من مرد تنهای شبم

۱. فریدون گله مثل ستاره‌ای در شب تار سینمای ایران و در اوج فیلمفارسی همراه با تعدادی از همکارانش نفس تازه‌ای به سینمای ایران داد و در حالی رشد کرد و هفت فیلم ساخت که در بدبینانه‌ترین حالت به جز اولی، سایر فیلم‌هایش ارزش چند بار دیدن و حرف زدن را دارند. جالب‌تر این‌که اوج زمان شکوفایی و خاتمه فیلم‌سازی‌اش نهایت پنج سال طول کشید و این در حالی بود که بر خلاف فیلم‌سازانی چون کیمیایی و مهرجویی ساخته‌های او حتی در آن دوره هم به اندازه کافی قدر ندید و بر صدر ننشستند تا گذشت زمان ارزش‌های آن‌ها را نمایان سازد. به‌جرأت می‌توان ادعا کرد که قدرنادیده‌ترین ساخته اش مهر گیاه، یک تراژدی با بازی علی نصیریان و پوری بنایی و فیلمی به‌شدت خلوت که به رؤیای قهرمان داستان می‌ماند تا داستانی واقعی، و به‌نوعی حدیث نفس فیلم‌سازی از خانواده‌ای متمول که در جست‌وجوی برهوت آرمانی خود است؛ خاطرات تنهایی‌اش در خانه‌ای با ۲۲ اتاق و درختانی که در تاریکی شب هر کدام به شبحی شبیه‌اند و باعث ترس و شب‌ادراری کودکی می‌شوند که حالا در گریز از اجتماع خشن به اتومبیل لکنته‌ای دل خوش کرده و در کار نقل و انتقال گل است. بخش زیادی از فیلم در شب سپری می‌شود و رابطه دونفره مهری و علی که به صورت اتفاقی به هم رسیده‌اند، عشقی که آرام‌آرام جوانه می‌زند، مرد و زنی که مکمل هم می‌شوند، کفش پای‌شان نقطه اتصال اولیه است و آن‌گاه که اواخر فیلم مهری یک جفت کفش زنانه خریده و کفش‌های علی را پس می‌دهد، مخاطب پیش‌گویی کرده که این کفشِ فرار است و شخصیتی رمزآلود، در حالی‌که مخاطب کمترین شناختی از او در کل فیلم به دست نمی‌آورد، در کوچه‌ی گم می‌شود که درش به همان زمین موهوم علی باز می‌شود و رؤیایی که انگار تعبیری وارونه یافته و مهری آب شده و رفته زمین، یا دود شده رفته هوا! فیلم با گوشه چشمی به «بوف کور» (صادق هدایت) دو بازی درجه یک دارد و از معدود فیلم‌هایی است که از استعداد خوانندگی نصیریان هم بهره می‌گیرد و در لحظاتی از شب‌های بی ماه و مهتابش برای دل خود و مهری نفسی می‌خواند و برای خلق شخصیتی متفاوت سنگ تمام می‌گذارد.

۲. کندو هم حکایت جوان خلافکار بی‌جا و مکانی‌ست که دست از دنیا شسته و برای اثبات خود باید از هفت خوان بگذرد و نوشیدنی رایگان و کتک فراوان بخورد. فیلم تصاویر عریان و واقع‌گرایی از شب‌های تهران دهه ۱۳۵۰ دارد و هفت خوانی که هر یک از ظن خود یار «ابی» می‌شوند و یکی با دلسوزی و ترحم، دیگری با ترس و آن یکی با خشونت هرچه تمام‌تر از او پذیرایی می‌کند. تا آخر فیلم که با قیافه‌ای درب‌وداغان و لت‌وپارشده دنبال سهم خود از صندلی‌های کافه‌های تهران است.

۳. «قاسم سیاه» در زیر پوست شب یکی از بهترین بازی‌های مرتضی عقیلی در نقش جوانی بی‌خان‌ومان و آسمان‌جل که دچار حرمان شدید جنسی‌ست و شبی که بخت به او رو می‌کند تمام شهر را با زنی خارجی زیر پا می‌گذارد تا چاردیواری و سقفی کوچک برای ساعتی هم که شده بیابد، اما سرنوشت محتومش مانع از کامیابی می‌شود. فیلمی سیاه و تکان‌دهنده است از آدم‌هایی که جامعه آن‌ها را طرد کرده و خود هم کماکان با وضعیت کنار آمده و سعی دارند هرچه بیشتر در تنهایی خود گم شوند. انگار که حتی مائده‌های آسمانی هم باید سهم آدم‌های متمکن شوند.

۴. ماه عسل یکی از سرراست‌ترین و عامه‌پسندترین فیلم‌های گله است که با بازی ستاره‌های پول‌ساز آن دوره، بهروز وثوقی و گوگوش ساخته شده و با همراهی جمشید مشایخی، رضا کرم‌رضایی و حمیده خیرآبادی یکی از خوش‌ساخت‌ترین فیلم‌های پرفروش آن سال‌هاست. داستان تکراری عشق پسری فقیر و دختر پول‌دار که البته بدعت‌هایی هم در نوع خود دارد که از آن جمله خانه‌زاد بودن پسر و البته رازهایی در مورد هویت پدر واقعی‌اش، که فیلم را از حالت تکراری همیشگی بیرون می‌آورد.

۵. دشنه نخستین همکاری گله با بهروز وثوقی است که بعدها در دو فیلم دیگر نیز تکرار شد. داستان فیلم آشنایی عشق جوانی آس‌وپاس و لاف‌زن به دختری بدکاره و ریختن آب توبه بر سرش و عقد کردنش است، اما در عین خوش‌ساختی نکته‌های تازه‌ای هم می‌شود در فیلم یافت. مثل فردی که عباس برای احقاق حق رفیق هم‌بندش در جنوب به سراغش می‌رود و او در حالی‌که دیگر روش زندگی‌اش را تغییر داده، بعد از درگیری خونین پول‌ها را به او پس می‌دهد تا مردانگی را تمام کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *