این نقلقول مشهور منصوب به پیکاسو و در برخی روایات منصوب به استیو جابز که «هنرمندان خوب کپی میکنند، و هنرمندان بزرگ میدزدند» را قطعاً شنیدهاید؛ به این معنی است که هنرمندان خوب از آثار دیگران الهام میگیرند و از آنها تقلید میکنند، در حالی که هنرمندان بزرگ سبکها و ایدههای دیگران را درک میکنند و آنها را به روشهای خودشان و با نگاهی منحصربهفرد بازسازی میکنند. این مسأله را مطرح کردم، چون بارها شاهد بودم که در مورد آثار هومن سیدی از لفظ کپی کردن از فلان فیلم یا فلان سکانس استفاده شده است. این که سیدی الهام میگیرد، یا ادای دین میکند یا کپی، فرقی در ماهیت ماجرا ندارد. باید این پرسش بنیادین را بپرسیم که نتیجه آنچه میبینیم توانسته چه تاثیری بر بیننده و مخاطب بگذارد. سیدی قسمت نخست سریال قورباغه را دقیقاً با الهام از اتفاق فیلم نفرت ایرانیزه و با الگوی تازهای ارائه میدهد و در نهایت هم به پایانی متفاوت در همان قسمت میرسد. در وحشی نیز صحنههایی از تشابهه صحنه حیاط زندان در قسمت چهار با یک فیلم خارجی دیگر دستبهدست میشود. بهزعم نگارنده این نوع الگوبرداری و تبدیل آن به نمونهای با فضای بومی و داخلی، به شکلی که از داستان اصلی بیرون نزند، نهتنها ایرادی ندارد بلکه میتوان از آن به عنوان ادای دین سینمایی یاد کرد؛ اتفاقی مرسوم در سینمای جهان که تارانتینو سردمدار استفاده از آن است.
سریال وحشی فارغ از این بحث، در میان تولیدات جدید پلتفرمهای نمایش خانگی اثری قابلقبول و باورپذیر است. بهویژه آن که شخصیت اصلی خود را بر اساس شخصیتی واقعی پرورش داده و طبق نوشته ابتدای سریال، به جز مواردی که جهت پیشبرد درام تغییر کرده، اصل واقعه بر اساس اتفاقی حقیقی ساخته شده و اینگونه اقتباسهای حقیقی در سینمای ایران چندان نمونههای موفق یا قابلتوجهی نداشته است.
وحشی اما عناصری متفاوت برای جذب مخاطب و رسیدن به مجموعهای حرفهای را در خود جای داده است. عناصری که بیتردید اگر در یک اثر به شکلی حرفهای تجمیع شود، میتواند منجر به نتیجهای تأثیرگذار شده و مورد قبول مخاطب قرار بگیرد. مواردی مانند داستان یا فیلمنامه، نگاه و بینش کارگردان، فرم یکسان در همه اجزای اثر و بازی بازیگران. وحشی به شکلی قابلقبول و حرفهای توانسته از تمام این عناصر بهرهمند شود. فیلمنامه اصلی با مقدمهای اصولی و معرفی شخصیت اصلی آغاز و در همان ابتدا او را به عمق فاجعه میرساند و از همین طریق اتصال خود به مخاطب را ایجاد میکند. شخصیتها بهشدت واقعی هستند، تا جایی که حضور دوربین و روایت کارگردان، به مستند میگراید و در همان آغاز بی هیچ اضافهگویی، هم داستان و هم شخصیتها را به مخاطب میشناساند. وحشی روایتی از اتفاقی ساده است. سوءتفاهمی که در ادامه منجر به تراژدیای بیبازگشت میشود. این ماهیت روایت است که مخاطب را با قهرمان داستان یا ضدقهرمان همراه میکند. تا جایی که از این اتفاق و از رنجی که او میکشد در عذاب میافتد و گاهی دلش میخواهد او به هر شکل از مهلکه نجات پیدا کند. در وحشی علاوه بر استفاده دقیق از مختصات داستان و تقسیمبندی روایت، هومن سیدی در کارگردانی به فرمی خاص توجه داشته و هوشمندانه اتمسفری خلق کرده که در فضایی مضطرب و هولناک مخاطب را به چالش میکشد.
از همان ابتدا و حرکت کارگران معدن از عمق به سطح که به درگیری منجر میشود، در تصویر و سایهروشنهای نوری، این نیمهروشن و تاریک مدام تکرار میشود. در سایر فضاها هم همین رویه تکرار میشود. چه در خانه داود و چه در سایر لوکیشنها شاهد همین دوگانگی نور و تاریکی هستیم و به جز صحنه سوار کردن دو کودک، که عمداً در روشنایی کامل اتفاق میافتد، هرچه داستان پیشتر میرود از نور کاسته و به تاریکی افزوده میشود تا تأثیر پنهانی بر روان مخاطب را ادامه بدهد.
برگ برنده فضاسازی در وحشی، از خود زندان آغاز میشود. ورود شخصیت به زندان با آن حال آشفته و نفس زدنهای دردناک جواد عزتی فضایی مشابهه برای مخاطب از ورود به فضایی هولناک دارد. در طراحی میزانسن و دکوپاژ زندان، همان اصل تاریکی باز نمود بیشتری پیدا میکند و اگرچه صحنه ابتدایی ورود و بازرسی تا ورود به بند بدون دیالوگ خاصی اجرا میشود، اما آن سایه ترسناک بر سر شخصیت، روی روان مخاطب هم تأثیری عمیق دارد.
در وحشی علاوه بر داستان و کارگردانی، شاهد بازیهای یکدست و قابلتوجهی هستیم. علاوه بر بازیگران اصلی، مانند جواد عزتی و نگار جواهریان، وحشی محل حضور بازیگرانی درخشان در نقشهای دوم و سوم است. بازیگرانی مانند نادر شهسواری از پیشکسوتان تئاتر و سینمای اهل شیراز که در باورپذیرترین و روانترین شکل، نقش پدر را بازی میکند.
در کنارش بازیهای ملموس و واقعگرایی مانند بازیگران نقش مادر، دوستان داود و دانیال نکفی، پسربچهای که در نقش شاکی وارد داستان میشود، همگی حاکی از تیزبینی کارگردان در مسیر روایت صحیح داستان و استفاده از همه امکانات فنی دارد.
فصل اول وحشی حکایت امید و ناامیدی است. قهرمان در مقطعی از خطر جدا و تبرئه میشود اما عشقی نافرجام او را باز به پشت میلهها میرساند. او از همان ابتدای داستان و قسمت اول سفری پرفرازونشیب را طی میکند. او در مسیر اتفاق تا رهایی و باز زندانی شدنش تبدیل به آدم دیگری میشود که یکباره همهچیز را رها میکند و دیگر از مرگ هم هراسی ندارد. تصویری که فیلمساز هوشمندانه از همان ابتدا از شخصیت تصویر میکند و مهمترین مسیری که در طی هشت قسمت میبینیم، تغییرات روانی شخصیتی در آستانه فروپاشی را تصویر میکند.
وحشی بر اساس زندگی فردی به نام علی اشرف پروانه معروف به «علی کرده» و ملقب به «مایکل اسکافیلد ایرانی» یکی از جنجالیترین چهرههای جنایی ایران است. زندگی او از فقر و کارگری آغاز و به سرقتهای مسلحانه و فرارهای سینمایی از زندان ختم شد. با توجه به این که داستان بر اساس رویداد و شخصیتی واقعی ساخته و شده، سیدی این چالش را پذیرفته که از همان ابتدا مخاطب میداند چه سرنوشتی در انتظار شخصیت است. پس بزرگترین امکان را که در تعلیق نگاه داشتن مخاطب برای پایان است، از خود دریغ میکند و به جایش مخاطب را در تعلیق مسیر قرار میدهد. چالشی که بهسادگی نمیتوان از آن عبور کرد مگر آن که در محتوای داستان و مسیر آن هوشمندانه بتوان دست به تعلیق و تأثیر زد. اتفاقی که فصل اول و آمار بینندگانش نشان داد سیدی در آن موفق عمل کرده است. باید منتظر فصل دوم سریال بود و دید شکلگیری شخصیت از آنچه هست تا آنچه میشود، چگونه اتفاق میافتد.