ورود به پشت پرده

سریال‌ها شبیه سنت پاورقی‌اند در روزگار اوج روزنامه‌ها، و این سال‌ها به دلیل وفور فضای دیجیتال، در اوج ساخته شدن و دیده شدن قرار گرفته‌اند. در این میان سریال‌سازی هم شبیه هر پدیدهٔ دیگری در زمان مرکز توجه بودن، هم آثاری حرفه‌ای و استاندار دارد هم آثاری متوسط و هم انبوهی مجموعهٔ نازل و سطحی. دقیقاً در همین شرایط است که اگر مجموعه‌ای بتواند نظر مثبت عمومی را دریافت کند، می‌توان متوجه تفاوت‌های آن با سایر تولیدات شد. حالا افعی تهران دقیقاً در همان موقعیتی است که باید پرسید مگر این مجموعه چه دارد که توانسته مخاطب ویژه‌اش را جذب کند و یا از چه بهره برده که این‌چنین مورد توجه عمومی قرار گرفته؟

نخستین قابلیت افعی تهران تلاشی برای همذات‌پنداری زیستی است. در زمانه‌ای که مدت‌هاست مجموعه‌های تلویزیونی و فیلم‌ها عملاً طبقهٔ متوسط را به دست فراموشی سپرده و موضوع‌ها و آدم‌های فیلم‌ها یا در عرش مرفه بودن هستند یا در زیر خط اجتماع، افعی تهران آدم‌ها و داستانش را جایی سمت طبقهٔ متوسط و هنرمند قرار داده تا از طریق روایت چگونگی ساخت فیلمی در مورد یک قاتل سریالی بتواند بالا و پایین جامعه را رصد کند. فیلم‌نامهٔ افعی تهران تلاش کرده تا علاوه بر خط اصلی روایت از دید یک منتقد سینما که در میانسالی تلاش دارد نخستین فیلمش را با سوژه‌ای حساس بسازد، نقبی به شرایط اجتماعی، روان‌شناختی و جزییات فرهنگی جامعهٔ امروز ایران بزند.

در نظر اول، افعی تهران مورد توجه علاقه‌مندان و دست اندرکاران سینما است. سریال به پشت پردهٔ سینما می‌پردازد؛ از بحث سرمایه‌گذاری در تولیدات سینمایی که منجر به دخالت صاحب سرمایه و توصیه برای بازیگری و نقش فروشی گرفته تا دخالت‌های غیرهنری در امر هنری از سوی مسئولان غیرسینمایی در کنار تمام مصائب ساخت فیلم که قطعاً برای فعالان این عرصه جذابیتی ویژه دارد. از سوی دیگر اما برای عموم کسانی که سینما را تنها در همان جهان پر زرق و برق سلبریتی‌ها می‌بینند هم می‌تواند از این منظر که دشواری‌ها را در شکلی حقیقی نشان می‌دهد جذاب و تماشایی باشد.

فیلم‌نامهٔ پیمان معادی اما به همین تضاد بسنده نمی‌کند. او در مسیر روایت داستان ساخته شدن فیلم، آن هم در مورد قاتلی که کودک‌آزاران را هدف قرار داده، به درون شخصیت اصلی نفوذ می‌کند که کودکی آشفته‌ای داشته است. منتقد و فیلم‌سازی که در اولین گام فیلم‌سازی باید با کودکش که حاصل جدایی او و همسرش هست هم مدتی سر کند. ارجاع داستان از روابط او و پسرش به گذشتهٔ ناخوشایند او که با فوت نا‌به‌هنگام پدرش رقم می‌خورد، مجموعه‌ای از اتفاقات را به وجود می‌آورد که اصلی‌ترین آن‌ها معضلات روابط خانوادگی است که صد البته در جامعهٔ ما پیشینه‌ای دیرینه دارد و گویی راه فراری از آن نیست. ما از نگاه قهرمان، دو سوی زندگی او را در جهان کار و جهان فردی‌اش مرور می‌کنیم. در این میان سامان مقدم از دل طراحی تصویری و دکوپاژ، بی‌هیچ ادعایی داستان را سرراست روایت می‌کند. هوشمندی کارگردان در افعی تهران آن‌جا نمایان می‌شود که تقسیم‌بندی روایت داستان را بدون پیچیدگی پیش می‌برد و به‌خوبی دریافته که همان تعلیق ناشی از داستان در کل روایت می‌تواند مخاطب را به بهترین شکل با خود همراه کند. تعلیقی که کارگردان به واسطهٔ تقسیم‌بندی خوب اتفاق‌ها در فیلم‌نامه ایجاد کرده، تنها منوط به یافتن قاتل نمی‌شود. در واقع سریالافعی تهران علاوه بر گره اصلی در ساختار داستان پلیسی و هیجانی خود، از گره‌افکنی‌های دیگری بهره برده که به دلیل تعدد شخصیت‌ها هر کدام تعلیقی دیگر را ایجاد می‌کند و مجموعهٔ این گره‌افکنی‌ها و تعلیق‌ها منجر به کششی متفاوت برای مخاطب مجموعه شده است.

از طرف دیگر افعی تهران نزدیک به یک کمدی درام است. اگرچه ممکن است در پایان بدل به یک تراژدی کمدی شود که در ساختار سینما و سریال‌سازی ما نمونه‌های چندانی ندارد. طنز میان اتفاقات تلخ مصائب فیلم‌سازی همچنان که در فیلم‌نامه لحاظ شده، توسط کارگردان و به واسطهٔ طراحی خوب و تأثیرگذار مورد توجه قرار گرفته است. در اکثر قسمت‌ها در اوج اتفاق‌های دشوار و موانعی که بر سر راه فیلم‌ساز قرار دارد، طنز موقعیت یا شخصیت‌های کناری پوزخند و یا لبخندی را ایجاد می‌کند که در بطن خود همچنان تلخ است. لحظه‌هایی که در همان دقایق کوتاه به دلیل هماهنگی میان داستان، کارگردانی و بازیگری اتفاق می‌افتد و به تأثیرگذاری موضوع می‌انجامد.

افعی تهران یک مجموعهٔ نو در ارجاع است. ارجاعی به پشت پردهٔ سینما که مرز میان واقعیت و تخیل را می‌شکند و مهم‌تر این که در خود داستان به واسطهٔ منتقد بودن شخصیت اصلی، نقد به عنوان یک زیرمتن تکرار می‌شود. استفاده از چهره‌هایی همانند ‌امین حیایی، مهران مدیری، رضا یزدانی، هومن سیدی و… در نقش خودشان که تلاش شده نزدیک‌ترین شکل شخصیتی آنان باشد و تأثیر حضور کوتاه هر کدام که با هر گفت‌وگو باری از مفهوم را بر جان شخصیت می‌گذارد، قطعاً یکی از اتفاقات خوب این مجموعه در ساختار روایت است.

نکتهٔ قابل توجه دیگر حضور نیما حسنی‌نسب به عنوان یکی از منتقدان نام‌آشنای سینما در نقش یک منتقد در این مجموعه است، با این تفاوت که حسنی‌نسب در واقع به نقد و هجو گروهی از منتقدان پرداخته که در تمام این سال‌ها از هر طریقی تلاش کرده‌اند به عنوان فجازی‌نویس آنان را نقد و شیوهٔ کاسب‌کارانهٔ آنان را مورد بررسی قرار دهد. حالا خود او در جایگاه یکی از همان نویسندگان سینمایی دقیقاً نمونه‌ای عینی از منتقد منفعت‌طلب و رانت‌خوار پشت پرده را به نمایش می‌گذارد. و اگرچه نیما حسنی‌نسب را به عنوان بازیگر نمی‌شناسیم، اما به واسطهٔ سال‌ها نقد و بررسی سینما و شبه‌منتقدان، به‌خوبی از پس ایفای نقشی این‌چنین برآمده است.

افعی تهران از حیث خلاقیت بی‌تردید یکی از معدود سریال‌هایی است که توانسته هر طیفی از مخاطبان را به خود جلب کند. به عنوان نمونه در قسمت‌های آغازین، موسیقی‌هایی را که قهرمان فیلم در مسیر رفت‌وآمد از طریق هندزفری خود می‌شنود، عنوان موسیقی متن می‌شنویم و ناخودآگاه به این مسأله عادت می‌کنیم، تا جایی که در قسمت‌های اخیر اگر چه دیگر هندزفری در تصویر وجود ندارد اما موسیقی‌ را به عنوان لحظهٔ قهرمان در آن موقعیت می‌شنویم و ارتباط حسی را از این طریق برقرار می‌کنیم.

اما افعی تهران طبق شواهد گویا به همان مصیبت فیلم‌ساز درون اثر مبتلا شده و دچار حذف و ممیزی‌هایی شده و آن گونه که باید پایان‌بندی کاملی ندارد. این که فیلم‌نامه و کارگردانی سامان مقدم قرار بوده در انتها به کجا برسد، هر چه هست آنی نیست که در قسمت پایانی می‌بینیم و به نوعی سریال ناقص و بدون طی کردن مسیر ابتدایی به پایان می‌رسد تا تنها گره اصلی برای پایان‌بندی گشوده شود و بر اساس ۱۳ قسمت قبلی قطعاً این نمی‌تواند پایان‌بندی اصلی سریال باشد.

به هر روی افعی تهران فارغ از پایانش که مخصوص کج‌سلیقگی در ممیزی است، در میان انبوهی مجموعهٔ ریز و درشت تولیدشده در سینمای خانگی و حتی تلویزیون، نمونه‌ای ارزنده از دقت و هماهنگی است که حداقل می‌توان از تماشای آن لذت برد. به قول یکی از موسیقی‌دان‌های بزرگ، آن‌چه امروز به عنوان ترانه‌های ماندگار می‌شناسیم حاصل هماهنگی دقیق ترانه‌سرا، آهنگ‌ساز، خواننده و تنظیم‌کننده است. سریال افعی تهران هم نمونه‌ای از یک فیلم‌نامهٔ فکرشده و هوشمندانه و رسیدن به یک هدف و ‌ایدهٔ جمعی است که از فیلم‌نامه آغاز، و در کارگردانی، تصویر و صدا، طراحی، بازیگری و همهٔ بخش‌های سریال لحاظ شده است.

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *