فیلمی بر اساس ماجرایی واقعی که با پرهیز از مختصات مستند درام میکوشد به مواجههٔ چندوجهی آدمها و گسستپذیری تعاریف انسانی نزدیک شود. اصل ماجرا پس از سالها همچنان ملتهب است. گریس 36ساله در حالی که شوهر و دو فرزند داشته با شاگرد سیزدهسالهاش/ جو رابطه برقرار میکند. پس از افشای این رابطه و انتشار گستردهاش در رسانهها، این رسوایی به سطح ملی کشیده میشود و گرِیسی به زندان میافتد. در آنجا متوجه میشود باردار است و فرزندش را پشت میلهها به دنیا میآورد و پس از هفت سال حبس، زندگی مشترک جدید خود را با جو ادامه میدهد و هر دو، همواره اصرار داشتند رابطهشان عاشقانه و با رضایت بوده است. توضیح یا توجیهی که برای رسانهها و مردم پذیرفته نشد و آنها عملاً مجبور شدند زیر نگاههای شماتتگر همیشگی و در انزوا زندگی کنند. حتی خواندن خلاصهٔ چندخطی این زندگی نیز تکاندهنده، چندلایه و هراسآور است، چه برسد به این که دو نفر آن را سپری کرده باشند.
منشوری چندوجهی در برابر ماست که میتواند زوایای گوناگونی برای مرور این واقعه فراهم کند؛ ملودرام عاشقانه، درام روانی، تریلر ترسناک، اخلاقی-فلسفی، اجتماعی و حتی کمدی. مهمتر این که نویسندهٔ فیلمنامه و فیلمساز چه درک و برداشتی از این ماجرا داشتهاند و آیا در پی القای آن در مخاطب بودهاند؟ نکتهٔ مهم و موفق فیلم همینجاست. این که قرار نیست به تمجید یا تقبیح آن دو برسیم. در عین حال که شنیدن نامهٔ عاشقانهٔ گریس به جو در همان روزها میتواند در حد عشقی واقعی قانعکننده به نظر برسد، آسیبشناسی زخمهای پنهان لایههای زیرین روحشان نیز انکارناپذیر است. هر چه جلوتر میرویم شبیه پوستهبرداری از پیلهای سرسخت است که گریس و جو، سالها در آن با دشواری زیستهاند تا موجه و معقول به نظر بیایند. پرورش پروانههای رو به انقراض توسط جو، بهشدت تعبیرگرا و شبیه شخصیت اوست؛ یک جور سرگرمی/ وظیفهٔ انفرادی از جنس پیله و پرواز. جو هرگز نتوانست از پیلهٔ نوجوانیاش رها شود و هنوز در رابطهای مانده که از کودکی شروع شده است. همچنان مردد و خجالتی و تحت مدیریت گریس و البته رو به انقراض، شبیه پروانههای مونارک که آنها را در خانه پرورش میدهد و آزاد میکند. استعارهٔ ظریفی که گویا رفتاری رؤیایی با خودِ سرکوبشدهاش میکند.
حضور الیزابت/ بازیگری که قرار است نقش گریس را در فیلمی بر مبنای ماجرای آنها بازی کند، آینهای میشود که آن را در برابر خود و گذشتهشان قرار میدهد. واقعیت و داستان به طرز وهمآوری در هم تنیده و گاه یکی شده است. البزابت هم خود را رها کرده تا این اتفاق به شکلی سیالگونه رخ دهد و از دگردیسی هویتی خود در برابر گریس هم ابایی ندارد، در تکمیل ادای دین فیلمساز به اینگمار برگمان و شاهکارش پرسونا. حتی پوستر فیلم در شکلی جذاب و استیلیزه، بهعمد یادآور همان فیلم الگو است و درهمتنیدگی دو زن در تکاپوی فهم و درک خود و دیگری. اوجش در سکانس آینهها در فروشگاه، هنگام خرید لباس برای دختر گریس. هر دو زن کنار هم رو به دوربین مینشینند، دو آینه مانند پردههای کشیده، کنار آنها قرار گرفتهاند. به دلیل زوایای آینه، الیزابت طوری به نظر میرسد که گویی بین انعکاس گریس و خود نشسته. خواندن تصویر و فهم این که چرا دو گریس وجود دارد کمی طول میکشد. در اولین تیزری که نتفلیکس در سپتامبر 2023 منتشر کرد نیز الیزابت و گریس در آینه روبهروی یکدیگر در تقارنی چشمگیر دیده میشوند.
ویدئو از کانال آپارات «آوای فاخته»