Search

تلاش برای تأثیرگذاری

نگاهی به چند فیلم

ژولیت و شاه (اشکان رهگذر)

ناصرالدین‌شاه قاجار در سفر خود به پاریس شیفته بازیگری به نام ژولیت می‌شود و او و کارگردانش را برای اجرای نمایش رومئو و ژولیت به ایران دعوت می‌کند. انیمیشن ژولیت و شاه با داستانی جالب و خلاقانه، بخشی از تاریخ عصر قاجار را به‌شکلی خیالی به‌تصویر می‌کشد. تیتراژ شروع فیلم با ساختاری دل‌نشین از همان ابتدا مخاطب را با داستان سفرها همراه می‌کند و استفاده مجدد و به‌جا از این ساختار قسمت‌های داستان را به‌هم پیوند می‌زند. اشکالات لیپ‌سینگ در برخی قسمت‌های انیمیشن به‌خصوص در بخش ابتدایی قابل مشاهده است اما در شیرین‌کاری و لی‌اوت سنگ تمام گذاشته است. این انیمیشن با به‌کارگیری لهجه‌ها و پوشش‌های گوناگون و معرفی سوغاتی نقاط مختلف ایران بخشی از فرهنگ کشورمان را به‌زیبایی به‌نمایش می‌گذارد. بخش‌های موزیکال فیلم هم با تصاویر رؤیایی و آهنگ‌های دلچسب قابل توجه‌اند. به نظر می‌رسد رده سنی هدف برای این انیمیشن تنها کودکان نیستند و برای بزرگسالان هم جذاب باشد اما این امر باعث شده برخی از صحنه‌ها مناسب کودکان نباشند. مثلاً صحنه خواب پادشاه یا تصویر دعانویس و فالگیر و غیره. در ادامه پایان امیدبخش فیلم مخاطب را با تبسمی شیرین تنها می‌گذارد.

سونسوز (رضا جمالی)

فیلم در روستایی ترک‌زبان هنگام تهیه فیلمی درمورد نازایی مردم روستا می‌گذرد. فیلمی بی‌ادعا و طناز که با صحنه‌ها و دیالوگ‌های به‌ظاهر ساده، ما را به تفکری عمیق ولی شیرین محور چالش‌های خانوادگی مردم روستا و موضوع قضاوت دعوت می‌کند. کارگردانی هوشمندانه این فیلم و اصالت آن در طراحی موقعیت‌های کمیک قابل ستایش است. فیلم علاوه بر ایده‌ای درخشان، ادای دینی فروتنانه به فیلم‌های عباس کیارستمی دارد و بدون اضافه‌گویی و شعارزدگی فیلمی بامزه و کامل است. از نظر فضاسازی، فیلم نمایشگر طبیعت بکر و زیبای آذربایجان است و همین موضوع، غنیمتی است برای تماشاگر خسته از فیلم‌های آپارتمانی. همچنین کمدی‌اش بدون غلتیدن در دام ابتذال، با طرح موضوعی فرهنگی، مفرح است و زبان زیبای ترکی، این‌جا واسطه‌ای است برای انتقال این طنز سالم در قالب گفتار. بازی‌های فیلم یکدست و روان و موقعیت‌ها اغلب دقیق و فکرشده‌اند. امیدواریم با نمایش عمومی این فیلم و آثاری ازاین‌دست، تلقی‌های خطا درباره سینمای کمدی اصلاح شود و ازاین‌پس با کمدی‌های سالم بخندیم.

شوهر ستاره (ابراهیم ایرج‌زاد)

فیلم حول محور زنی بیوه و دغدغه‌های او می‌گردد که در آستانه میانسالی و پس از تحمل رنج‌های بسیار، مشتاق ازدواج و مهم‌تر از آن داشتن بچه است. این طرح اصلی شوهر ستاره است و در کنار این طرح اصلی، شاهد انواع و اقسام موقعیت‌های فرعی‌ای هم هستیم که بیشتر از آن‌که به قصه کمکی بکنند، بار اضافی‌اند. اغلب این موقعیت‌های یادشده، برای انتقال مفاهیمی‌اند که ربط چندانی به قصه ندارد و در بسیاری موارد زائد است. مثلاً پرداختن به بحث فوتبال زنان، موسیقی زنان، آسیب چشمی زنان در نتیجه اسیدپاشی و غیره. طرح این مسائل در یک فیلم اجتماعی فی‌نفسه بد نیست، اما گنجاندن آن‌ها در قالب موقعیت‌های تحمیلی و غیرجذاب، تأثیری معکوس دارد. فیلم سعی در نمایش سادگی دارد اما به این روش وفادار نمی‌ماند. بعضی صحنه‌ها آن‌قدر پرداخت مبالغه‌آمیزی دارد که تماشاگر را پس می‌زند. مثلاً کافی است به یاد بیاوریم که دو خانم مسئول بنگاه ازدواج (یا هر نام دیگری که دارد) چه بازی نچسب، چه گریم مضحک و چه دیالوگ‌های شعاری و گاه سخیفی به زبان می‌آورند. ازاین‌گذشته،‌ فیلم پایان‌بندی نامناسبی هم دارد و دلیلی ندارد که با یک پرش زمانی ناگهان به دو سال و چند ماه بعد پرتاب شویم برای دانستن این‌که ستاره سرانجام به آرزوی خود رسید و صاحب بچه شد.

فریاد (محمدرضا اردلان)

در اوج آوارگی و سرگشتگی، نوجوانی یتیم اهل کردستان عراق، به نام هاوار، برای کارگری به یک مرغداری رو به ورشکستگی واقع در بیابان‌های اطراف کرج می‌رود و در آن‌جا با موقعیت‌هایی عجیب و فضایی وهم‌آلود مواجه می‌شود. اولین مواجهه پسر در مرغداری با سگ پاسبان سیاه آن‌جاست که بلافاصله به او حمله‌ور می‌شود و این در آغاز، خبر از اتفاقات ناخوشی را که در آینده برای پسرک رخ خواهند داد می‌دهد. در فریاد پسرک پس از آن با دو کارگر اصلی مرغداری به نام‌های یعقوب و صالح و سپس صاحب مرغداری (ارباب)، روبه‌رو می‌شود. هر یک از شخصیت‌های فیلم داستان پیش‌زمینه خاص خود را دارند که ما را بیشتر با خود و فضایی که با آن روبه‌رو هستیم آشنا کنند. ابتدا فضا و نوع کار توسط دو کارگر اصلی به ما و پسرک معرفی می‌شوند. صالح با نگاهی تحقیرآمیز، سریع به پسرک راه‌ورسم مرغداری را آموزش می‌دهد، اما یعقوب که برعکس بقیه اعضای مرغداری، با پسرک به مهربانی حرف می‌زند، کنار آمدن با سگ سیاه را به پسرک می‌آموزد و این القای حس امنیت بلافاصله او را در شمایل یک دوست و یک پدر برای هاوار ظاهر می‌کند. اولین راز مرغداری، با مواجهه هاوار با پسر صاحب مرغداری که به علت دیوانگی در موتورخانه همچون موجودی بسته شده، فاش می‌شود. پس از آن داستان‌های عجیب و رازهای سیاه مرغداری و صاحب آن یکی پس از دیگری ما را برای دیدن ادامه فیلم در جای خود میخکوب می‌کنند. در داستان فیلم با وجود تعداد محدود شخصیت‌ها، نمادهای شاعرانه، پیچیدگی استادانه و کاشت و برداشت‌های به‌شدت مهندسی‌شده را در فضایی رازآلود مشاهده می‌کنیم. پرداخت و نورپردازی در فیلم کاملاً واقع‌گرایانه صورت گرفته و این موجب همراهی تماشاگر با فیلم می‌شود و از طرفی القای حس راز و وهم بدون اغراق در فضاسازی یا گریم و فقط و فقط از طریق داستان، یکی از نقاط قوت و اصالت فیلم و فیلم‌نامه محسوب می‌شود. پایان‌بندی غیرمنتظره و شاعرانه فیلم توسط پسرک، از او قهرمانی خاکستری در ذهن می‌سازد که باعث تداوم تفکر و تحلیل تماشاگر حتی پس از اتمام تماشای فیلم می‌شود.

موسی کلیم‌الله (ابراهیم حاتمی‌کیا)

در مصر پس از مرگ یوسف پیامبر، بردگان یکتاپرست خسته از ظلم فرعون منتظر ظهور منجی موعود به‌سر می‌برند. فرعونیان نیز پس از آگاهی از این پیش‌بینی در صدد جلوگیری از وقوع این اتفاق برمی‌آیند. در موسی کلیم‌الله که وقایع تولد حضرت موسی را روایت می‌کند، یکی از شاخصه‌های مهم استفاده از فناوری تولید مجازی است که به‌ تصویرساری بسیاری از  دکورها و نماهای شهری و اجرای برخی صحنه‌ها کمک کرده، با این وجود نمی‌توان گفت که در نتیجه به موفقیت کامل رسیده است. مصنوع بودن نور و رنگ نسبت به تصاویر به‌ کار رفته توسط تولید مجازی، قاب‌هایی را باعث شده که بسیار غیرواقعی جلوه می‌کنند. این قاب‌بندی به‌جای القای تجربه‌ زیست نزدیک به تماشاگر، او را از داستان دور می‌کند. به‌طور کلی می‌توان گفت فیلم در شخصیت‌پردازی نیز چندان موفق نبوده، برای مثال قابله فرعون به‌عنوان یک شخصیت فرعی، همدلی‌برانگیزتر است تا برخی شخصیت‌های اصلی فیلم که بسیار تک‌بعدی نوشته شده‌اند. پرداخت بیش از اندازه وقایع در برخی سکانس‌ها، ازجمله فصل پایانی، موجب به‌هم‌خوردگی تداوم و طولانی‌ شدن فیلم شده‌ است.

گوزن‌های اتوبان (ابوالفضل صفاری)

مردی برای بردن یک شرط‌بندی بر سر شماره پلاک، بلاگری را فراری می‌دهد و تصادفاً در لایو اینستاگرام دختر همه او را می‌بینند و این آغاز اتفاقات و چالش‌های جدید در زندگی مرد می‌شود. گوزن‌های اتوبان با هدف به تصویرکشیدن تأثیر فضای مجازی بر زندگی افراد ساخته شده، اما به‌دلایل بسیار ناکام و ناکارآمد است. فضای مجازی که این روزها تأثیر زیادی بر زندگی مردمان دارد موضوعی حساس برای یک فیلم است و نمایش باورپذیر آن در گرو پرداختی هنرمندانه و باظرافت است. در باب این موضوع فیلم سؤال‌های جالبی در پرده اول و دوم طرح می‌کند که بدون پاسخ رها و نادیده گرفته می‌شوند. به نظر می‌رسد بعضی سکانس‌ها صرفاً برای کش‌دار شدن فیلم و توجیه سکانس بعدی نوشته شده‌اند و این موجب از بین رفتن وحدت مفهومی اثر شده است، به‌گونه‌ای‌که فیلم‌نامه رابطه علت و معلولی را یکسر نادیده گرفته و بیشتر به جنبه‌های تجاری متمایل شده است. شخصیت‌های داستان هم در نتیجه این ساده‌انگاری ناآشنا و بی‌روح جلوه می‌کنند. آن‌ها بارها و بارها به‌شکلی غیرمنطقی در حال نقض آن قاعده‌ای‌اند که با آن به‌ظاهر ترسیم شده‌اند. مثلاً مرد که از فضای مجازی و حضور همسرش در آن تنفر داشت در فصلی دیگر به خانه بلاگر می‌رود و با این عمل منطق فیلم‌نامه و انسجام را یکجا به‌سخره می‌گیرد.

زیبا صدایم کن (رسول صدرعاملی)

فیلم درباره پدری است که فقط روز تولد دخترش را می‌تواند بیرون از آسایشگاه روانی سپری کند و دختری که با گرفتن حکم رشد دیگر به پدر احتیاج ندارد. ایده اولیه فیلم به خودی‌خود تأثیرگذار است که البته در فیلم‌نامه می‌توانست با پرداخت دقیق‌تر و رعایت جزییات، به اثری درخشان تبدیل شود اما آن ایده که بالقوه مؤثر بود در گسترش، بدل به قصه‌ای معمولی شده که به‌جای جزییات تکان‌دهنده در نمایش رابطه فرزند و پدری، همان کلیشه‌های آشنایی دستمایه قرار گرفته که پیشتر در فیلم‌های قبلی کارگردان هم دیده بودیم. پدر، با بازی خوب امین حیایی، البته تا حد زیادی فیلم را از این وضعیت نجات می‌دهد که خب، به‌تنهایی کافی نیست. تکرار زیاد دیالوگ‌هایی با پیامی مشترک و آشنا، جذابیت را فدای آموزش می‌کند. این‌که پدر چندین سال نبوده و دوست دارد غیبتش را جبران کند، از فرط تکرار تأثیر خود را از دست می‌دهد.

رابطه پدر و دختر، طی موقعیت‌هایی شیرین، به‌خوبی شکل می‌گیرد. پدر دست به کارهایی می‌زند که از ذهن انسان عاقل دور است؛ مثل درست کردن ساعت دفتر مدرسه یا دزدیدن ماشین گشت یا دزدیدن موتور برای آموزش به دخترش. این اعمال اگرچه از نظر منطق اشتباهند اما با احساس خوشایندی که منتقل می‌کنند، پدر را در شمایل یک قهرمان ظاهر می‌کنند و این سکانس‌ها از نقاط قوت فیلم محسوب می‌شوند. عنصر باران در بخش پایانی فیلم کارایی چندانی ندارد و در برخی صحنه‌ها آشکارا تحمیلی به‌نظر می‌رسند.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *