Search

مناسک سخت عشق

نقد فیلم «ورمیلیو»

یک درام سنجیده، مؤثر و آرام که با واکاوی هویت مدار در پیشینهٔ تاریخی سازنده‌اش، در حد سفر در زمان، واقع‌گرا و باورپذیر است. جهان کوچک و مستقلی در دل کوهستان خلق کرده که انگار در لبه‌های دور از دسترسِ دنیایی ناپیدا بنا نهاده شده. در حدی که تنها تأثیر جنگ جهانی دوم بر دهکده، فرار دو سرباز و پناه گرفتن در روستاست. چنان منزوی و دور از روابط و ویژگی‌های شهری‌ست که چه بسا در مراجعهٔ معاصر به آن‌جا نیز، همچنان شبیه چند دهه قبل، بی‌نیاز از بازسازی تاریخی و شبیه یک خواب باشد، باریتمو آینه‌ای جاودانه که برای قرن‌ها تغییر نکرده است. آدم‌ها و لحظه‌ها و حس‌ها و تمام جزییاتی که زندگی‌شان را شکل داده، با طبیعت تماشایی، باشکوه و قدرتمند پیرامون‌شان پیوند یافته است. موجودیتی که فراتر از کادرهای کارت‌پستالی قله‌های برفی و دره‌های سرسبز، بخشی از هویت ورمیلیو و ساکنان آن‌جاست.

ما شاهد چهار فصل طبیعت در فیلم هستیم و چنان چشم‌نواز است که می‌توان با وجود بدویت، سکونت همیشگی در آن‌جا را انتخاب کرد. صدای محیط بیش از موسیقی‌ست و ضرباهنگ آرام زندگی از جایی برگرفته شده که در آن زیست می‌کنند. هم‌زمانی دل‌نشینی‌ست که چزاره، صفحهٔ چهار فصل ویوالدی را می‌خرد و برای چند دقیقه این موسیقی جاودانه را روی تصاویر می‌شنویم. فیلم‌برداری تحسین برانگیز میخاییل کریچمن، بخش مهمی از بافت مسحورکنندهٔ بصری فیلم است.

کیفیت واقع‌گرای فیلم به شکلی‌ست که حتی شبیه سینمای فولکلور ایتالیا هم نیست و بدویت و زایشی منحصربه‌فرد در درونش جاری‌ست. مائورا دل‌پرو یکی از فیلم‌سازان زن موفق سینماست که با نخستین اثرش مادرانه توانسته نگاه جشنواره‌ها را به سمت «سینمای ایتالیا» برگرداند؛ که روزگاری صدرنشین سینمای جهان بوده و دیگر به اندازهٔ قبل معتبر نیست و با همین فیلم جایزهٔ بزرگ هیأت داوران جشنوارهٔ ونیز را به دست آورد. وقتی فیلم‌ساز در حال سفرهای جشنواره‌ای فیلم اولش بوده، پدرش، یکی از پسرانِ معلم دهکدهٔ ورمیلیو، از دنیا می‌رود و چند روز بعد در خوابی شهودی، او را در شش‌سالگی‌اش می‌بیند که از عکسی خانوادگی بیرون می‌آید و دور خانهٔ سنگی‌شان در ورمیلیو می‌چرخد. نوشتن آن خواب دل‌گرم‌کننده، انگیزهٔ ساخت ورمیلیو را شکل می‌دهد. حس‌وحالی که در سراسر فیلم وجود دارد و گویا در حال تماشای آدم‌هایی اثیری در خوابی طولانی هستیم که با کم‌گفتاری‌شان در دل کوه‌های بلند آلپ، رازآلودی تشدیدشده‌ای پیدا کرده‌اند، در حدی که پیوندهای رئالیستی داستان را هم تحت تأثیر قرار می‌دهد. محض نمونه کم‌حرفی پیترو با وجود دو علت معقول، تأثیرات وحشت جنگ و عدم تسلط زبانی به گویش محلی روستا، شخصیت غریب و عجیب و چندلایهٔ او را تحت تأثیر توضیحات منطقی قرار نمی‌دهد؛ او تا آخر هم ناشناخته باقی می‌ماند و با حفظ شخصیت ساده، درون‌گرا و سربسته‌اش متناسب با فضای کلی اثر کمک می‌کند. در دنیای بستهٔ دهکده، همهٔ جزییات انسانی و زندگی و حتی طبیعت شکلی روزمره دارد. شروع رابطهٔ عاشقانهٔ لوچا و پیترو هم در عین حال که رمانس فشرده و دل‌پذیری دارد امر اجتناب‌ناپذیر عاطفی به نظر می‌رسد. هر دو در برهوت تکرار و خنثایی به تک‌درخت حضور هم نیاز دارند و طبعاً به عادت دیرینهٔ اجتماع کوچک روستا، گزینه ای جز ازدواج و حاملگی لوچا وجود ندارد. حتی می‌توان تصور کرد تنها چاره‌اش برای گریز از بن‌بست خانوادهٔ پدری، رابطه با مردی دیگر است. جالب این که با وجود چنین بستری، فیلم می‌تواند با حداقل نشانگان ملودراماتیک، عشق زودرس بین آن دو را واقعی، ملموس، دل‌چسب و پذیرفتنی ترسیم کند که احتمالاً تحت تأثیر زیبایی و ظرافت بکر بازیگرانش هم هست. صورت و سکوت، مهم‌ترین ابزار بازیگری مارتینا اسکرینزی است؛ بازیگری آماتور اما فوق‌العاده که با جزییات زیرپوستی بازی‌اش می‌تواند با کم‌ترین کلمه، وزن احساسی حضورش را منتقل کند و تا مدت‌ها پس از پایان فیلم در ذهن می‌ماند.

ویدئو از کانال آپارات «اینستا تی‌وی»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *