۱. فرهاد عمر درازی نداشت و تعداد ترانههایی که از او مانده بهزحمت از تعداد انگشتان دو دست تجاوز میکنند. در این میان، «گنجشکک اشیمشی» هم شعری حسی و برانگیزاننده را با خود دارد و هم صدای اعتراضی فرهاد را. شعر ترانه به دلیل الهام گرفتن از نام یک متل ایرانی، حالوهوای لطیف و نغزی دارد که منحصربهفرد است. آهنگ این ترانه از اسفندیار منفردزاده است که نخستین بار در فیلم گوزنها با اجرای پری زنگنه به مخاطبان معرفی شد، ولی بعدها این اجرای فرهاد بود که به عنوان صدای اعتراض انقلابیون نام گرفت و بندبند شعر ترانه، راه را برای برداشتهای فرامتنی از آن باز گذاشت، از حاکمباشی و قصابباشی تا آشپزباشی و گنجشککی بیپناه!
۲. ترانه نوستالژیک «بوی عیدی» با کلماتی که بهدقت کنار هم چیده شدهاند، بازتابدهنده حالوهوای روزهای منتهی به عید نوروز دهههای پیش است. آنجا که از بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو میگوید و از شادی شکستن قلک پول و وحشت کم شدن پولها از شمردن زیاد و قاشق زدن دختری چادرسیاه، همه و همه سکانسهایی گمشده از فیلم کودکی نسلهای پیش است که با شنیدنشان قطره اشکی مهمان چشمانشان میکند. نوروزهایی که از همان روز اول، استرس تمام شدنش روح و جان آدمی را درگیر خود میکند و مشقهایی که هر روز به فردایی حواله میشود و تا روزهای آخر وبال گردن دانشآموزان بازیگوش است.
۳. یکی از اعتراضیترین ترانههای قبل از انقلاب ترانه «جمعه» بود که به شکلی کاملاً مستقیم به فضایی خفقانی آن زمان اشاره میکرد، و به رنگ سیاهی که بر کل جامعه پاشیده شده و چشمان ملت همچون ابرهای سنگین آماده بارش هستند. ابرهای سیاهی که از آن ها خون به جای باران میچکد. شعر این ترانه از شهیار قنبری بود و با آهنگسازی اسفندیار منفردزاده در سال ۱۳۴۹ برای فیلم خداحافظ رفیق (امیر نادری) مورد استفاده قرار گرفت. منفردزاده این آهنگ را چند ماه بعد از قیام سیاهکل و متأثر از آن ساخت و از قنبری خواست که ترانهای درباره دلگیری غروب جمعه بنویسد.
۴. ترانه «یه شب مهتاب» با شعری از احمد شاملو، حالوهوای نوستالژیک و کودکانه خاص خود را دارد و از شبی مهتابی میگوید که ماه به خواب آدمها میآید و آنها را میبرد تا از پشت شیشهها به تماشای یک پری بنشینند که ترسان و لرزان در آب چشمه موی پریشان شانه میکند. اما این تعابیر لطیف و دلانگیز در ادامه تغییر مییابد و حالوهوای کودکانه تبدیل به فضای اعتراضی مشابه با سایر ترانههای فرهاد میشود. و این بار وقتی که «ماه» به خواب میآید، میخواهد آدمها را از توی زندان بیرون ببرد تا شهیدان شهر که در خیابان جار میزنند : «عمو یادگار! مستی یا هوشیار؟! خوابی یا بیدار ؟!» را به تماشا بنشینند.
۵. ترانه «خواب در بیداری» هم درونمایهای نوستالژیک دارد و خواننده، سوگوار دوران سپریشده است و از دورانی میگوید که لباسی سفید پوشیده بود با موهای سیاه ولی اکنون سیاهجامهایست با موی سفید و به این میاندیشد که شاید تمام اینها خوابی بیش نبوده باشد. اینجاست که مرز خواب و بیداری چنان باریک میشود که شاعر دقیقاً نمیتواند تفاوتشان را حس کند. موسیقی و شعر در تناسبی عجیب با یکدیگر بسیار دلتنگکننده از آب درآمدهاند که در هر مواجههای توان درگیر کردن مخاطب را دارد.