پس از تماشای قسمت اول سریال سووشون، سراغ کتاب میروم. فصل اول کتاب تقریباً جزءبهجزء، به استثنای صحنه اتاق خواب، با آنچه نرگس آبیار به تصویر کشیده شباهت دارد. تقریباً همه جملههایی که از زبان زری و در طول مجلس عروسی در گیومه آمده، در سریال هم به صورت صدای ذهنی زری (بهنوش طباطبایی) شنیده میشود. جزئیات و شرح و تفصیل مجلس عروسی در سریال چندبرابر متن کتاب است و مشخص است که برای آن زحمت فراوانی کشیدهاند. آبیار پانزده صفحه اول کتاب را در حدود نود دقیقه به تصویر کشیده و اگر کسی پس از خواندن کتاب و بدون دیدن نام سریال به تماشای آن بنشیند، میتواند نام آن را حدس بزند. اما آیا همه اینها میتواند باعث شود که سووشون آبیار را اقتباسی وفادارانه تلقی کرد و یا حتی پا را فراتر گذاشت و آن را اثر صادقانه فیلمساز دانست؟
امروزه فیلمها و سریالهای اقتباسی جایگاه بسیار مهمی در صنعت سرگرمی جهان دارند. آخرین نمونه مهم صدسال تنهایی است که با کیفیت و شمایلی جذاب به لحاظ بصری و قرابت فراوان به فحوای کلام مارکز در یکی از بزرگترین و مشهورترین رمانهای سده اخیر مورد اقبال مخاطبان نتفلیک سقرار گرفت. اما چه این نمونه و چه موارد مشابه دیگر، رویکرد تصویرسازی نعل به نعل از متن کتاب و نثر داستان را نقشه راه ساخت فیلم و سریال قرار میدهند و یا دست فیلمنامهنویس و فیلمساز در روایت دراماتیک و سینمایی اثر باز است؟ پاسخ سرراست به این سؤال این است که همهچیز در این تصمیمگیری استراتژیک و سرنوشتساز، یعنی رویکرد اقتباسی به نگاه و قدرت عمل مؤلف اثر تصویری و نیز نیاز و سلیقه سفارشدهنده یا تهیهکننده اثر بستگی دارد. اما آنچه بهتر است بیشتر و بهویژه در سریالسازی در نظر گرفته شود، این است که مخاطب عام و جذب نگاه او پارامتر تأثیرگذارتری نسبت به رویکرد شخصی فیلمساز به متن مرجع دارد. به بیان سادهتر، نمیشود بهراحتی سلیقه و برداشت شخصی از اثری ادبی را پایه و بنمایه اقتباس تلویزیونی قرار داد، بهویژه در شبکه نمایش خانگی که نیت گردانندگان و سرمایهگذاران آن جذب گستره وسیعی از مخاطبان است.

در سووشون با شکلی از کارگردانی مواجهایم که یادآور ترنس مالیک در درخت زندگی است، اما این را نباید به معنای تعریف از اثر آبیار به حساب آورد. آشفتگی افراطی در به خدمت گرفتن حرکت دوربین حول محور شخصیت محوری زری در سکانس عروسی و عدم استفاده از قطع تصویر که شامل سلیقه و تصمیم شخص کارگردان است، هیچکدام باعث نمیشود که مخاطب الزاماً با زری و یوسف (میلاد کیمرام) همراه باشد.

درست است که سیمین دانشور دوربین ذهن خود را به پای زری بسته و همه صحنهها در همه فصلهای کتاب، حتی رخدادهایی را که زری در آنها حضور نداشته با حضور او روایت میکند، اما در فیلمنامه و به تبع آن در سریال ساختهشده میتوانست نوعی دیگر نگریست و به اصل ماجراهای درگیرکننده این زوج پرداخت و وفاداری به رمان را به سطح محتوا و ساختار کلی داستان محدود کرد. روند اجرای سکانس پرجمعیت و پرحاشیه عروسی حاکم شیراز را میتوان به پای ریشه و سابقه آبیار در ادبیات داستانی دانست. سووشن آبیار هرچه از سینما دور شده به رمان ایرانی، که جای خالیاش در آثار اقتباسی دهههای اخیر خالی بوده، نزدیک شده است. این رویکرد با توجه به بازخورد مخاطبان و منتقدان در ادامه میتواند نگرانکننده باشد. امید که با انتشار قسمتهای بعدی، این نگرانی برطرف شود.