احساسهای چندگانهای که در مواجهه با در سرزمین برادر (و طبق ترجمه از انگلیسی در سرزمین برادران) به نویسندگی و کارگردانی مشترک علیرضا قاسمی و رها امیرفضلی یقه مخاطب را میگیرد، ریشه در مسائل و مشکلاتی دارد که فقط و فقط به خاورمیانه مربوط است. فیلم به لحاظ روایت سه اپیزودی، که در فواصل زمانی دهساله و با تمرکز بر سه شخصیت مجزا و البته مرتبط با هم تعریف میکند، روان، کمحرف و بدون لکنت است. قلاب هر اپیزود خیلی زود مخاطب را به مرکز داستان میکشاند. از طرفی کارگردانی اثر، از منظر میزانسنها، قاببندیهای ایستا و حسابشده، استفاده از عمق میدان و تنوع نماهای دور و نزدیک و همچنین کنترل بازیهای نابازیگران، در سرزمین برادر را به اثری قابلتأمل تبدیل میکند و بنابراین، تقدیر از فیلم در جشنواره ساندنس را میشود به حساب زیباییشناسی قوامیافته فیلم گذاشت. کارگردانان فیلم، بهویژه علیرضا قاسمی، در سالهای گذشته تجربههای خوب و موفقی در زمینه ساخت فیلم کوتاه به دست آورده بودند و در سرزمین برادر فرصت مناسبی برای استفاده از این دستاوردها بوده است. به فیلمنامه و کارگردانی خوب باید حمایت مالی تهیهکنندگان اروپایی را نیز به عنوان رکن سوم تولید استاندارد اثر افزود که در مجموع به ارائه روایتی بیلکنت و ایجاد ارتباط حسی مخاطب با فیلم منجر شده است. در سرزمین برادر تماشاگران خود رابا شخصیتهای افغان فیلم و داستانهای تلخشان همراه میکند.
حساب مخاطب غیرخاورمیانهای جداست و تماشاگری در هلند یا فرانسه میتواند هر برداشتی از روایتهای فیلم و ارتباط تماتیک بین آنها و مفاهیم زیرمتن اثر داشته باشد، و خوبها و بدهای فیلم را از منظر خود تفکیک کند اما وضعیت مواجهه مخاطب ایرانی و فارسیزبان با فیلم، حکایتی مجزا و قابل بحث دارد. فیلم محصول مشترک ایران، فرانسه و هلند است اما تاروپود آن، از لوکیشنها تا اتمسفر داخل فیلم کاملاً ایرانی است و مخاطب این سرزمین در برخورد نخست، به طور قطع در سرزمین برادر را فیلمی ایرانی تشخیص میدهد. با این حال، نکتههایی در فیلم هست که هر لحظه بیشتر برچسب «فیلم ایرانی» آن را کمرنگ میکند. نکتههای مورد اشاره به درونمایه پنهان در دل سه داستان مجزای فیلم برمیگردد. به دلیل ساخت حرفهای و روایت درست و نیز از جنبه همدلانه و انسانی، فیلم پر از لحظهها و صحنههاییست که درگیرکننده هستند. باید صادقانه گفت که نمیشود از گفتوگوهای شبانه و پراحساس محمد (محمد حسینی) و لیلا (حمیده جعفری) در گلخانه گذشت. تکنمای دور از ویلا، در حالیکه در طبقه همکف مهمانهای سرخوش مشغول خوشگذرانی هستند، و لیلا در طبقه بالا بر تقدیر سیاه خود میگرید، خیرهکننده است. قاب زیبایی که در آن قاسم (بشیر نیکزاد) در کنار همسر خود از خواب بلند میشود، پرده در باد میرقصد و زن بهآرامی و بیخبر از طوفان در دل شوهرش همچنان خواب است، بهیادماندنی از کار درآمده است. بازیها همگی گرم، پرحس و جذاب شدهاند. با همه اینها، گیر و گرفت فیلم با مخاطب ایرانی رفع نمیشود.

قدرت سینما در تأثیرگذاری عمیق و همزمان در قلب و روح مخاطب است. نمیشود منکر این فرض شد که مخاطب غیرایرانی پس از تماشای این فیلم احساسات ضدایرانی نداشته باشد و مردم و حکومت ایران را علیه پناهجویان و مهاجران افغانستانی نداند. این نتیجهگیری قطعی ناشی از همان درونمایهای است که از دل طراحی اپیزودهای فیلم میآید. میشود در بهترین حالت در سرزمین برادر را یک گل به خودی دانست. فیلمی که برآیند مفهومی آن، صرف نظر از ویژگیهای زیباشناسانه ارزشمندش، وهن به مردمی است که سالهاست در همین سرزمین دوست و برادر، میزبان مردم اهل افغانستان بودهاند. دستکم تا دهه پیش، اغلب خانهها و ساختمانهای کشور به دست کارگران افغان مقیم ایران ساخته شده و این نشانه بارز وجود نوعی همزیستی مسالمتآمیز میان مردمان دو قوم بوده است. مسلم است که امکان دارد برخوردهای نژادپرستانه، غیردوستانه و گاه ناامنکننده میان هر دو قوم میزبان و مهاجر پیش بیاید. اگر مشکلات ساختاری کشوری همچون ایران در پذیرش مهاجران به شیوه قانونی و یا اخراج پناهندههای غیرقانونی وجود داشته باشد، شیوه بیان و بستر روایی دیگری میطلبد. در یکی از اپیزودهای پادکست «رادیو مرز» و طی چندین مصاحبه، معضلات و سختیهایی افاغنه مقیم ایران به صورت مشروح بیان شده اما متأسفانه داستانهای تلخ در سرزمین برادر به کل از دایره انصاف خارج است.

در اپیزود اول، موضوع اصلی نظر سوء یک مأمور نیروی انتظامی به پسر جوان افغان است و اپیزود سوم، آنچه در مورد حضور افغانها در لشکر فاطمیون در سوریه بیان میشود، الکن است و به القای اجباری بودن این مسأله دامن میزند. جبری که در اپیزود اول و سوءاستفاده مأموران نیروی انتظامی از کارگران افغان برای جابهجایی اسناد بایگانی پدیدار میشود. در سرزمین برادر علیرغم تفاوتهای ساختاری و قدرتنمایی کارگردانهایش در ارائه فیلمی خوشساخت و روان، به نوعی دنباله همان راهی را میرود که دیگر فیلمهای بهاصطلاح زیرزمینی سینمای مستقل ایران رفتهاند. راهی که متأسفانه نتیجه همهاش به خروج سرمایههای انسانی با استعدادی است که میتوانستند به فیلمسازان خوب سینمای اجتماعی ایران بدل شوند و حالا دور از بستر فکری و فرهنگی که در آن بزرگ شده و خود را شناختهاند، به دنبال جذب حمایتهای مالی مراکزیست که برای رضای خدا موش نمیگیرند.