Search

شهرِ پرهیاهو با بوی خاطره و تشویش…

نقد «زیبا صدایم کن»

زیبا صدایم کن یکی از معدود فیلم‌های مهم جشنوارهٔ پارسال بود و نظر مثبت تماشاگران و منتقدان را جلب کرد. سهمش از جشنواره، ده نامزدی و فقط یک سیمرغ به عنوان بهترین فیلم بود. زیبا صدایم کن اقتباسی از رمانی به همین نام نوشتهٔ فرهاد حسن‌زاده، نویسندهٔ سرشناس و پرمخاطب ادبیات کودک و نوجوان، است که در اواخر دههٔ 1390 منتشر شده و جوایز جهانی هم گرفته.

محور اصلی رمان، چالش‌ها و دغدغه‌های نوجوانان بدسرپرست است و گروه نویسندگان فیلم‌نامه، برای بهتر جلوه دادن این موضوع و آسیبی که زیبا در غیبت پدرش دیده، داستان را تغییر داده‌اند. از قضا، یکی از برگ‌های برندهٔ فیلم، فیلم‌نامه‌اش‌ است و نویسندگان توانسته‌‌اند روح اثر را به‌خوبی انتقال دهند و به روایت یکی از آن‌ها، نویسندهٔ کتاب اجازه داده که در اثرش تغییرات لازم را بدهند. فیلم رسول صدرعاملی، فیلم سخت و پیچیده‌ای نیست و موفقیتش را مرهون داستانِ روان و ‌شخصیت‌های باورپذیرش است. ملودرام‌ساز شاخص دههٔ شصت، در دهه‌های بعدی به سمت سینمای اجتماعی رفت و در این عرصه هم موفق بود. او در سال‌های اخیر تهیه‌کنندگی فیلم‌های تحسین‌‌شدهٔ شنای پروانه (محمد کارت، 1398) و جنگل آسفالت (آرمان خوانساریان، 1401) را هم به عهده داشت و پس از هفت سال با زیبا صدایم کن به اوج کارنامه‌اش رسیده است.

صدرعاملی در ساختن فیلم خیابانی و اجتماعی زیبا صدایم کن از تجربهٔ سال‌ها فیلم‌سازی‌اش بهره گرفته و آگاهانه دریافته برای تولید فیلمی پرمخاطب برای خاص و عام، باید داستانش را گیرا و جذاب روایت کند. او در نشست خبری جشنوارهٔ پارسال توضیح داد که از پنج سال پیش کتاب زیبا صدایم کن را برای اقتباس انتخاب کرده و برای نوشتن فیلم‌نامه با چند نفر همکاری کرده و در نهایت گروه نویسندگی فعلی، آن را نوشته‌اند. او تأکید کرد که دچار شتاب و دستپاچگی نشده و نخواسته کیفیت را فدای سرعت کند.

فصل اول رمان، زیبا را در حالی توصیف می‌کند که در خوابگاهش مشغول مطالعهٔ کتاب است و با تماس پدرش غافل‌گیر و خوش‌حال می‌شود. پدر مأموریت غیرممکنی به او می‌سپارد. در رمان، این زیباست که زمینهٔ فرار پدر از آسایشگاه را فراهم می‌کند؛ بر خلاف فیلم که خسرو خودش از آسایشگاه برای دیدار با دخترش فرار می‌کند. او موتور یکی از کارکنان آسایشگاه را برمی‌دارد [به قول خودش قرض می‌گیرد] و زیبا را برای شرکت در یک گردش پدر-دختری، ترک موتور می‌نشاند. اما در ابتدای فیلم می‌بینیم که زیبا و پدرش رابطه‌ای صمیمانه ندارند. زیبا مدت‌هاست با پدر قهر کرده. نه جایی دارد که بتواند آن را خانه بداند و نه پدر و مادر یا قوم و خویشی که به آن‌ها دل‌گرم باشد. به لحاظ روان‌شناختی، زیبای فیلم معقول و حسابگر است و زیبای رمان شهودی و سرخوش. زیبای فیلم مستقل‌تر است؛ از دادگاه برای خودش گواهی رشد می‌گیرد، کار می‌کند و درآمد دارد. زیبای رمان مدام مشغول نوازش‌های کلامی و شوخی با پدر است. از این که او روز تولدش را به یاد داشته ذوق‌زده است و آماده برای بخشیدن همهٔ دل‌خوری‌ها و کاستی‌های گذشتهٔ پدرش. اما زیبای فیلم مدت‌هاست حاضر نبوده به تلفن‌های پدر جواب دهد و با عتاب و خطاب حرف می‌زند. با وجود مخالفت پزشک آسایشگاه روانی، خسرو مایل است در سالروز تولد دخترش زیبا او را ببیند. می‌خواهد جبران مافات کند و با او جشن تولد بگیرد. برای آیندهٔ او فکری کرده و می‌خواهد با او در شهر قدم بزند، بزرگ‌ترشدنش را ببیند، حرف‌هایش را بشنود، احساسش را دریابد و از دریچهٔ نگاه او، جهان پیرامونش را تماشا کند. سرانجام با کوشش و پافشاری دوجانبه و با شیبی ملایم پدر و دختر به هم نزدیک می‌شوند. این همراهی و همدلی آرام آرام از دو سکانس قرینه در مترو‌، تا فرار از مدرسه و موتورسواری دوتایی شکل می‌گیرد، حتی تعریف پدر از خوش‌بختی هنگام ساندویچ خوردن با دخترش.

تیزر از کانال آپارات «سینماتیکت»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *