همه چیز انگار با همکلاسی قدیمی (پارک چانووک، 2003) آغاز شد. موفقیت این فیلم که در ایران بیشتر با عنوان پیرپسر، شهرت دارد نهفقط باعث شد تا تماشاگران دو فیلم دیگر پارک، همدلی با آقای انتقام (2002) و همدلی با بانوی انتقام (2005) را نیز که در کنار همکلاسی قدیمی سهگانهٔ موسوم به انتقام را تشکیل میدادند، ببینند که حضور پارک در عرصهٔ بینالمللی و جشنوارههای جهانی توجه خورههای فیلم و علاقهمندان جدیتر فیلمها را به سینمای کرهٔ جنوبی جلب کرد. هرچند که در بیشتر منابع از سهگانهٔ پارک به عنوان فیلمهای جنایی نام برده شده اما به دلایلی سخت بتوان آنها را فیلم ژانر نامید. مهمترین دلیل شاید این باشد که ساختههای پارک بیشتر برای نمایش در بازار بینالمللی تولید شده بودند و در جشنوارههای بینالمللی گردش میکردند. شاید به همین دلیل بود که عنوانبندی همکلاسی قدیمی دوزبانه بود و نام عوامل بر خلاف قاعدهٔ زبان کرهای که نام خانوادگی را اول مینویسند، از شیوهٔ اروپای غربی تبعیت میکرد و نام خانوادگی عوامل را در آخر ثبت کرده بود. از طرف دیگر فیلمهای پارک با برهم زدن روایت خطی تا حد زیادی قواعد ژانری را زیر سؤال میبردند. اما از طرف دیگر بهخصوص کیفیت معمایی روایت همکلاسی قدیمی این فیلم را به ژانر نزدیکتر میکرد.
از همهٔ اینها بگذریم شاید گفتن این عبارت که سینمای جنایی کرهٔ جنوبی در معرفی و شهرت این سینما در عرصهٔ بینالمللی نقشی تعیینکننده داشت چندان اغراقآمیز نباشد. وقتی به فهرستهای مرتبط با فیلمهای جنایی این کشور نگاه میکنیم نامهای آشنا کم به چشم نمیآیند؛ فیلمهایی که در طول این سالها به بازارهای بینالمللی راه یافتند و البته در جشنوارههای بسیاری چرخیدند و جوایز زیادی به دست آوردند. موفقیت عجیبوغریب انگل (بونگ جونهو، 2019) هنوز در اذهان مانده است؛ یکی از آن معدود فیلمهایی که هم در مراسم اسکار موفق بود و هم در جشنوارهٔ جهانی فیلم کن. در اینجا هم انگار مقصود سازندگان برای نمایش فیلم در جشنوارهها و کسب موفقیت در بازارهای جهانی ردهبندی انگل ذیل ژانرهای سینمایی را دشوار میکند اما بر خلاف این فیلم، خاطرات قتل [یا ترجمهٔ بهتر آن وقایعنگاری یک جنایت]، ساختهٔ 2003 بونگ را میتوان از اساس فیلم ژانر خواند؛ داستان یک قاتل زنجیرهای در دههٔ 1980 در کرهٔ جنوبی درگیر فساد و ناکارآمدی که زنان را به قتل میرساند. فارغ از جنبههای اجتماعی و تاریخی فیلم روایتی نفسگیر از جستوجوی دو پلیس را به نمایش میدهد؛ یکی اهل شهر کوچکی که محل وقوع قتلهاست و دیگری مأمور اعزامی از سئول که آمده تا با روشهای جدید قاتل مرموزِ بیرحم را شناسایی و بازداشت کند. همهٔ روشها، چه روشهای بدوی کارآگاه خردهپا و چه روشهای بهروزتر کارآگاهی که از پایتخت آمده، کمکی به حل معما نمیکند. جنایت در نهایت هم مسکوت میماند با این تعبیر پایانی که قاتل یک آدم معمولی مثل همهٔ ماست. هرچند به نظر میرسد این پایان بیشتر تلاشی است برای افزودن لایهٔ معنایی تازهای به فیلم، تلاشی را که با تردید میتوان نتیجهٔ منطقی روایت در نظر گرفت اما کارگردانی بونگ تماشای خاطرات قتل را به تجربهای جذاب مبدل میکند.
اما قاتلان زنجیرهای تنها موضوع خاطرات قتل قرار نگرفتند؛ کیونگ چول (چویی مینسیک) در سال 2010 نقش قاتل بیرحمی را بازی میکند که به زنان جوان تعرض کرده و بعد آنها را به قتل میرساند. ساختهٔ کیم جیوون با عنوان من شیطان را دیدم بر خلاف تجربهٔ بونگ از همان ابتدا ما را با قاتل همراه میکند. به این ترتیب من شیطان را دیدم بیش از آنکه فیلمی معمایی باشد، مایههای جنایی را با تریلر و اکشن همراه میکند. بیشتر زمان فیلم صرف نمایش تعقیبوگریزها و فرار قاتل از دست مأمور ویژهای میشود که در پیاش میگردد. صحنههای تعقیبوگریز آن قدر خوب از کار درآمده که تماشاگر کموبیش با رغبت زمان بهنسبت طولانی 2 ساعت و 24دقیقهای فیلم را تا پایان تماشا کند، آن هم در ساختهای که هیجان را جایگزین معما کرده است.
اما آنچه من شیطان را دیدم را به نمونهای قابلبررسی تبدیل میکند تمایل فیلم به نمایش بیپردهٔ خشونت است. فیلم کموبیش به شکلی اغراقآمیز خشونت نسبت به پیکر قربانیان را نمایش میدهد. آنچه این نمایش را در قیاس با دیگر ساختههای این ژانر ویژه میکند، کیفیت رئالیستی این صحنههاست که نوع بازنمایی خشونت را با دیگر آثار متمایز میکند. از این منظر من شیطان را دیدم گاه در ردهبندیها ذیل فیلمهای ترسناک هم قرار میگیرد. شاید به این خاطر که فیلم در نمایش بیپردهٔ خشونت نسبت به بدن شبیه به فیلمهایی میشود که اساساً ترس را در اعمال خشونت بدنی به تصویر میکشند.