سال گذشته، وس اندرسن چهار فیلم کوتاه با اقتباس از چهار داستان رولد دال ساخت که البته بار اولش هم نبود از این نویسنده اثری را کارگردانی میکرد. در سال 2009 انیمیشن آقای فاکس شگفتانگیز را از روی داستان محبوبی از دال ساخت که البته با همان قالبهای ساختاری/ بصری خاص اندرسن همراه بود. دال از محبوبترین نویسندههای ادبیات کودک است که تعدادی از شاخصترین فیلمهای کودکانه هم اقتباس از داستانهای اوست. از چارلی و کارخانهٔ شکلاتسازی (تیم برتن) گرفته تا غول بزرگ مهربان (استیون اسپیلبرگ) و البته همین دو سال قبل هم فیلم موزیکال ماتیلدا (متیو وارچوس) از بین آثارش اقتباس سینمایی شد.
اما این چهار داستان کوتاه که اندرسن در فیلمهای جدیدش اقتباس کرده، حکایتی دیگر دارند. دال این داستانها را از زمانی که در هندوستان اقامت داشت روایت کرده بود و همهٔ آنها بهنوعی گویی دربارهٔ تناقضهایی وجودی بین دو سویهٔ کامیابی و ناکامی هستند.
داستان سم تلاشی دشوار و ناکام و البته خوشفرجام برای یافتن ماری سمی در لباس یک مستشار انگلیسی توسط پزشکی هندی است که با پرخاشگری مستشار و حس نومیدی در پزشک به پایان میرسد. داستان قو دربارهٔ پسرکی است که با دوربین میخواست پرندگان کمیاب را تماشا کند و با آزار و اذیت دو جوان سنگدل، خودش تبدیل به پرندهای شد که با دوربین تماشایش میکردند. داستان موش حکایت موشگیر مشمئزکنندهای است که ادعایش در شکار موشها درست از آب درنیامد و در عوض خودش همانند موشی وحشی، موشی دیگر را خورد. داستان شگفتانگیز هنری شوگر نیز راوی بهرهگیری کلاهبردارانهٔ یک قمارباز از تجربههای ثبتشدهٔ یک ریاضتگر هندی است که او را به ثروت میرساند و او با این ثروت برآمده از قمار، تشکیلات خیریه به راه میاندازد.
در هر کدام از این داستانها، انگار از درون یک موقعیت، موقعیتی ناهمسو زاده میشود و تناقضهایی متوالی از روند ارتباطهای انسانی بین آدمهای قصهها شکل میگیرند. تلاش خیرخواهانهٔ دکتر هندی با خشونت و پرخاش افسر مواجه میشود و معصومیت پسرک داستان دیگر، با خشونت و شکنجههای غریب اوباش، رو در رو. موشگیر خودش موشی بزرگ در قالب یک انسان است و یک قمارباز بیکار مرفه، با آموختن و تمرین تجربههای شهودی یک اهل مراقبه، حقهبازی را دنبال میکند و عواید آن حقهبازی را برای فعالیتهای خیریهٔ درمانی مصرف میکند! انگار در این داستانها، نوسانهای وجودی و رفتاری و موقعیتی مایهٔ اصلی متن هستند و سایهای سنگین از ابسورد بر سر آدمهای داستان افتاده و قاعدهای باثبات در مسیر کنشها و واکنشهای انسانیشان شکل نمیگیرد.