شاید وقتی به پایان شوکهکننده شبگرد فرزاد مؤتمن میرسید، فکر کنید که علت انتخاب نام فیلم را پیدا کردهاید و آن شخصی که این نام به او اشاره دارد، همان مهشید افشارزاده است که سراسر شب همچون کارآگاهی زیرک دنبال حل کردن معمایی جنایی بوده است؛ اما ماجرا فراتر از اینهاست.
آخرین فیلم فرزاد مؤتمن، همچنان از شب بهعنوان مکانی برای تمام رخدادهای فیلمش استفاده میکند. همانطور که در سراسر شب داستانکهایی زنجیروار در زمان تاریکی اتفاق میافتادند یا در شبهای روشن زندگی شخصیت دختر فیلم (هانیه توسلی) در شب، معنای اصلی خود را مییابد، در شبگرد هم آدمها در جهان فیلم که جغرافیای دقیقی ندارد ولی پر است از هر آنچه به واسطه شب شدن میتوانیم در شهر تهران ببینیم، پرسهزنی میکنند. از بوکههای نوری و نمای تهران زیر پایمان گرفته تا زدن به جاده خلوت و ترسیدن از پلیس (در سکانس آغازین جذاب و یادآور روانی هیچکاک) و خوشگذرانی در پارک و بسیاری موارد اینچنینی، جهان شبگرد را میسازد.
مؤتمن با چند موتیف ساده، داستانکهای آدمهای فیلمش را در یک جهان جا میدهد. مهمترین آنها، یکپارچه کردن زنگ موبایلها، با آهنگ Nothing Else Matters از متالیکا است. این که موبایل صرفاً وسیلهای برای انتقال اطلاعات است نه برای تعریف شخصیتها و سلیقه صوتیشان، بهراحتی با این ترفند هوشمندانه کارگردانی از فیلم فهمیده میشود. مورد مهم دیگر که باعث میشود موقع تماشای شبگرد در جهان مختص این فیلم زندگی کنیم نه در هیچ مابهازای واقعی، پارودی یا شوخیهایی است که در آن میبینیم؛ از تبدیل کارخانهدار یک فیلم به کلهپز، به خاطر تأمین سرمایه فیلم یا شلیک تفنگ چخوف در بار دوم استفاده، اما بهعنوان فندک گرفته تا بازی بامزه کلمهسازی که میتواند تِرند اینستاگرام و محافل کافهنشینی هم شود!
دنیای شبگرد ساده است چون شب ساده است، شب زیستنی است و شب سینماست. در این جهان، تنها عنصر پیچیده، بیقراری و بههمریختگی آدمهاست؛ شخصیتهایی چون امیر آقایی و یاسر به خاطر ضعفهای شخصیتی و اقتصادی، در شب ناآرامند و نابود میشوند. اما مهشید افشارزاده با اینکه به خواسته ابتدای شبش که داشتن یک ژیگولو بوده، نرسیده، اما بهآرامی سراسر شب را طی میکند و معمایی پیچیده را بهراحتی حل میکند و پس از آن، به ادامه شبش میرسد که با ماجراهایی دیگری همراه خواهد بود. در واقع، اوست که این ترفند روایی اتصال شخصیتها در سطح شهر را حل میکند و همه خطوط روایی را به هم وصل میکند تا از راز یاسر سر دربیاورد. اما ماجرای فیلم به آنچه او دیده ختم نمیشود. چون او فقط ساکن خیابانهای شب بوده ولی فیلم در خانهها و مغازهها هم سرک کشیده. پس شبگرد اصلی، مای مخاطب هستیم که به واسطه نشستن در سالن سینما و تماشای اثری دیگر از فرزاد مؤتمن مؤلف، در کوچه پسکوچههای شب سرک کشیدهایم و اندکی از آنچه مثل روز روشن است، فاصله گرفتهایم.