Search

هایکوی عاشقانۀ یک هیباکوشا

این آزمونی‌ست برای این که بفهمید آیا مأموریت شما به پایان رسیده است؛  اگر هنوز زنده هستید پس مأموریت‌تان تمام نشده است.

(ریچارد باخ، جاناتان مرغ دریایی)

یک فیلم کوچک عاشقانه که چندان ملودراماتیک یا تراژیک نیست. اوج و فرود چشم‌گیری هم ندارد و ممکن است برای مخاطبی که با توقع تماشای یک روایت شورانگیز عاشقانه به تماشای فیلم نشسته، دل‌چسب نباشد. با این‌که سازندهٔ فیلم، کارهای اکشن و هیجان‌انگیزی مانند اورست و شناور/ Adrift در کارنامه دارد، در این فیلم همه چیز تعمدی، ساده و آرام پیش می‌رود و حتی مواجههٔ ناگهانی عاشق جوان یا بازگشت بی‌خبر معشوق هم چندان تکان‌دهنده از کار درنیامده و دلیلی هم برای بازآفرینی اندوهی که سپری شده در میان نبوده. عناصر شاخص درام شبیه هایکوهای ژاپنی، مختصر و صیقل‌یافته‌اند و اصراری هم برای درگیر کردن عاطفی مخاطب ندارند اما راه‌های باریک بسیاری برای ارتباط با اثر در دسترس است.

یکی از نکات مهم در درک حسی روابط حداقلی و فهم کلیت احساسی عاشقانهٔ فیلم، نه الزاماً همذات‌پنداری با آدم‌هایی که به نحوی در این ارتباط درگیرند، بلکه وجود گذشته‌های عاشقانه و تلخ در خاطرات تماشاگر است؛ قاب‌هایی از جنس شکست، جدایی، فراق، دل‌تنگی، فقدان، حسرت و خوشی‌های تمام‌شده‌ای که هنوز روی طاقچهٔ ذهن هستند، شبیه شعله‌های خاموش‌نشده زیر خاکستر خاطرات. در واقع فیلم بهانه‌ای می‌شود برای سرک کشیدن و گاه مرور همان گذشته که حتماً بر تأثیرپذیری از روایت مؤثر خواهد بود. احتمالاً به همین دلیل فیلمی که ممکن است به نظر معمولی و گاه ملال‌آور و کُند به نظر برسد، برای برخی دیگر می‌تواند در حد اشک‌آوری، عملکرد دراماتیک قدرتمندی داشته باشد.

تماس بر اساس رمانی به همین نام از نویسندهٔ ایسلندی اولافور یوهان اُلافسن ساخته شده. او معمولاً در داستان‌هایش به بررسی روابط انسانی، گذر زمان و اثرات خاطرات می‌پردازد. در این رمان نیز با نگاهی دقیق، جزیی‌نگر و شاعرانه به زندگی درآمیخته با عشقی دیرینه و ناکام پرداخته که تأثیراتی عمیق و چندلایه بر‌جای گذاشته. تبدیل رمان به فیلم علاوه بر تفاوت مدیوم، فرصت گسترش جزییات و شخصیت‌پردازی را هم محدود می‌کند. چنین تغییری در فیلم مشهود است و کارگردان به همین دلیل ترجیح داده آدم‌هایش با حداقل مؤلفه‌های شخصیت‌پردازی ارائه شوند. به این ترتیب عدم آگاهی ما از جزییات پیش و پسِ رخدادها، گاهی مانع شکل‌گیری حس واقعی رابطه‌ها و کنش‌ها می‌شود. محض نمونه جنس زندگی زناشویی کریستوفر، دلیل اصرار بر بچه‌دار نشدن او و همسرش، این که تنها دخترشان را از پرورشگاه آورده‌اند و جلسات روان‌کاوی دونفره با همسرش به قدری کافی بسط نیافته‌اند. حضور مختصر چنین روایتی هم کمک‌کننده نیست، می‌توانست نباشد. ضمن این که تقسیم زمان گذشته به دو بخش گذشتهٔ دور و خیلی دور، کمکی به کاهش‌خط‌کشی تفکیک دو زمان موازی نمی‌کند که در رفت و برگشت بین گذشته و حال جاری‌ست.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *