Search

مرگ به مثابۀ زمزمۀ شعری در خلوت

اولین فیلم انگلیسی‌زبان پدرو آلمودوار، دور از سبک‌وسیاق همیشگی‌اش، نامتعارف‌ترین و چه بسا جسورانه‌ترین اثر او هم هست. با اعتماد‌به‌نفسی عجیب‌وغریب، با دو شخصیت زن و گفت‌وگوهای پرشمار تئاتری و البته کند پیش می‌رود، در حدی که برخی به تماشاگران هشدار داده‌اند کمربندهای صبوری‌شان را برای تماشای یک فیلم کسالت‌بار، محکم ببندند. بهتر است توقعات را از آلمودوار پایین بیاورید و زمانی که کاملاً آماده هستید، آن را تماشا کنید. با این حال فیلم با تکیه بر انتخاب درست دو بازیگر اصلی و کفایت جزییات هنر بازیگری‌شان، توان خلق حس و فضایی را دارد که هم‌زمانی پیش‌روندۀ اثرگذار مرگ و زندگی را تا آخر حفظ کند. حتماً انتخاب دشواری بوده که بخواهی شور زندگی را در دل تراژدی خودکشی برنامه‌ریزی‌شده به دلیل سرطان بی‌علاج کشف و حفظ کنی. 

فهرست افتخارات سینمایی فیلم ممکن است باعث انتظار مواجهه با یک کار فوق‌العاده ایجاد کند. نمایشش در جشنوارۀ ونیز باعث تشویق هفده‌دقیقه‌ای تماشاگران شد و با امتیاز 3/8 در رتبۀ اول قرار گرفت و جایزۀ شیر طلایی را دریافت کرد. امتیاز منتقدان راتن تومیتوز، 9۵ درصد و سایت متا کریتیک 70 درصد است. با این حال اگر نتوانید با امواج ذهنی فیلم‌ساز در برگردان سینمایی رمان چه چیزی را پشت سر می‌گذاری (سیگرید نونز) همراه شوید، همه چیز ممکن است سطحی به نظر برسد و با وجود رویکرد کلاسیک دراماتیک، با عناصر فراوان داستانی بی‌اهمیت روبه‌رو شوید. 

در فیلم، سه بار به داستان کوتاه مردگان (جیمز جویس) اشاره شده است. یکی از این ارجاع‌ها از طریق نمایش تصاویر پایانی اقتباس جان هیوستن (1987) از این داستان است. فیلم‌ساز بیش از آن که به ساختار داستان متعهد باشد، نگاهی بداهه و استعاری به منبع اقتباسی‌اش داشته که گاه به سوررئالیسم نزدیک می‌شود و از نزدیک شدن به لحظه‌هایی با بار سرخوشانۀ کمدی نیز پرهیز نکرده است. این فیلم به نوعی مکمل درد و شکوه (2019) هم هست؛ دربارۀ یک فیلم‌ساز اسپانیایی مسن که به دلیل ناخوشی‌های فراوان جسمی و روحی، توان کار ندارد و با احساس پوچی، گذشته‌اش را مرور می‌کند. 

آلمودوار در فیلم تازه‌اش، به‌وضوح تحت تأثیر اینگمار برگمان هم هست. جهان‌بینی معناگرا در دنیایی زنانه، خودواکاوی در کنار رنج و تنهایی و مرگ، تعداد اندک ‌شخصیت‌ها، گفت‌وگوهای طولانی، مردانی که در حاشیه‌اند و روابط متعارفی با زنان ندارند. مهم‌ترین تفاوت آلمودوار در بازآفرینی دنیای عمیق و مأیوس برگمانی، اضافه کردن گرما، رنگ و جلوه‌هایی از شور زندگی، حتی در بین تار و پودی اندوهگین است. در چشم‌گیرترین نمای فیلم، اینگرید یک شب کنار مارتا می‌خوابد، نیمی از صورت‌های آن‌ها روی بالش‌های مجاور به طور ناقص در‌ هم ادغام می‌شوند؛ نزدیکی کامل در عین تفاوت‌ها. یادآور معروف‌ترین نمای پرسونا، وقتی صورت‌های دو زن در رویکردی روان‌پالایانه در هم ادغام می‌شوند و گویی در تکمیل هم، یکی شده‌اند. 

فیلم چه در زمان حال و چه در فلاش‌بک‌ها، اشاره‌های بسیاری دارد که هر کدام قابلیت ایجاد یک پاساژ داستانی یا چندلایه کردن روایت را دارد که سبب به وجود آمدن توقعاتی می‌شود که برآورده نمی‌شوند، و همین ممکن است باعث سرخوردگی شود. از همان ابتدا که مارتا دربارۀ ازدواج کوتاه‌مدت و تولد دختر و نحوۀ مرگ همسرش در آتش‌سوزی خانۀ متروک می‌گوید، ناگهان با ادعایی از دخترش روبه‌رو می‌شویم که می‌تواند شیرازۀ داستان را تغییر دهد؛ این که خودش در آن خانه بوده و پدرش قصد کمک به او را داشته. مطمئنیم که خلاف واقع می‌گوید اما می‌تواند در دو حوزۀ روان‌شناختی یا متافیزیک، آن را دید و داستان را ادامه داد. اما فیلم اعتنایی به این لنگرگاه روایی نمی‌کند و در حد مرور معمولی یک خاطره باقی می‌ماند. بعدتر نیز در فلاش‌بک‌ها شاهد چنین رویکردی هستیم و همچنان بدون ‌اثرگذاری روایی بر داستان اصلی. حتی به اندازۀ روایت موازی هم نمی‌رسند. 

<
QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *