شماره ۳۰
-
جایی آن بالا
وقتی در دی 1369 این یادداشت را نوشتی من یکساله شده بودم و تو 34ساله بودی...
بیشتر بخوانید » -
آسانسوری به سوی هدف
هیچ لازم نیست به حافظهام فشار بیاورم تا یادم بیفتد 33 سال پیش چه نقطهٔ عطفی در زندگی من بود...
بیشتر بخوانید » -
من نمیخواهم بزرگ شوم…
آن روزها توی کتاب فارسی دوم دبستان نوشته بود: خدا را شکر میکنیم که از کلاس اول به کلاس دوم آمدهایم...، و ما بر حسب تکلیف بارها و بارها این جمله را خواندیم اما خدا را واقعاً شکر نکردیم چرا که کلاس اول با دوم فرقی نمیکرد...
بیشتر بخوانید » -
من در سینما زندهام
ما ساکنان دهکدهٔ جهانی سینما، هیچجا و هیچوقت تنها و غریب نیستیم...
بیشتر بخوانید » -
آبروی ازدسترفتهٔ عشق
رسم بر آن است که در بیان عشق به سینما، خاطرهٔ اولین برخورد یا برخوردها را ضمیمه کرد...
بیشتر بخوانید »