Search

ساعت صفر و همراه هزارساله

ژاله علو (1403-1306)

می‌گویند که عمر کوتاه است و دنیا دو روز و به‌سرعت تمام می‌شود. اما به خود که نگاه می‌کنم انگار نه هفتاد سال، که هفتصد سال زندگی کرده‌ام. با آب چاه و آب حوض زندگی کردیم و با بخاری‌های هیزمی گرم شدیم و با چراغ‌های نفتی غذا پختیم و در حمام‌های عمومی خود را شستیم و با گاری‌های اسبی بارهای خود را جابه‌جا کردیم و بعد به آب لوله‌کشی و آبگرمکن و اجاق گاز و شوفاژ و حمام خانگی رسیدیم. کودکی ما با رادیو و سینما گذشت و بعد به تلویزیون و ویدئو و ماهواره و اینترنت و گوشی‌های هوشمند و هوش مصنوعی رسیدیم. با خودکار بیک مشق می‌کردیم و با همان خودکار قصه و نمایش‌نامه و مقاله می‌نوشتیم و اکنون با لپ‌تاپ می‌نویسیم. وقتی قصهٔ کودکی خود را برای دوستان جوانم می‌گویم، با حیرت می‌نگرند و می‌انگارند که از ماقبل تاریخ آمده‌ام.

ژاله [شوکت] علو نیز هنرمندی از سلالهٔ ماقبل تاریخ بود و از وقتی که دنیا آمدیم و چشم بر جهان گشودیم، همیشه با ما بود. از رادیو به سینما، از سینما به تلویزیون، از تلویزیون به ماهواره، از ماهواره به اینترنت و فضاهای مجازی. 97ساله شد و می‌توانست 100ساله و 120ساله شود. اما ناگهان بانگی برآمد که ژاله رفت. ژان‌پل سارتر می‌گوید وقتی مفهوم زیبای جاودانگی از دست می‌رود، یک ساعت با یک قرن فرقی نمی‌کند. همه می‌میرند و ژاله نیز مرده است.

کودکی و رادیو و مرگ با لبخند

چشم که باز کردیم، در خانهٔ ما رادیو بود. جعبهٔ جادو و آدم‌هایی که کوچک می‌شدند و به داخلش می‌رفتند و می‌نواختند و می‌خواندند و صحبت می‌کردند. پدربزرگم تاجر بود و مدام بین ایران و روسیه در رفت‌وآمد. من هرگز پدربزرگم را ندیدم و از مادربزرگم شنیدم که روزی از روسیه بازگشت و گفت جعبه‌ای اختراع شده که آدم‌ها به داخلش می‌روند و حرف می‌زنند. مادربزرگ می‌پنداشت پدربزرگ مست کرده و یاوه می‌بافد. اما او از اختراع جدیدی می‌گفت که ماهیتی جادویی داشت. اکنون ما با جعبهٔ جادو زندگی می‌کردیم. دلکش و مرضیه و بنان و ویگن و منوچهر و پوران و الهه در آن آواز می‌خواندند. خانم عاطفی و صبحی قصه می‌گفتند، منوچهر نوذری و فروزنده اربابی و مانی و دیگران گویندگی می‌کردند، روشنک و آذر پژوهش در برنامهٔ گلها حافظ و سعدی و مولوی می‌خواندند. ژاله علو نیز یکی از صداهای دائمی در گویندگی و نمایش‌های رادیویی بود. شب که می‌شد مادرم رختخواب‌ها را می‌گسترد و رادیو را روشن می‌کرد و چراغ‌ها را خاموش می‌کرد و ما زیر لحاف می‌خزیدیم و قصهٔ شب گوش می‌کردیم. قصه‌هایی که از شنبه شروع می‌شد و پنج‌شنبه به پایان می‌رسید. مهدی علی‌محمدی و توران مهرزاد و هوشنگ سارنگ و اکبر مشکین و رامین فرزاد و سیروس ابراهیم‌زاده و شمسی فضل‌اللهی و بهزاد فراهانی و ثریا قاسمی و ژاله علو، از بازیگران همیشگی نمایش‌های رادیویی بودند. ژاله گاه نیک‌سیرت بود و گاه‌دسیسه‌گر، گاه خیر بود و گاه شر. اما هیچ‌وقت ذلیل و زبون نبود و با صدای رسا و پرصلابت خود بیش‌تر نقش زن‌های مقتدر را بازی می‌کرد.

جمعه‌ها هم از ساعت دوازده‌ونیم تا یک نمایش‌های تک‌قسمتی پخش می‌شد. در یکی از جمعه‌ها نمایشی با نام مرگ با لبخند پخش می‌شد. نام نویسنده‌اش را به یاد نمی‌آورم اما کارگردان نمایش مثل همیشه صادق بهرامی بود. ژاله در این نمایش نقش زن ستیزنده‌ای را بازی می‌کرد که با ستمگران می‌جنگید و بعد دستگیر می‌شد و او را محکوم به اعدام می‌کردند. از مرگ می‌ترسید و بیم آن می‌رفت که ابراز عجز کند و تأثیر ناخوشایندی بر مبارزان بگذارد. رهبر گروه چاره‌سازی می‌کند و کسی را به ملاقاتش می‌فرستد تا بگوید اعدامش نمایشی است و هرگز او را نخواهند کشت و فقط به طرفش تیرهای مشقی شلیک خواهند کرد. زن این دروغ را باور می‌کند و با شجاعت در مقابل جوخهٔ مرگ قرار می‌گیرد و می‌خندد و شعار می‌دهد و همچون یک قهرمان می‌میرد. صدای رسا و خندهٔ پرطنین ژاله را در این نمایش هرگز فراموش نمی‌کنم.

رادیو معمولاً تصاویر تصورشدنی می‌آفریند و هر کدام از مخاطبان در نقش خیال خود بازیگران رادیویی را با چهره‌های متفاوتی تصور می‌کنند. در بسیاری از موارد نیز چهرهٔ واقعی بازیگران رادیو تناسبی با صدای آن‌ها ندارد. مهدی علی‌محمدی معمولاً صدای جوانی عاشق‌پیشه بود و دخترهای زیادی را مجذوب خود می‌کرد اما در واقعیت مرد میان‌سال و چاق و کم‌مویی بود که شباهتی به آن تصورات نداشت. اما صدای پرصلابت ژاله با قامت بلند و چهرهٔ پرغرورش همخوان بود و معمولاً نقش زن‌های مستقل و مقتدر را بازی می‌کرد.

قسمت چهاردهم سریال روزی روزگاری: ویدئو از سایت «تلوبیون»

نسخه دوبله انیمیشن زیبای خفته با صدای ژاله علو در نقش جادوگر: ویدئو از کانال آپارات «گیمرس هکر»

ویدئو از کانال آپارات «ایرنا»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *