با وجود برخی تعریف و تمجیدها از فیلم اول بابک خواجهپاشا یعنی در آغوش درخت، به نظر میرسد ایرادهای فیلم دوم یعنی آبی روشن اتفاقی نبوده است. منطق و فضای هر دو فیلم بهشدت مشابه یکدیگر است و بسیاری از ایرادهای در آغوش درخت در آبی روشن نیز تکرار میشود. ماجراهای فیلم اول در روستاهای آذربایجان میگذرد اما کیمیا اصالتاً شمالی است. چالش اصلی داستان از زمانی شروع میشود که قرار است کیمیا و فرید از هم جدا شوند. مسائل شخصی این دو از یک طرف و رابطه و آیندهٔ دو فرزندشان تنهٔ اصلی قصهٔ در آغوش درخت است. موضوع خانواده در آن پررنگ است و طبیعت بکر و چشمنواز آذربایجان در پسزمینه است.
در آغوش درخت ظاهر خوش آبورنگ و جذابی دارد و انصافاً کارگردان از ظرفیتهای بومی ارومیه استفادهٔ خوبی کرده و در این وانفسای فیلمهای آپارتمانی، این خروج از پایتخت و تنوع لوکیشنهای رنگارنگ اتفاق جالبی است. اما مشکل از جایی شروع میشود که فیلمساز به افراط روی طبیعت متمرکز یا بهتر بگوییم غرق شده و به نوعی مقهور این طبیعت بیکران و زیبا میشود. فیلمسازی فراتر از طبیعتگردی است و تماشاگر سینما متفاوت با گردشگر طبیعت. بنابراین نخستین مشکل فیلم، کشدار شدن نمایش زیبایی طبیعت و جغرافیای ارومیه، به جای پیشبرد داستان است.
فهرست این اضافهکاریها در داستانگویی و شخصیتپردازی شاید این ادعا را بهتر توضیح بدهد: دوست رضا از جمله شخصیتهایی است که چند بار روی او تأکید میشود اما تا پایان فیلم کارکرد خاصی از او دیده نمیشود، به نحوی که حذفش ضربهٔ چندانی به مسیر درام نمیزند. در بخشهایی این تصور پیش میآید که گره پایانی داستان قرار است توسط او باز شود اما این اتفاق نمیافتد تا مشخص شود یکی از بیخاصیتترین شخصیتهای فیلم همین دوست رضا است. تأکید چندین و چندباره بر نزدیکی طاها و علیسان، از دیگر اتفاق های آزاردهندهٔ فیلم است. قصه خیلی پیچیده نیست: کیمیا و فرید قرار است از هم جدا شوند اما بچههای آنها یعنی طاها و علیسان به هم وابستهاند و تمایل به جدایی از هم ندارند. این ارتباط دو پسربچه همان ابتدا برای تماشاگر جا میافتد و لازم به این همه تأکید، قصهگویی طاها برای برادرش و آن سکانس طولانی افتادن علیسان در حوضچه نیست. با این که سازندگان فیلم خواستهاند با تمهیدات بصری این تأکیدهای اضافی را جذاب و تازه نشان دهند، همچنان تکراری و زائد هستند.
اغراق و بزرگنمایی آفت دیگر فیلم است. کارگردانی خوب آن است که به چشم نیاید اما اجرای خودنمایانه در کارگردانی بارها سعی دارد با موسیقی، اسلوموشن و تعلیق و شوکهای تصنعی و حتی بیجا تماشاگر را غافلگیر و همراه کند. اما پس از مدتی این ترفندها و شگردهای بهظاهر ماهرانه به ضد خود بدل میشود و ضربهٔ بزرگی به فیلم زده چون شاهد ماجراجویی در کارگردانی به جای تبیین و پیشبرد داستان هستیم؛ رویکردی که در آبی روشن نیز به شکل افراطیتریی تکرار شده است.
تیزر از کانال آپارات «سینماتیکت»
تیزر از کانال آپارات «فیلیمو نت»