همهچیز را میتوان با نیروی اراده نابود کرد. اعمال و رفتار انسانها، از جمله کلمات و حتی سکوت نیز میتوانند نابودکننده و ویرانگر باشند. اگر به هیچی نگو اعتماد کنید، میتوانید واقعیتهای یک داستان واقعی ارائهشده با عناصر ساختگی را تجربه کنید. این که ژانر اصلی سریال، درام تاریخی است را احتمالاً میتوان به تأثیر موارد ادبی نسبت داد. هدف سریال بهوضوح ارائه یکی از بخشهای رادیکال و خونین روابط ایرلند و انگلیس و وحشتهای ناشی از آن است، اما این از سطحی فیزیکی به داستانی عاطفی و متمرکز بر ذهن منتقل میشود که اعماق پیچیده داستان را منتقل میکند؛ تراژدی بسیار مؤثرتر به جای شوک بصری مداوم.
اشتباه نکنید! هیچی نگو در صحنههای خشونتآمیز، انفجارها و اعدامها کوتاهی نمیکند، اما با وجود این که مضمون امکان بهرهبرداری از ژانرهای اکشن و جنایی واقعی را فراهم میکند، به آنچه واقعاً مهم بوده و آنچه شخصیتها مدام در سریال میپرسند توجه میکند: هدف از این تعداد مرگومیر و هدف از زندگیهای ازدسترفته چه بود؟ بازتابهایی مانند این، اغلب در تحقیقات تاریخ شفاهی کالج بوستون روی پرده ظاهر میشود، که در آن دو شخصیت، چریکهای مبارز، در مورد جسارت جوانی، اقدامات بیرحمانه خود، آداب و مقررات، و سلسلهمراتب ارتش جمهوریخواه ایرلند صحبت میکنند. این صحنهها داستان خطی را میشکند، اما با پیشروی سریال، خاطرات شخصیتهای مسنتر جریان وقایع را قطع میکند.
سریال با ضربهای محکم شروع میشود. مردان ارتش جمهوریخواه ایرلند جین مککانویل، بیوهای با ده فرزند را که متهم به خیانت است، میربایند. پس از آن، بینندگان هم مانند خانواده این زن، تا مدتها چیزی در مورد اتفاقاتی که برای او رخ داده نمیشنوند. در قسمت اول، همچنین با خواهران پرایس آشنا میشویم که از ابتدا توسط والدین جمهوریخواه خود برای احترام و خدمت به آرمان اصیلتر (ایرلند آزاد و متحد) بزرگ شدهاند، تا در بازجوییها سکوت کنند و در صورت وقوع جنگ و درگیری، پاسخ دهند. آنها مورد توهین قرار گرفتهاند. در این خانواده و در جامعه ایرلندی، جنگ همه ابزارها را تقدیس میکند، خشونت راهحل به شمار میرود و این به افراد جامعه غرور و هدف میبخشد.
دخترها ابتدا میخواهند با راهپیماییهای مسالمتآمیز و تظاهرات آرام، موضع سیاسیشان را ثابت کنند، اما وقتی شرکتکنندگان راهپیمایی صلحطلبانه مورد خشونت تعدادی دیگر از ایرلندیها واقع میشوند، اوضاع تغییر میکند. دولورس قاطعانه خود را به دنیای ارتش جمهوریخواه ایرلند پرتاب میکند و به دنبال آن خواهرش ماریان. در تشکیلات چریکی، آنها پس از عضویت در کومان (بخش زنان تشکیلات، که در زمان وقایع به تصویر کشیده شده تنها نقش حمایتی دارند) حتی ایده بمبگذاری لندن در سال 1973 را که در آن دویست نفر مجروح شدند طراحی و اجرا کردند. این عملیات تا حد زیادی ناموفق بود، اما بازتاب گسترده رسانهها را در پی داشت که به هشت سال زندانی شدن آن دو انجامید.
تماشاگر زندگی خواهران، بهخصوص دولورس را از دوران جوانی، از شورش تا زمان صلح دنبال میکند. به همین ترتیب، برندان هیوز و رهبر ارتش جمهوریخواه ایرلند، جری آدامز را میبینیم که هم روی صفحه نمایش و هم در واقعیت به عنوان یک شخصیت بزرگ میشوند. آدامز سیاستمداری سرسخت است که همیشه عضویت در سازمان را انکار کرده. این موضوع در عنوانبندی پایانی هر بخش فراموش نشده که طبق آن آدامز هرگز مشارکت خود را در سازمان اعتراف نکرد و تمام اعدامهایی را که به آنها متهم شده بود انکار کرد.
افراد ذکرشده به شیوههای مختلف به تراژدی شخصی خود نزدیک میشوند. کسانی هستند که به دموکراسی ایمان داشته و سعی در آشتی دارند. برخی به وسیله خاطرات تسخیر شدهاند و از اعتیاد رنج میبرند. کسانی هستند که هنوز نمیتوانند ایدههای پیشینِ خود را رها کنند. کسانی هستند که عزاداری میکنند و سعی دارند دوباره زندگی کنند. کسانی هستند که همچنان میخواهند بجنگند. و یکی از بزرگترین ننگهای ارتش جمهوریخواه ایرلند، خانواده مککانویل است. هیچگاه توسط نهاد یا سندی رسمی تأیید نشد که مادر جاسوس انگلیسیها بوده و فرزندانش پس از سی سال توانستند بفهمند که او واقعاً اعدام شده است. هلن دخترِ جین، کسی است که بیقرار برای کشف حقیقت میجنگد و با قرار گرفتن در مقابل دوربین رسانهها خانوادههای دیگری را که در موقعیتهای مشابه قرار دارند تشویق میکند تا همین کار را انجام دهند. آنها به «ناپدیدشدگان» معروف شدند. در پایان قسمت آخر، سازندگان سریال نشان میدهند که هنوز تعدادی پیدا نشدهاند و اطلاعات تماس کسانی را که ممکن است درباره محل نگهداری آنها بدانند، فهرست میکنند.
این سریال درام چندین چهره از یک تراژدی را به تصویر میکشد و با همه آنها با احترام برخورد میکند. قربانیان فعالیتهای ارتش جمهوریخواه ایرلند، خانوادهها و زندگیهای مثلهشده و مبارزانی را میبینیم که میخواستند به هر قیمتی به مهمترین هدفشان برسند، و حتی جان خود را فدا کردند. این واقعیت که تمرکز تقریباً دائم روی دولورس است، بازی مخاطرهآمیزیست، زیرا بیننده میتواند با افراد بد همدردی کند. در اینجا سازندگان توانستهاند با اعتدال از پس اوضاع برآیند و انگیزهها را تبیین کنند و شخصیتها را در ذات انسانی و شکنندهشان نشان دهند، اما همدردی یادشده را به مخاطب تحمیل نکرده و به این ترتیب کنش شخصیتها را «اعتبار» میبخشند. سریال با شخصیتهایش مانند مصاحبهگر پروژه بلفاست رفتار میکند: با علاقه، نیاز به کشف حقیقت، میل به نشان دادن تاریخ واقعی و انسانی.
چندان رایج نیست که یکی از بزرگترین فضیلتهای یک اثر، عنوان آن باشد. اما میتوانیم این را به دیگر محاسن آن اضافه کنیم. گوش دادن به درسهای قسمتهای اول، مانند مبارز آزادیخواه ایرلندی وفادار است، بهخصوص زمانی که در حال بازجویی هستند. بعداً بارهای اضافی بر روی همان سکوت گذاشته میشود. حتی زمانی که رهبر سابق پشت به ایدئولوژی سابق خود میکند و مسئولیتی بر عهده نمیگیرد، نباید صحبت کرد. نباید از روی اجبار درونی صحبت کرد، حتی زمانی که فردی میانسال بهتنهایی با چندین دهه خاطرات، مرگها و آسیبها دستوپنجه نرم میکند، زیرا اغلب مواجهه آگاهانه با چیزی که قابل تغییر نیست، دردناکتر است. در پایان سریال، سکوت نه تنها امری اصولیست، بلکه باری روانی است.
هیچی نگو علاوه بر لهجه غلیظ ایرلندی، نفرت درونیای که چندین نسل را مسموم کرده، مرگهای بیهوده و مبارزات ناموفق را به تصویر میکشد. سریال یادآور زندگیهایی است که در خشونت و سکوت سپری شدهاند، و به همه افراد درگیر با همدلی و عینیت – و بالاتر از همه احترام – در یک زمان نزدیک میشود.
هیچی نگو (Say Nothing)
کارگردان: مایکل لنوکس، آنتونی برن، مری نایگی. فیلمنامه: جاشوا زتومر، کلر بارون، جو مورتا، کرستن شریدان (بر اساس کتاب «هیچی نگو: داستان واقعی قتل و خاطره در ایرلند شمالی» نوشته پاتریک رادنکیف). مدیر فیلمبرداری: دیوید رایدکر، کانامه اونویاما. تدوین: ایدل مکدانل، پل نایت، ریچل هولت. موسیقی: سایون ترفور. بازیگران: لولا پتیکرو (دولورس پرایس)، ماکسین پیک (دولورس مسنتر)، هیزل دوپ (ماریان پرایس)، هلن بیهان (ماریان مسنتر)، آنتونی بویل (برندان هیوز)، تام وان-لاولر (برندان مسنتر)، جاش فاینان (جری آدامز)، مایکل کولگان (آدامز مسنتر)، کری کویین (کریسی پرایس)، استوارت گراهام (آلبرت پرایس)، جودیت رادی (جین مککانویل)، امیلی هیلی (هلن مککانویل)، لورا دانلی (هلن مسنتر)، سیموس اوهارا (مکرز) محصول: آمریکا، ایرلند. یک فصل، 9 قسمت 45 دقیقهای.
در سال 1972 جین مککانویل، مادر بیوه و مجرد ده فرزند از خانهاش ربوده شد و دیگر هرگز زنده دیده نشد. این رویداد در کنار بخشهایی از زندگی و فعالیت تعدادی از اعضای مختلف ارتش جمهوریخواه ایرلند از جمله خواهران پرایس، دولورس و ماریان، زنان جوانی که به نمادهای مغناطیسی سیاست رادیکال تبدیل شدند، برندان هیوز، استراتژیست نظامی سختگیر اما متضاد، و جری آدامز یکی از رهبران جنجالی سازمان که در طول چهار دهه پرتلاطم در ایرلند شمالی رخ میدهد، داستان این سریال را شکل میدهد…