۱. وقتی که در میانههای دهه ۱۳۷۰ سریال پلیسی سرنخ (کیومرث پوراحمد) روی آنتن تلویزیون رفت، کسی نمیتوانست حدس بزند که جوانی با بازی در تنها یک قسمت از آن سریال بتواند از مسعود کیمیایی کارگردان بزرگ سینمای ایران دلبری کند و شبانه در پی جستوجوی اسم و فامیلش از اطرافیان برآید و کمتر کسی هم به یاد داشته باشد او قبلاً در چهار فیلم حضور داشته، حضوری خنثی و بیثمر! ولی این سرنخ بود که اسمش را سر زبانها انداخت و او به بهترین وجه، شک و دودلی جوانی که قصد دارد شوهر خواهرش را در اثنای اجرای یک نمایش با زهر مسموم کرده و بکُشد، اجرا کند. او در دقایق زیادی از داستان با خود کلنجار میرود، از سویی نمیتواند چشم بر آزار دیدنهای خواهرش ببندد و از سوی دیگر آدمی نیست که توانایی قتل داشته باشد و همه این استرسها را با قورت دادنهای مدام آب دهان به نمایش میگذارد؛ امری که بعدها تبدیل به امضای شخصیاش شد. او با همان چند دقیقه توانست نقش اصلی را در فیلم مرسدس به دست آورد و یکی از نخستین قهرمانهای جوان کیمیایی در سینمای بعد از انقلاب شد.
۲. فروتن خیلی زود تبدیل به ستاره شد و بعد از مرسدس، در طی سه سال با بهترین کارگردانان ایران کار کرد و نقشهای مهمی را به عهده گرفت که یکی از بهترینهایش قرمز (فریدون جیرانی، ۱۳۷۷) بود که هم شمایل کارگردانی جیرانی را بهبود بخشید و او بعد از گذشت یازده سال از ساخت فیلم ناموفق صعود دوباره ریسک کارگردانی را قبول و شانسش را امتحان کرد. و هم در تثبیت شخصیت بازیگری هدیه تهرانی و فروتن نقش اساسی داشت که هر دو با این فیلم برنده سیمرغ بلورین جشنواره فجر شدند. فروتن در نقش مردی متمول ظاهر شد که دچار بیماری سوءظن یا اختلال شخصیت است و علیرغم دوست داشتن بسیار، مدام همسرش را کتک میزند. این دو حس متضاد با نوع نفس کشیدن و ادای دیالوگ فروتن همخوانی بسیار داشت و علاوه بر همدلی داوران جشنواره، مورد استقبال سینماروها هم قرار گرفت.
۳. فروتن در همان سال در دو زن (تهمینه میلانی) نقش جوانی لمپن از طبقات پایین جامعه را بازی کرد که با ادبیات و روش مخصوص خود در پی به دست آوردن دل فرشته (نیکی کریمی) دختر دانشجوی شهرستانیست. فرشته به هیچ عنوان نمیتواند با نوع ابراز علاقه حسن کنار بیاید و با او همدلی کند و کارهایش از جمله تعقیب مستمر را مزاحمت تلقی میکند. تداوم این تعقیبوگریزها به حادثهای تلخ و مرگ یک کودک میانجامد و سیزده سال حبس برای عاشق عصیانگر به دنبال دارد. ولی او بعد از سالها دوباره بازگشته و با کارهای به زعم خود عاشقانه، زندگی فرشته را به هم میریزد. فروتن از جوان لات عاشق، هیولایی درست میکند که سایهاش همواره بر زندگی فرشته سنگینی کرده و خواب را از چشمانش میرباید. اما در پایان بعد از درگیری با شوهرِ غیرقابل تحملِ فرشته، توسط حسن کشته میشود تا بالاخره توانسته باشد به صورت غیرعمدی هم که شده خدمتی به عشق دیرینش کرده باشد!
۴. او سال بعد نقش نخست زیر پوست شهر (رخشان بنیاعتماد) را به عهده گرفت که در اوج منازعات سیاسی بعد از دوم خرداد ۱۳۷۶، خانواده پرجمعیتش را تحت تکفل قرار داده و با کار در یک بوتیک خرج آنها را تأمین میکند و نیمنگاهی هم به مهاجرت به ژاپن دارد و تلاش میکند هر جوری که شده خود را بالا بکشد و از آن وضع رقتبار زندگی سنتی در خانه پدری نجات بدهد. نقش عباس در این فیلم از معدود نقشهای سینمایی فروتن تا آن روز بود که میتوانست برای تماشاگران دوستداشتنی باشد.
۵. یک سال بعد، او مهمترین نقش زندگی هنریاش (تا امروز) را بازی کرد. نقش حامد احمدزاده در شب یلدا (کیومرث پوراحمد) به نوعی حدیث نفس کارگردان بود و از زندگی واقعی پوراحمد الهام گرفته شده و نود درصد بار بازیگری آن بر دوش فروتن بود. او در نقش یک بازنده کامل که از نظر سنی بالاتر از سن واقعیاش بود، ظاهر شد و در طول فیلم زندگی گذشتهاش را مرور میکرد و رنج میبرد؛ مردی که شغلش را از دست داده و زنش به امید گرفتن اقامت به خارج از کشور رفته و یگانه دخترشان را هم با خود برده و بعدها مشخص میشود که همه اینها بازی برای طلاق از همسر و ازدواج با مرد دیگری بوده است. فروتن در این نقش ذرهذره درد را تحمل میکند و زیر این درد سنگین میزاید، تا مرز ویران شدن کامل پیش میرود، اما باز کورسوی امید و بارقهای ضعیف از روشنایی، او را به زندگی بازمیگرداند تا دوباره عاشقانگی از سر بگیرد. این فیلم که در زمان خود چندان جدی گرفته نشد، بعدها تبدیل به فیلمی بسیار محترم و قابل ارجاع شد. هرچند که همان زمان هم جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را از پنجمین جشن خانه سینما و جایزه حافظ از پنجمین جشن دنیای تصویر را برای فروتن به ارمغان آورده بود.