، از دست میدهد. روشن بازگشت مریم همسر سابقش که مدتهاست از زندگی او رفته و پدری کردن برای دخترش ندا را در گروِ تحویل آپارتمانش میداند. زندگی برای روشن یعنی صاحبخانه شدن. انگار تعریف او از مرد خانواده بودن با صاحب یک چاردیواری شدن یکی شده است.
روشن با انبوهی از زنان و مردان خسته و دلمرده در سرما و زیر باران به وعدههای هزاربارهٔ نمایندهٔ سازندهٔ مجتمع گوش میکند. همهٔ معترضان چنان وامانده و کرخت شدهاند که توان اعتراض بیشتر ندارند. وقتی زنی از بین جمعیت مطالبهگر میخواهد خود را آتش بزند، روشن است که فندک خود را به او میدهد. او حال زن را درک میکند و حس میکند شرایطی مشابه خودش دارد؛ آن زن زندگی خود را پشت یک وانتبار جمع کرده و خانه به دوش است و روشن جز موتوری قراضه و یک کمد پر از نوارهای ویاچاس چیزی از خود ندارد.
حجازی روشن را در زمانهای ساخته که بحرانهای اقتصادی پیدرپی و ناشی از تصمیمهای سیاسی و عملکرد اقتصادی سیستم حاکم، امیدواری و امیدوار بودن را به امری سخت بدل کرده و باید برای هر روزنهٔ امید و نگاه امیدوارانه به آینده هزارویک دلیل در دست داشت. وقتی روشن بیآنکه دلیلی داشته باشد، معتقد است «همهچی درست میشه!»، کسی با او همراهی نمیکند. روشن مدتهاست میداند خانواده که هویت فردی و اجتماعی خود را با آن تعریف کرده دیگر در اختیار ندارد و در عین حال به مردی بدل شده که نسبت به هر گونه اقدام و عمل جدی مقاومت دارد. مدتها طول میکشد تا تصمیم خود را عملی کند و هر بار که تصمیم به انجام کاری میگیرد، اعمالش نیمهکاره، مضحک و حتی فکرنشده به نظر میرسد.
تیزر فیلم از کانال آپارات «سینماتیکت»