۱. علیرضا خمسه پیش از آنکه با هوشیار و بیدار به شهرت برسد، نقشهای کوتاهی در جوجه فکلی(رضا صفایی) و مرگ یزدگرد (بهرام بیضایی) بر عهده داشت و چند تلهتئاتر که معروفترینشان دست بالای دست (اسماعیل شنگله) در نقش یک چوپان بود. ولی این دانشآموخته بازیگری از کشور فرانسه، با یک مسابقه نمایشی متعلق به برنامه کودک و نوجوان شبکه اول که بعدازظهرهای جمعه پخش میشد به اوج شهرت رسید و بهزودی به عنوان یکی از مهمترین کمدینهای سینمای ایران که بیش از یک دهه پرفروشترین فیلمها را روی پرده داشت، نقشآفرینی کرد. مسابقه هوشیار و بیداربرنامهای کمهزینه بود با تعدادی شرکتکننده و تماشاگر و یک مجری و آیتمهای نمایشی که محسن یوسفبیک و علیرضا خمسه بازیگرش بودند و در پایان هر آیتم سؤالی برای شرکتکنندگان مطرح میشد. تنوع زیاد نقشها برای این دو بازیگر فرصت مغتنمی بود برای نشان دادن پتانسیلها و تواناییهای بازیگریشان که برای اولی همانجا به پایان رسید و برای خمسه نقطه شروع چهار دهه فعالیت مستمر بود. او تیپهای زیادی در این مسابقه ارائه میکرد که مهمترینشان تیپ یک نوجوان پرشر و شور و مناسباتش با پدر بود و تکیه کلامش که به لحن خاصی «پدر جونم… پدر جونم» را ادا میکرد و از همان تیتراژ نخست تا پایانیاش روی کاکل این دو میچرخید.
۲. در همان برهه، نخستین نقش مهم سینماییاش را برای یکی از مهمترین کارگردانان آن دوره بازی کرد. روز باشکوه (کیانوش عیاری) و نقش گلآقا (قهرمان دوچرخهسواری آسیا) که در بازگشت به زادگاه خود با استقبال گرم همشهریانش مواجه میشود و همین امر مقامات دولتی را به صرافت میاندازد که از این محبوبیت برای مراسم استقبال یکی از اعضای خانواده سلطنتی که عنقریب وارد شهر خواهد شد، استفاده کنند. یک کمدی موقعیت در بستری اجتماعی که سعی دارد انقلاب ۵۷ را ریشهیابی کرده و عدم همراهی قاطبه شهروندان را با خاندان سلطنت به نمایش بگذارد و تلاشهای فرمانداری و فشارهای متعدد جانبی هم نمیتواند گلآقا و خانوادهاش را وادار به این همکاری کند. نقشی پرجنبوجوش، همراه گروهی درجهیک از بازیگران مهم سینمای ایران و صدای خود علیرضا خمسه که با آن آناتومی صورت و موهای فرفری که هیچکس نمیتواند به جایش صحبت کند و ملاحت نقش را ضایع نکند.
۳. او که حالا به عنوان کمدینی تثبیتشده فیلمهای لنگرگاه و شکار خاموش (کیومرث پوراحمد) و زیر بامهای شهر (اصغر هاشمی) را تجربه کرده، نقش نخست آپارتمان شماره ۱۳ (یدالله صمدی) را بر عهده میگیرد و نقش ماشالله ایرانمنش را بازی میکند که جهت فروش آپارتمانی که ارث پدریاش بوده از کرمان به تهران میآید و تمام تلاشش برای انجام این کار به بنبست میرسد و همسایگان پرتعداد که آنجا را هم خانه خود میپندارند و هم محل کسب و کارشان، چنان شرایطی درست کردهاند که کسی را یارای خرید نیست. فیلمی که با گوشهچشمی به موفقیت فیلم اجارهنشینهاساخته شد و مشکلات آپارتماننشینی و نبود فرهنگ مخصوص همسایگی در دوره جدید را به نمایش میگذاشت. خمسه با معصومیت و حجب و حیای شهرستانی که به نقش افزوده، سعی دارد بدون اینکه کسی در قضیه متضرر شود، کار خود را راه بیندازد که چندان موفق نمیشود. یک کمدی موقعیت موفق که گاهی به کمدی بزنبکوب هم نزدیک میشود.
۴. بعد از افول سینمای کمدی در نیمه دوم دهه ۱۳۷۰، خمسه کمکار شد. تا اینکه در سال ۱۳۸۷ ، رضا کاهانی فیلم بیست را ساخت و از شمایل همیشگی علیرضا خمسه آشناییزدایی کرد و یک نقش کاملاً جدی را به او سپرد. فرخ آشپز میانسالی که سالهاست در تالار سلیمانی کار میکند و با همسرش همان جا میخوابد و به دلیل نداشتن سرپناه بچهدار نشده تا از تالار اخراج نشود و در این مسیر حتی یک دستش هم فلج شده و حالا در پیرانهسری با بسته شدن تالار، آینده تاریکی را انتظار میکشد. فیلم به اندازه کافی تلخ است و نقش فرخ هم زهر هلاهل! مردی زحمتکش که کار دشوار آشپزی و برداشتن دیگهای بزرگ را با یک دست انجام دهد و کم نیاورد و در کنارش آدمی کمحرف، شکستخورده، بغضکرده و به آخر خط رسیده را به نمایش بگذارد. خمسه برای اجرای این نقش سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را از بیستوهفتمین جشنواره فیلم فجر کسب کرد.
۵. پایتخت (سیروس مقدم) برای چندمین بار ثابت کرد که نقش کوچک و بزرگ نداریم، بلکه بازیگر بزرگ و کوچک داریم. نقش بابا پنجعلی روی کاغذ شاید چیز خاصی برای ارائه نداشته باشد. نه تأثیر آنچنانی در روند کلی فیلمنامه دارد و نه دیالوگ خاصی. ولی پیرمرد آلزایمری جذابی است که با دیالوگهای تکراری و تکجملهایاش از مخاطب دلبری میکند و همپای سایر ستارگان سریال میدرخشد. دیالوگهایی از جنس «ناهار نخردم… عباس معصومیه؟…ارسطو داداش پرستو؟»
یک پاسخ
درود و سلام
نکته بسیارباریکی که درنپذیرفتن نقش فرمایشی
جناب ایشان ازخود بروز دادند حکایت ازاستقلال رآیشان دارد که ستودنیست
تبریک به همه دست اندر کاران برومند سینمای
پرافتخار ایران عزیز