در دهههای 1950 و 60 فیلمسازان برجستهٔ شرق آسیا مانند آکیرا کوروساوا، یاسوجیرو ازو و کنجی میزوگوچی با تمرکز بر ادبیات و هنر، به جهان سینما معرفی شدند. دهههای 1980 و نود، سینماگران چینی نسل پنجم مانند ژانگ ییمو و چن کایگه بینالمللی شدند. کارگردانان برجستهٔ آسیای شرقی، از جمله فروت چان، کییوشی کوروساوا، کیم کیدوک، تاکاشی میکه، برادران پنگو و پارک چانووک، با ساخت فیلمهایی با مضمون ترس و خشم زیرمجموعهٔ نظریهٔ «سینمای افراطگرا» قرار گرفتند. هرچند به این مفهوم انتقادات زیادی وارد است اما تأثیرات سبکی و فرهنگی این نوع سینما را بر سینمای شرق آسیا نباید نادیده گرفت. نویسندگانی مانند کیم کیدوک، تصاویر جدیدی از دنیای پیرامونشان در فیلمهایشان ارائه دادند و در تمام عمر کاریشان تلاش کردند تا با کارهایشان ثابت کنند که گرچه این نوع سینما، جذابیتهای وحشتناک و خشمگین را بیان میکند اما آنها را به چالش میکشد.
کیم کیدوک یکی از سرشناسترین کارگردانان کرهای در دنیای غرب است. تا سال 2011 که پخش آنلاین فیلمها به گستردگی امروز نبود، ده فیلم از هفده فیلم بلند او در بازار ویدئوی خانگی آمریکا برای فروش و اجاره در دسترس بود؛ جزیره، داستان واقعی، پسر بد، آدرس نامعلوم، نگهبان ساحلی، بهار تابستان پاییز زمستان… و بهار، دختر سامری، 3-آهن، کمان و زمان.
از بین فیلمهایش که در همهٔ آنها رگههای مشترک مفهومی وجود دارد، افسانهٔ بوداییاش با عنوان بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار برگ برندهٔ او در معرفی بیشترش به جهانیان بود. در ماههای آوریل و مه 2004 فیلمش رکوردهای قبلی فیلمهای کرهای را در گیشههای آمریکا و اروپا شکست داد. نام کیدوک به فهرست تاریخی هنر و اسناد برجستهٔ آسیای شرقی با عنوان برندهٔ جایزه بهترین کارگردان از جشنوارههای برلین و ونیز، بهترتیب برای فیلمهای دختر سامری/ Samaritan Girl و 3-آهن/ 3-Iron (خانهٔ خالی) وارد شد. نشریات جشنواره و مطبوعات نوشتند: «این جوایز ادای احترامی است به خالق تصاویر شهوانی و پراحساس، در دل داستانهای وحشتناک، دیوانهوار و دلخراش». داوران جشنوارههای فیلم و علاقهمندان «سینمای افراطگرا» در سراسر جهان با حضور او شگفتزده شدند و در طول مسیر کاریاش اتفاقات بسیار مهم دیگری برای او به عنوان یک کارگردان کرهای مثل برنده شدن در جشنوارهٔ کن رقم خورد.
موقعیت خوب کیدوک در بین دوستداران سینما در آمریکا و اروپا، همچنین تلاشهای موفق او برای تولیدات گوناگون به عنوان کارگردانی تجربی [مثل ترکیب زبان ژاپنی و کرهای در رؤیا/ Dream (2007) و فیلمبرداری از پیش تعییننشدهٔ صحنههایی از داستان واقعی/ Real Fiction (2000) و بدون قطعهای معمول]، تنها دلیلی نیست که آثار او را متمایز میکند بلکه نگاه بصری کیدوک که پراحساس و مثل یک جعبه مدادرنگی است تا کشمکشهای افکارش را نقاشی کند، باعث به خاطر سپردن کارهایش میشود.
با وجود تمامی انتقادها به کیدوک، او یکی از مهمترینها در سینماگران نوگرای کره است. استفادهٔ متنوع کیدوک از الهاماتش از فیلمهای روبر برسون و آندری تارکوفسکی تا گرتهبرداری از معضلات و اضطرابهای اجتماعی و طبقاتی فیلمهای ناگیسا اوشیما یا راینر ورنر فاسبیندر، آثار او را متفاوت اما در عینحال چیدهشده در یک نخ تسبیح پارهنشدنی نگه داشته است. آثار کیدوک لایههای پنهان و تاریک جامعهٔ کره را عیان میکند و با لنزی دقیق، جریانهای واقعی و خیالی که فعالیتهای جنایی در آن گسترده شده یا فساد و فحشایی را که به زندگی معنا داده روایت میکند. او همزمان تجزیه و تحلیلی واقعگرایانه از نشانههای سنتی و احترام را با اضافه کردن عناصر متافیزیکی یا خلق دنیایی فانتزی نشان میدهد. کیدوک در فیلمهایش با داستانهای تبعید، ظلم و حسرت و شهوت و وسوسه، بیننده را به دنیایی غریبه اما در عین حال آشنا میبرد و همیشه مخاطبش را به سؤالاتی دربارهٔ تمایز اخلاقی و غیراخلاقی، عشق و نفرت، شادی و بدبختی، واقعیت و خیال میرساند.
کیم کیدوک، یک هنرمند خودآموز و بدون آموزش رسمی در سینما بود، به همین دلیل هم استعدادی منحصربهفرد در سینمای جهان محسوب میشود. آثار او پر است از منظرههایی که بیشباهت به تابلوهای نقاشی نیست؛ دریاهای آرام و ساحلهای خورشیدزده، کوهستانهای مهپوشیده و دشتهای وسیع و… اما این تصویرسازیهای آرام با وضعیت روحی و روانی شخصیتهای مشوش و آشفتهٔ فیلمهایش بسیار متفاوت است.
داستان زندگی کیدوک نیز مثل یک فیلم پرهیاهو است. بزرگترین هیاهوی زندگیاش، افشاگری برخی از بازیگران زن فیلمهایش دربارهٔ رفتار زنستیزانهٔ او بود. کیدوک دربارهٔ این رسوایی گفت: «من هرگز خواستهها و امیال شخصی خودم را از طریق فیلمهایم دنبال نکردهام و هیچ کاری را بدون رضایت زنی انجام ندادهام. با این حال از رفتار خود شرمسارم.» اما پس از این رسوایی و دادخواهی بازیگران زن، کیدوک افسردهتر از همیشه، از کره رفت و بهتنهایی زندگی را در دوران پاندمی در لیتوانی گذراند و با مبتلا شدن به ویروس کووید چند روز پیش از آغاز شصتسالگی به استقبال مرگ رفت.