مسعود جعفریجوزانی که تحصیلات کارگردانی خود را در آمریکا به پایان رسانده، استارت فیلمسازیاش را در دهه ۱۳۶۰ با سه فیلم درخشان جادههای سرد، شیر سنگی و در مسیر تندباد زد و چنان شروع طوفانی در سینمای ایران داشت که کمتر کسی میتوانست در موفقیتهای بعدیاش شک کند. فیلمسازی که همزمان مورد تحسین داوران جشنواره فجر، منتقدان سینمایی و علاقهمندان عادی سینما قرار گرفت.
او در جادههای سرد جغرافیای کوهستان و برف و تهدیدات طبیعت را بهخوبی به تصویر کشیده بود، در شیر سنگی تقابل سنت و مدرنیته را در قالب اختلافات دامنهدار دو ایل بختیاری و نوع مواجههشان با ورود خارجیها را به تصویر میکشید که به نوعی وسترن ایرانی با درخشش علی نصیریان و عزتالله انتظامی بود، و بعد از آن کاملترین فیلمش در مسیر تندباد را ساخت که بعد از سیوچند سال روی پای خود ایستاده و مهمترین دلیلش به شناخت جامع و دقیق جوزانی از تاریخ و جغرافیای محل وقوع داستان و درک فیزیک و شیمی روابط و آدمهای قصه برمیگردد.
جوزانی به دلیل شناخت وسیعش از قوم قشقایی و تُرکهای ساکن در استان فارس که سالهای سال تاریخ این مرز و بوم را تحت تأثیر رشادتها و دلاوریهای خود قرار دادهاند، روایتگر صادقی از برههای خاص از تاریخ پرتنش این دیار است و جنگ جهانی و تاختوتاز قدرتها و له شدن مردم بدبخت و گرسنه زیر چکمههای نظامیان خارجی و جان دادنشان در برابر توپ و تفنگ اجنبیها را به عنوان محملی برای به نمایش گذاشتن آداب و سنن و رفتار ترکان قشقایی و رشادتهایشان انتخاب کرده است.
در حالیکه در سالهای اخیر، سینمای ایران کاملاً محدود به آپارتمانها و شهرکهای قفسمانند تهران و سهچهارتا ستاره جوان که در فیلمهای مختلف از سر و کول هم بالا میروند شده، تماشای فیلمی با لوکیشنهای متعدد و در دل طبیعت با تعداد پرشماری بازیگر بهنام و شخصیتهای رنگآمیزیشده و خاکستری، که هر یک در کنار رفتارهای خوب و بد خویش، فیلم را به اثری دیدنی تبدیل کردهاند و روایتگر ستمهاییست که در طول تاریخ بر اقشار مختلف این جامعه روا داشته شده است. و به این دلیل روشن، هیچ نیروی شرّی درون داستان یک نیروی شرّ صرف نیست و در بدبینانهترین حالت، صرفاً یک معلول شرایط اجتماعی/ سیاسی نابهسامان است که خود تأثیر چندانی در بد بودن خویش نداشته است. حتی اگر «ناصر سلاخ» باشد و «قباد یاغی» و یا حتی رضا پسر «راستان» که بر خلاف پدر و برادرانش بهترین راه مبارزه را در اتحاد با همه طرفین دعوا و تجارت با آنها میداند.
شخصیتپردازی دقیق و شناسنامهدار برای افراد داستان، بهخصوص نقشهای کوچکتر از جمله سرکار غضنفر، یلدا زن قباد، فردوس، هادی و… همچنین اجتناب از نگاه توریستی به ایل قشقایی و شناخت دقیق نویسنده و کارگردان از محیط، سبب تنیده شدن ویژگیهای این ایل در تاروپود داستان شده و اتفاقات جاری در فیلم را باورپذیر تصویر کرده است. مفاهیمی همچون عشق، ازدواج، انتقام، جنگ، مهمان و… بیشتر از زاویه دید ایلیاتیها نگریسته و به تصویر کشیده شده است.
در مسیر تندباد در گذر سالیان، رنگوبوی کهنگی نگرفته که هیچ، بلکه همچون فرشهای قدیمی بیشتر و بهتر به چشم میآید. بهخصوص با بازیهای بهیادماندنی عزتالله انتظامی، فردوس کاویانی، حسین پناهی، فرزانه کابلی و… حتی صدای ماندگار داود مؤذنزاده اردبیلی، که خیلی زود پر کشید و رفت و این فیلم از معدود یادگارهای بهجاماندهاش در عرصه هنر ایران است.
جوزانی در دهه ۱۳۷۰ هم با سه فیلم متوسط یک مرد یک خرس، دل و دشنه و بلوغ خود را در سطح اول سینمای ایران حفظ کرد و در دهه ۱۳۸۰ وقتی خبر آمد که او مجموعه تلویزیونی در چشم باد را میسازد همگان با توجه به سابقه کاریاش، بهخصوص موفقیت در هدایت بازیگران صاحبنام و کارگردانی صحنههای عظیم و جاهطلبیهای ذاتیاش، منتظر یک شاهکار محض بودند که با شروع پخش، در قسمتهای نخست با قابهای زیبا و بازیهای سطح بالا مواجه شدند و همین امر هم باعث بالاتر رفتن سطح انتظارات شد. ولی رفتهرفته انگار حوصله کارگردان سر رفت و دیگر نه از آن قابهای زیبا و رنگهای متنوع خبری بود و نه از بازیهای غافلگیرکننده. مخاطبان یکبه یک سرخورده و از دنبال کردن سریال منصرف شدند و در قسمتهای آخر فقط تعداد اندکی تماشاگر باقی مانده بود. سریالی که میتوانست تبدیل به مجموعهای ماندگار بشود ولی نتوانست و این از کارگردانی باسابقه همچون جعفریجوزانی بعید بود. هرچند که شاید امروز هم برخیها مدافع سفتوسخت سریال باشند، اما همگی متفقالقول بر این باورند که شاید جزو بیستسی سریال ماندگار تاریخ تلویزیون هم نباشد.
یک پاسخ
3 فیلم اول مسعود جعفری جوزانی به ترتیب ساختش هنوز از بهترین اثرات ایشان به حساب می ایند