۱. کیانوش عیاری ورود رسمیاش به سینمای حرفهای را با نگارش فیلمنامه و کارگردانی تنوره دیواعلام کرد و بلافاصله پس از آن شبح کژدم و آنسوی آتش را ساخت و بهسرعت یکی از مهمترین کارگردانان دهه ۱۳۶۰ سینمای ایران لقب گرفت و جشنوارههای داخلی و خارجی را یکی پس از دیگری فتح کرد. او برنده لوح زرین بهترین کارگردانی جشنواره فیلم فجر در سالهای ۱۳۶۴ و ۶۶ برای تنوره دیو و آنسوی آتش شد، ولی کاملترین فیلمش را در سال ۱۳۶۷ ساخت. روز باشکوه، فیلمی که در ابتدا «طاق نصرت» و «روز باشکوه شهر کوچک» نام داشت ولی بالاخره با عنوان «روز باشکوه» روانه سینماها شد. فیلمی پربازیگر که شرایط تولید آسانی نداشت و در پس ظاهر طنزآمیز خود – که مخاطبان عام را راضی میکرد – پیامهای سیاسی بسیاری داشت. جایی که مقامات دولتی یک شهر، در آستانه سفر یکی از اعضای خاندان سلطنتی با بحران عدم استقبال مردم مواجهاند و سعی دارند از محبوبیت گل آقا – که پس از کسب مدال طلای قهرمانی آسیا در رشته دوچرخهسواری در راه بازگشت به زادگاهش است – سوءاستفاده کنند، اما اتفاقات طبق نقشه پیش نمیرود و موقعیت بسیار کمیکی درست میشود. تمام صحنههای فیلم در بافت قدیم سمنان فیلمبرداری شد و بازیگران بزرگی همچون علی نصیریان، جمشید هاشمپور، علیرضا خمسه، ایرج طهماسب، گوهر خیراندیش و… در آن حضور داشتند.
۲. عیاری پس از آن، فیلم پرفروش دو نیمه سیب را ساخت و اوضاع کاملاً بر وفق مرادش بود. در ادامه با اقتباسی مستقیم از دزد دوچرخه (ویتوریو دسیکا)، آبادانیها را ساخت که تصویری قابل استناد از وضعیت غمبار آوارگان جنگی در تهران و مشکلات اقتصادی عدیده پس از جنگ جامعه ایرانی ارائه میدهد، که نسخه ایرانی یکی از مهمترین آثار سینمای نئورئالیسم ایتالیا هم هست. عیاری برنده جایزه پلنگ نقرهای جشنواره بینالمللی لوکارنو در سال ۱۹۹۴ شد و از دیگر سو، حسن رضایی بازیگر این فیلم – که تا پیش از آشنایی با عیاری در نقشهای کوتاه و گذری سینمای فارسی حضور داشت – کاندیدای بهترین بازیگر نقش دوم مرد از یازدهمین جشنواره فیلم فجر شد.
۳. بودن یا نبودن جزو معدود فیلمهای سینمایی پس از انقلاب بود که بدون شرکت در جشنواره فجر سر از پرده سینماها درآورد. فیلم که مضمونی بهشدت انسانی داشت، داستان دختر جوان ارمنی را روایت میکرد که نیاز شدید به پیوند قلب دارد. این فیلم که یکی از بهترین محصولات سینمای اجتماعی ایران است، مهمترین فیلم کارنامه بازیگری عسل بدیعی محسوب میشود. او چنان با نقش آنیک به وحدت رسیده بود که خیلیها او را نابازیگری در حال ایفای نقش واقعی خویش تصور میکردند، امری که در آن دهه خیلی متداول بود. صحنههای دردناک رفتوآمد پیاپیاش برای جلب نظر خانوادههای داغدیده و تلاشش برای جلب رضایت دریافت قلب عزیزانشان و تفاوتها و تضادهای رفتاری که سبب به وجود آمدن صحنههای بهشدت واقعی و تأثیرگذار میشد، بودن یا نبودن را به یکی از بهترین ساختههای عیاری تبدیل کرده است.
۴. روزگار قریب سریالی ۳۶ قسمتی یکساعته بود که هر قسمتش به خاطر تأکید بر جزییات، مرارتهای ساخت یک فیلم سینمایی مستقل را با خود داشت و از زندگی دکتر محمد قریب (بنیانگذار تخصص پزشکی کودکان در ایران) الهام گرفته شده و روایتگر بخش مهمی از تاریخ ایران بین سالهای ۱۲۹۵ تا ۱۳۵۴ است. سریالی واقعگرا که در بازسازی صحنههای قدیم دقیق عمل کرده و به ریشهیابی جهل حاکم بر جامعه ایرانی و مقاومتشان در برابر ورود علم میپردازد. وسواس طاقتفرسای عیاری در واقعنمایی صحنهها او را به عباس کیارستمی شبیه میکند. همان کسی که در قرارداد نوشتهشده با تهیهکننده خارجی فیلم کپی برابر اصل عیاری را به عنوان جانشین خود در صورت بروز اتفاقی غیرمترقبه معرفی کرده بود.
۵. خانه پدری حکایت ظلم مکرر بر دختران این مرز و بوم از سوی پدران و برادرانشان است که در بهترین حالت دختر را در زیرزمین خانه جای داده و از آنها انتظار قالیبافی داشتند. او با دستمایه قرار دادن قتلی ناموسی و چال کردن جنازه در زیرزمین خانه (جایی که به عنوان محل کارشان تعریف شده بود) قصد داشت به فاصله اندک مرگ و زندگی برای این دختران اشاره کند. عیاری با زیر ذرهبین بردن نوع مواجهه نسلهای مختلف یک خانواده با عنصر «زن»، آنها را به عنوان مشتی از خروار جامعه ایرانی تلقی کرده و سرنوشت زنان و دختران آن خانواده را به وضعیت اسفبار زنان این دیار در صد سال اخیر تعمیم میدهد. خانه پدری اکران پرحاشیهای داشت و چندین و چند بار مهر توقیف بر پیشانیاش خورد و از پرده پایین کشیده شد، اما عیاری بر اصولش ایستاد و نزدیک یک دهه بعد فیلم با اکرانی محدود سر از شبکه خانگی درآورد.