این بارِ سنگین، سبک نمی‌شود

حتی ضعف نسبی فیلم‌های داریوش مهرجویی در دههٔ آخر نتوانست خدشه‌ای به جایگاهش به عنوان یکی از بهترین کارگردانان این سرزمین وارد کند. تند و تیزی نقدها دربارهٔ فیلم‌های آخر هم بیش‌تر از سر عشق به فیلم‌ساز بزرگی‌ بود که با اوج و شکوه گذشته‌اش فاصله گرفت. جز این‌ها سانسوری که او همیشه با آن مواجه بود در دو دههٔ گذشته ابعاد تازه‌ای به خود گرفت و به‌ویژه دربارهٔ دو فیلم سنتوری و لامینور تبدیل به بحران شد. مسئولان و مدیران سینمایی به جای این که قدر چنین گنجینه‌ای را بدانند، با ایرادهای بی‌پایه و اساس به حساسیت‌های مهرجویی دامن زدند و باعث واکنش‌های اعتراضی او شدند. حتی افت کیفی سینمای مهرجویی در سال‌های آخر هم توجیهی برای برخورد ناشایست با او نبود.

اما پایان زندگی داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدی‌فر بسیار تلخ‌تر و تراژیک‌تر از عقوبت سینمایی‌اش بود و جامعه را شوکه کرد. مهرجویی به عنوان چهره‌ای تأثیرگذار با آثاری درخشان در تاریخ سینمای ایران، سزاوار چنین پایان تلخی نبود. واپسین سفر او را شاد و سرخوش همچون برخی لحظات رهای قهرمان‌ها و فیلم‌هایش تصور می‌کردیم اما مرور خبرهای تلخ آن جنایت، از 23 مهر تا روزهای پایانی آبان 1402 نشان می‌دهد که زندگی، اعتنایی به خواست و تصورات ما ندارد.

یکشنبه 23 مهر

ساعت 34 دقیقهٔ بامداد یکی از کاربران فضای مجازی و از فعالان رسانه‌ای در پستی، خبری هولناک را در ایکس (توییتر سابق) منتشر کرد: «ساعتی قبل جسد آقای داریوش مهرجویی و همسرش خانم وحیده محمدی‌فر، در ویلای‌شان واقع در شهرکی حوالی کرج در حالی که با ضربات چاقو به قتل رسیده بودند پیدا شد.» پست این کاربر ادامه‌ای هم دارد که همان بدو امر سرنخ‌هایی از قتل می‌دهد و ماجرا را به یک تهدید مرتبط می‌داند: «دیروز مرحومه محمدی‌فر در اینستاگرام مطلبی دربارهٔ تهدید شدنش با چاقو توسط یک ناشناس – که وارد ویلای‌شان شده و گریخته – نوشته بود.»

بجز شوک اولیه، مثل خیلی از شایعه‌های فضای مجازی پیرامون مرگ چهره‌های هنری که هر از گاهی منتشر و بعد تکذیب می‌شود، همه منتظر تکذیب این خبر بودند اما خبرهای دیگر در فضای مجازی و در ادامه اخبار رسمی، بهت و وحشت را گسترده‌تر کرد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *