Search

بر فراز آسمان‌ها

به مناسبت ۲۵ سالگی درگذشت محمدعلی فردین

محمدعلی فردین، یا آن‌گونه که مردم صدایش می‌کردند «فردین»، بی‌تردید یکی از معدود ستارگان سینمای ایران است که تا امروز بازیگری با میزان محبوبیت او بین مردم در سینمای ایران متولد نشده است. محمدعلی فردین از میادین کُشتی و از همجواری با جهان‌پهلوان تختی وارد سینما شد. سینمایی که به گفته خودش در ابتدای کار بود و نه تجربه‌ای در تولید داشت نه امکانات مناسب فنی، سینمایی که اصولاً فیلم‌نامه‌نویس را به رسمیت نمی‌شناخت و معتقد به داستان بود و برایش فرقی نداشت داستانش کپی چه فیلم خارجی باشد. دوره‌ای که نام بازیگر تضمین فروش و استقبال فیلم بود و چندان هم مهم نبود کارگردان فیلم چه کسی باشد.
فردین از معدود افرادی بود که اگرچه به واسطه چهره جذاب و مردانه شرقی‌اش وارد سینما شد، اما در ادامه تلاش کرد بیاموزد و متفاوت عمل کند، تا جایی که وارد عرصه کارگردانی و تهیه‌کنندگی هم شد‌. سابقه سینمایی فردین را بسیاری گفته‌اند و بسیار در موردش خوانده و شنیده‌ایم. اما فردین در میان سوپراستارهای دوران خودش از بهروز وثوقی، رضا بیک‌ایمانوردی، ناصر ملک‌مطیعی و ایرج قادری فراتر از ستاره سینما ظاهر شد. شاهد این مدعا حضور پرشور آدم‌های معمولی این جامعه از سراسر کشور در مراسم خاکسپاری مردی بود که نه تنها ورزشکار و بازیگر سینما که الگویی دست‌نیافتی بود. آدم‌های مختلفی از طبقه‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه با اطلاع از خبر درگذشت فردین به هر طریق خود را به تهران رساندند. در زمانه‌ای که نه اینترنتی در کار بود و نه فضای مجازی، نه شبکه‌های اجتماعی مثل امروز وجود داشت و نه شبکه‌های تلویزیونی فارسی‌زبان در دسترس همه، خبر رفتنش با سرعتی باورنکردنی پخش شده بود. آن هم در شرایطی که رسانه ملی درگذشت او را در بخش خبری به عنوان ورزشکار سابق اعلام کرد و از همان شب سیل روزنامه‌های فوق‌العاده با تصویر جوانی او در کشور به چاپ‌ چندم رسید. آن جمعیتی که مقابل ورزشگاه امجدیه برای بدرقه قهرمان جمع شدند، تفاوت‌های بسیاری با هم داشتند اما در یک چیز مشترک بودند و گویی خانواده یکدیگر بودند. عشق به فردین همه آن‌ها را زیر یک چتر جمع می‌کرد که بی‌هیچ اغراقی باید گفت در این سال‌ها دیگر شاهد چنین عزم جمعی و عمومی برای بدرقه یک سینماگر یا ورزشکار نبودیم.

مراسم مختلفی برای فردین در ایران و سایر کشورهای جهان مانند آمریکا برگزار شد. هر جا که فارسی‌زبانی بود غم رفتنش را حس کردند و به یادش دور هم جمع شدند. فردین به واسطه زیست اجتماعی‌اش توانست فاصله بازیگر و نقش را از بین ببرد، تا جایی که نقش «علی بی‌غم» حالا خود فردین بود و بسیاری همان رفتار نقش را در خود فردین می‌دیدند. او در فضای سینمای فیلمفارسی متعهد به خانواده و اخلاق‌مدار ظاهر شد و همین است که درد خانه‌نشینی او پس از انقلاب را بیشتر نمایان کرد. در شرایطی که نشریات مختلف سینمایی و غیرسینمایی هر روز شایعه‌ای پیرامون هر کدام از ستارگان فیلمفارسی پخش می‌کردند، فردین همواره در حاشیه امنی قرار داشت، زیرا از زمان ازدواجش در جوانی تا زمان فوت پای‌بند به همان خانواده بود و دور از حاشیه زندگی کرد.
در آغاز دهه ۱۳۴۰، فردین به بخشی از خاطره گنج قارون بدل شد که سینمای ایران را از هجوم فیلم‌های خارجی و هندی نجات داد، سینمای ایران همچنان پای‌بند داستان بود و تلاش داشت در سایه سینما مضامین اخلاقی و فرهنگ‌سازی را به شکلی ساده به مخاطب عرضه کند. حتی در دهه ۱۳۵۰ هم فرم سینما و فیلمفارسی به سمت انواع صحنه‌های جنسی و رقص و آواز‌های بی‌ربط رفت و باز سینمای فردین مانند گذشته باقی ماند و مخاطب خودش را داشت. بسیاری از قدیمی‌ترهای مخالف سینما هم تنها به دیدن فیلم‌های فردین می‌رفتند و سینمای او را سلامت می‌دانستند.
طرفداران فردین از هر قشر و جغرافیایی، چه شهر و چه روستا شیفته او بودند که آرزوهای‌شان را بر پرده سینما جان می‌داد. این که در اوج جذابیت می‌توانست دست رد به سینه هر دختر پولداری بزند و یا بی‌خیال جهان بر صدای ایرج لب بزند که «گنج قارون نمی‌خوام، مال فراوان نمی‌خوام…» مردی که می‌توانست بر همه حرص و طمع‌های دنیا نه بگوید و نان گندمش را بخورد و منت حاتم طایی را نبرد.
فردین در چشم طرفدارانش بالاتر از هر ستاره دیگری بود و اگرچه بهروز وثوقی به مدد بازی در فیلم‌های موج نو به بازیگری توانمند تبدیل شده بود، اما چه شخصیت او و چه نقش‌هایش تأثیری در فردین‌دوستان نداشت. او سال‌ها دلش می‌خواست نقش متفاوتی را بازی کند که بی‌تردید توانایی‌اش را هم داشت. نمونه‌اش بازی درخشانش در غزل کیمیایی، که همچنان یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های اوست، و یا بازی‌اش در موزیکال باباشمل علی حاتمی.

فردین طبق مصاحبه‌ها و گفت‌وگوهایی که در سال‌های پیش از فوتش داشت هم بارها گفت که می‌توانست و دلش می‌خواست نقش‌های متفاوت از جمله نقش منفی یا کمدی بازی کند، اما آن‌چه عموم مردم از او می‌خواست این فرصت را از سینمای ایران گرفت و غزل به عنوان سندی از توانمندی او در آثاری متفاوت به یادگار بماند. او در زمینه بازیگری و کارگردانی در فضای فیلمفارسی تلاش کرد نوعی از سینمای داستان‌گوی عامه‌پسند ارائه بدهد. پس از گنج قارون که تحولی عظیم در تغییر ذائقه سینمادوستان داخلی پدید آورد، فیلم‌هایی مانند سلطان قلب‌ها، سکه شانس، باباشمل، راز درخت سنجد، جهنم به اضافه من و… بخشی از فعالیت دو دهه او در جایگاه سوپراستار سینماست. اما در سال ۱۳۵۸ با حضور در برزخی‌ها خانه‌نشین شد. فیلمی به که به ممنوع‌ازفعالیت شدن فردین، ناصر ملک‌مطیعی، سعید راد و ایرج قادری انجامید.
بعید می‌دانم در کمتر جایی از جهان هنرمندی به واسطه تغییرات سیاسی این‌چنین از کار بی‌کار شده باشد، در حالی که در تمام دوران فعالیتش هیچ‌گونه فعالیت غیرهنری نداشته و همواره مورد تأیید و محبوب مردم بوده است. آن‌چه بر سر او آمد ظلمی بود که اتفاقاً از دل خانواده هنری آغاز شد و متلسفانه بسیاری از هنرمندان آن زمان که در سایه فردین نتوانستند خودی نشان بدهند از این طریق به دنبال حذف چهره‌های قدیمی رفتند. همچنان مشخص نیست چرا باید بسیاری مانند فردین مجال فعالیت مجدد پیدا نکنند، در حالی که تلاش کرده بودند در رقابت با آن همه فیلم خارجی داستان‌های ساده از جامعه و جهان زیست خود را به مخاطب عرضه کنند.

فردین در حسرت حضور در سینما دق کرد و هرچه تلاش و نامه‌نگاری کرد تأثیری نداشت. نکته جالب این بود که بسیاری از بازیگران آن روزگار باز موفق به فعالیت شدند اما او هرگز پرده سینما را ندید. حتی وقتی علی حاتمی تصمیم گرفت فیلمی بر اساس زندگی تختی بسازد، اجازه بازی در نقش خود را هم پیدا نکرد. اما او در ایران ماند، سینمایش در آتش سوخت، و در نهایت مدتی را به فرش‌فروشی گذراند. در همه آن سال‌ها مشتاقانش از سراسر کشور به شوق دیدنش به آن‌جا می‌رفتند و پس از فوت او خبرهای کمک‌ها و کارهای خیرش زبان‌به‌زبان گشت و مطرح شد. ستاره‌ای که بر پرده سینما مردانه زیستن، مرام و معرفت را ترویج می‌کرد در زندگی حقیقی هم همان علی بی‌غم سینما بود، با این تفاوت که بسیار غم‌ها بر دلش ماند و با غم از جهان رفت.
رضا کیانیان در کتابی به نام «ناصر و فردین» به این دو بازیگر مطرح پرداخته و خاطره‌ای از زمان فوت فردین دارد که به عنوان خاتمه این مطلب شنیدنی است: «تشییع جنازه‌ فردین از مقابل ورزشگاه امجدیه (شیرودی) برگزار شد. آن ورزشگاه یک دربان داشت که تمام فیلم‌های قبل از انقلاب را داشت و همه را حفظ بود. گاهی من را می‌دید و می‌گفت شما‌ها بازیگر بدی نیستید اما چندان خوب هم نیستید. بعد از مراسم تشییع جنازه من به ورزشگاه رفتم. از دربان پرسیدم مراسم تشییع چطور بود؟ او هم توضیح داد خیلی‌ها برای بدرقه پیکر فردین آمده بودند. دربان تعریف می‌کرد دیدم پیرزنی جلوی ورزشگاه نشسته و زار می‌زند. پیرزن به دربان گفت من این آقا را نمی‌شناختم. هفده‌هجده سال پیش می‌خواستم دخترم را عروس کنم و جهیزیه نداشتم. به من گفتند به میدان ونک برو. پاساژ کنار میدان، یک فرش‌فروشی هست، فردی به نام فردین آن‌جاست و به تو جهیزیه می‌دهد. او هم از اطراف تهران راهی میدان ونک ‌شد و پاساژ را پیدا کرد. پیرزن تعریف می‌کرد رفتم پشت شیشه مغازه فرش‌فروشی ایستادم و مردی موسفید پشت میزی نشسته بود. مرا دید و گفت بیا تو مادر. گفت چه کار داری؟! گفتم با فردین کار دارم و آن مرد موسفید گفت الان نیستند، چه کار داری؟! گفتم من برای دخترم جهیزیه ندارم و به من گفتند فردین جهیزیه می‌دهد. همان‌جا گاز و یخچال خرید و توی وانت گذاشت. بیست‌سی هزار تومان هم به من پول داد و گفت: این‌ها را ببرید فردین به من سپرده در خدمت‌تان باشم و هر وقت کم و کسری داشتید بیا همین جا. پیرزن با اشک و اندوه به دربان ورزشگاه ‌گفت من دیشب فهمیدم آن مرد موسفید، همان فردین بوده است.»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *