جدا از چرخیدنِ در بر همان پاشنهٔ سابق در اغلب موارد (تداوم فروش کمدیهای عامهپسند، ادامهٔ فعالیت برای تولید همین جور فیلمها، سرگردانی سینمای مستقل و سایر رویدادهای پیرامونی مرتبط با در و پاشته) یک اتفاق سینمایی در ماه گذشته، به میزان زیادی ارزیابیهای گذشته را به هم زد و کارشناسان را دچار گیجی و حیرت کرد و باعث شد بار دیگر ثابت شود مردم غیرقابلپیشبینیاند. در حالی که به نظر میرسید و تصور میشد که مردم در شرایط کنونی فقط برای تماشای فیلمهای کمدی سبک به سینما میروند، نمایش موفق مست عشق یک شوک مثبت به این زاویهٔ نگاه بود و امیدی آفرید که خوشبختانه تنوع سلیقهها گاهی خودش را به این شکل هم نشان میدهد. البته بدبینیها باعث بروز شایعاتی مبنی بر مشکوک بودن آمار هم شد اما پر شدن ظرفیت بسیاری از سانسهای نمایش که هزاران شاهد عینی هم دارد، جایی برای این تردیدها نمیگذارد.
مست عشق با این که روایت سرراستی ندارد و بسیاری از نکتههای قصهاش مبهم است، به این موفقیت در جذب مخاطب رسید که دلایل مختلفی برای این توفیق مطرح میشود. یکی محبوبیت مولوی به عنوان یکی از مفاخر ملی فرهنگی و کنجکاوی دربارهٔ رابطهٔ مرید-مرادی شمس و مولانا که البته فیلم به این کنجکاویها پاسخ سیرابکنندهای نمیدهد. عامل دیگر حضور دو بازیگر محبوب سینمای ایران – پارسا پیروزفر و شهاب حسینی – در نقشهای اصلی فیلم است؛ هرچند گریم و لباس سنگین این دو بازیگر باعث شده پرسونای آشنای آنها که مقبول تماشاگران است چندان قابلتشخیص نباشد. برخی هم حضور ستارگان محبوب سینمای ترکیه و زنان بازیگر ترکیه را که الزامی به رعایت پوشش زنان بازیگر ایرانی ندارند از عوامل استقبال تماشاگران میدانند که البته تعیین میزان تأثیر این نکته چندان آسان نیست. برخی هم سابقهٔ حسن فتحی در ساخت سریالهای محبوب را بیتأثیر نمیدانند اما تاریخچهٔ امر نشان داده که افکار عمومی در این زمینهها بسیار بیرحم است و اگر خود محصول جاذبههای لازم را نداشته باشد، سابقه چندان به کار خلق اعتبار و ایجاد موفقیت در گیشه نمیآید.
دلیل موفقیت مست عشق هر چه باشد، بر هم خوردن فضای تکراری اکران با نمایش فیلمی جدی دربارهٔ یک موضوع فرهنگی با معیارهای تولید جهانی، اتفاق مثبتی است. گرچه تکرار تجربههای مشابه در شرایط فعلی اقتصاد سینمای ایران (با فرض موفقیت در جذب سرمایههای داخلی یا خارجی)، بهویژه در بخش سینمای مستقل چندان آسان نیست اما سینماگران را متوجه ظرفیتهای مغفولمانده میکند.
تداوم نمایش فیلمهای هنر و تجربه هم البته کورسوی امیدی برای فیلمسازان جوان این عرصه است؛ هرچند فضای عمومی روانی در میان تماشاگران کمشمار این گونه فیلمها در سالهای اخیر، اندک سالنهای نمایشدهندهٔ فیلمهای هنری و تجربی را سوتوکورتر از گذشته کرده است. به هر حال امیدواریم این روزنهٔ کوچک بسته نشود.
در ماهی که گذشت، برگزاری هفتادوهفتمین جشنوارهٔ کن وجهی مهم از وضعیت غیرطبیعی فعلی سینمای ایران را بار دیگر آشکارتر کرد. حضور در جشنوارهٔ کن همیشه برای سینماگران ایرانی وسوسهانگیز بوده و هر سال فیلمسازان کشورمان دهها فیلم برای هیأتهای انتخاب این جشنواره میفرستند و تا روز اعلام فهرست فیلمها این فیلمسازان در تبوتاب هستند. امسال در روز اعلام فیلمهای دورهٔ هفتادوهفتم نام هیچ فیلم ایرانی در فهرست نبود اما دو روز بعد در فهرست تکمیلی نام دانهٔ انجیر معابد (محمد رسولاف) اعلام شد؛ فیلمی که خارج از مدار رسمی فیلمسازی در ایران (یعنی به شکل غیرقانونی) ساخته شده و سازندهاش نیز دارای محکومیتها و ممنوعیتهایی است. هنوز چند روز از این خبر نگذشته بود که انگار به عنوان یک واکنش رسمی تلافیجویانه، خبر محکومیت فیلمساز به هشت سال زندان و شلاق و ضبط اموال منتشر شد. البته که میدانیم جشنوارههای جهانی به فیلمهای معترض مستقل زیرزمینی توجه بیشتری دارند و یک دلیل پذیرفته شدن چنین فیلمهایی در جشنوارهها، همین ضدجریان بودن و موضوعهای داغ آنها و زیرزمینی بودنشان است اما واقعاً فیلمساز و زندان و شلاق…؟ به کجا و چهگونه بگوییم یا بپرسیم؟
خب چند روز بعد هم معلوم شد که رسولاف پس از چند سال تاب آوردن محدودیت و محکومیت، گویا از مسیری کوهستانی به شکل غیرقانونی از مرز گریخته است. این اتفاق یادآور ساخته شدن یول/ راه و شرکت آن در جشنوارهٔ کن 1982 است. شاید بدانید که ییلماز گونِی فیلمساز کُرد ترکیه که آن زمان زندانی سیاسی بود، فیلمنامهٔ یول را با همکاری دوست فیلمسازش شریف گورن از راه دور کارگردانی کرد، فیلم به جشنوارهٔ کن راه یافت و ییلماز گونی با استفاده از یک مرخصی به طور غیرقانونی از کشور گریخت، به فرانسه پناهنده شد و فیلمش به طور مشترک با گمشده (کوستا گاوراس) نخل طلای کن را گرفت. موقعیت خاص رسولاف و زیرزمینی ساخته شدن دانهٔ انجیر معابد میتواند در پذیرفته شدن فیلم در جشنوارهٔ کن و استقبال از آن تأثیر گذاشته باشد. اما لطفاً به این فکت هم توجه کنید: همان روزهایی که خبرهای مربوط به فیلمهای پذیرفتهشده در جشنوارهٔ کن در رسانهها میآمد، خبری منتشر شد که امسال 71 فیلم زیرزمینی ایرانی به جشنوارهٔ کن ارائه شده است! طبعاً «فیلم زیرزمینی» به آثاری که در خارج از کشور توسط فیلمسازان ایرانی ساخته شده اطلاق نمیشود. اینها فیلمهایی هستند که در داخل ایران خارج از مدار رسمی و قوانین موجود ساخته شدهاند. مخفیانه. پنهانی. 71 فیلم؟! باورکردنی نیست. شاید اشتباهی شده و عددها جابهجا شدهاند و مثلاً درستش 17 فیلم بوده! اما این خبر با همین رقم 71 فیلم در همه جا تکرار شد. حتی اگر رقم 71 اشتباه و اغراقآمیز باشد، و رقم واقعی کمتر از این باشد، باز هم وجود چنین واقعیتی باید سینمای ایران را تکان بدهد. بیش از آن مدیران جامعه و سیاستگذاران و ناظران فرهنگی را تکان بدهد. البته تکانی که این خبرها به ناظران و نهادهای رسمی داد این بود که وزیر ارشاد گفت: «برخورد قانونی میکنیم.» و خبرهایی حاکی از این بود که برخی از دستاندرکاران فیلم که به خارج نرفته و در ایران ماندهاند برای پارهای توضیحات و گذران روند تنبیه و تنبه به نهادهای مربوط احضار شدهاند. نیازی به تعبیر و تفسیر ندارد که ساخته شدن این همه فیلم زیرزمینی (اصلاً بگو 17 فیلم) نشانهٔ چیست. آن قدر دلایل و پیامدهایش آشکار است که هر گونه شرح و تفسیری در حکم توضیح واضحات است و ما از توضیح واضحات حال خوبی پیدا نمیکنیم. اگر کسی هست که نداند، از آنهایی که میدانند بپرسد!