نه در تئاتر و نه در سینما برای من هیچوقت نقش منفی و مثبت در بازیگری مطرح نبوده، خود کاراکتر و فرازونشیبها و پیچیدگیها و به طور کلی چالشها و درگیریهای شخصیت بیشتر برایم مطرح بوده است. وقتی متنی را میخوانم، سکوی پرتاب آن نقش باید در من ایجاد بشود. تقوایی برای من آدم ناشناسی نبود. قبلاً قصههایش را خوانده بودم و با کارهایش آشنا بودم. وقتی فیلمنامهٔ ناخدا خورشید را خواندم و متوجه شدم که بر اساس کتاب داشتن و نداشتن همینگوی نوشته شده، متحیر ماندم. واقعاً از آداپته کردن این داستان بهتزده شدم. به نظر من اقتباس کردن یکی از مهمترین مسائل است و خیلی از بزرگترین فیلمهای دنیا با این روش ساخته شدهاند. متأسفم که در سینمای ما چنین اتفاقی نمیافتد. در صورتی که ادبیات مدرن ما در صد سال اخیر قصههای بسیار زیبایی داشته که قابلیت تبدیل شدن به آثار سینمایی را داشتهاند. آثاری از نویسندگانی مانند صادق هدایت، احمد محمود، هوشنگ گلشیری، محمود دولتآبادی و... میتوانستند مورد استفاده قرار بگیرند. حتی یک بار آقای مهرجویی، همسایههای احمد محمود را نوشت اما تلویزیون قبول نکرد...