آرشیو مطالبشماره ۳۴

در سینما بارها مرگ را تجربه کردم

آخرین گفت‌وگو با رضا صفایی‌پور (طوفان)

باورکردنی نیست که به همین سادگی یکی دیگر از شمایل‌های سینمای ایران را از دست دادیم؛ موجود نازنینی که دست‌کم هفته‌ای دوسه بار صدایش را می‌شنیدم و تماس‌مان تا روز آخر برقرار بود. ساعتی پیش از آن که خبر تلخ درگذشت رضا طوفان برسد مشغول نوشتن مقدمه‌ای بودم که حالا نمی‌دانم چه‌گونه باید تمامش کنم:

امروز با چهره‌ای گفت‌وگو می‌کنیم که سال‌های طولانی برای سینمای اکشن تلاش کرده و عشق‌اش این بوده که این صحنه‌ها را در سینمای ایران، طبیعی، گرم و پرهیجان ارائه دهد اما بعد از پنجاه سال تلاش، حالا با بیماری پارکینسن دست‌وپنجه نرم می‌کند و به زور ده‌ها قرص، در کنج خانه روزگار را به‌سختی سپری می‌کند. افسوس که عاشقان این هنر طی فعالیت‌شان در سینما، با ناملایمات زیادی روبه‌رو بوده اند، غلام قومی سر صحنهٔ یک فیلم، موقع کاشت چاشنی‌‌های انفجاری، یک دستش از مچ قطع شد و روی هوا رفت و زنده‌یاد پیمان ابدی، با تمام معروفیت و شهرت در آلمان، سر صحنهٔ فیلمی در ایران، همراه با اتومبیلی به دره افتاد و جانش را قربانی سینما کرد. رضا صفایی‌پور، معروف به طوفان هم که در اولین فیلمش مقابلِ دوربینِ ژان نگولسکو، کارگردان آمریکایی ایستاد و به عنوان بدل استوارت ویتمن هنرنمایی کرد، سرنوشتی شبیه محمدعلی قهرمان بوکس جهان پیدا کرده و حالا که به سرنوشت خودش می‌اندیشد، دختر هنرمندش را از بازیگری منع می‌کند و به فیلم‌سازان سفارش می‌کند به دخترش نقش ندهند!

عباس یاری

  • چند سالی‌ست که فیلم جدیدی بازی نکرده‌اید.

بله، مدت زیادی است که از سینما دور بوده‌ام. آخرین فیلمم پرچمهای قلعهٔ کاوه (محمد نوری‌زاد، 1386) بود. برای این فیلم از جشنوارهٔ بازیگری لس‌آنجلس در سال 2000 جایزهٔ بهترین بازیگر را گرفتم ولی این فیلم در ایران دیده نشد. وقتی شروع کردم، هدفم این بود که در سینمای اکشن جایی برای این حرفه باز کنیم. اولین فیلمم قهرمانان بود که ژان نگولسکو در ایران ساخت. شانس آوردم که از نظر فیزیکی شبیه استوارت ویتمن بودم و انتخاب شدم تا بدل‌کار حرکت‌های خطرناک او باشم. آن زمان برای کارم خیلی انگیزه داشتم، به آب و آتش می‌زدم تا جایی برای خودم در سینما دست‌وپا کنم. در آن دوره حضور در سینما خیلی مشکل بود. در قهرمانان از اسب و قطار پایین پریدم و هر کار خطرناکی را انجام دادم. آقای بنیتو استفانلی که در هالیوود معروف است، مربی صحنه‌های اکشن بود و یک دورهٔ شش‌ماهه برایم گذاشت. با همهٔ این‌ها اوایل در سینما گم‌نام بودم.

نوشته های مشابه
  • شما این شانس را داشتید که بازیگری را با یک فیلم معروف آمریکایی، آن هم در 22سالگی، شروع کردید و از اکشن‌کارهای معروف آموزش دیدید. ژان نگولسکو به شما عنوان «طوفان» داد که همین تبدیل به نام سینمایی‌تان شد. متأسفانه در انجام کارهای سخت از خودتان مراقبت نمی‌کردید. اگر در صحنه‌ای اکشن، تماشاگران برای فردین، ملک‌مطیعی یا بیک‌ایمانوردی دست می‌زدند، در واقع پشت داستان، حرکت‌های عجیب‌وغریب شما بود.

در فیلم‌های شکستناپذیر و قرار بزرگ در نقش مکملِ آقای فردین کار کردم. خیلی هم خوش‌حال بودم چون با کار بین چهره‌های بزرگ انگیزه پیدا می‌کردم. یک بار هم در یک فیلم فرانسوی کار کردم که موهایم را بلوند کردم. راستش با این گریم تا مدت‌ها روی رفتن به خانه را نداشتم چون توی محله، با این قیافه، انگشت‌نما می‌شدم!

  • شما بچهٔ خیابان ری هستید؟

بله. در همان باشگاهی ورزش می‌کردم که آقای فردین ورزش می‌کرد. بدنم خیلی قوی و آماده بود چون برای حفظ موقعیتم در سینما خیلی انگیزه داشتم و برایم مهم بود که جای درستی بایستم.

  • شما من را یاد محمدعلی، قهرمان بوکس جهان، می‌اندازید که در سال‌های آخر گرفتار پارکینسن شد که احتمالاً بخشی از آن به دلیل آسیب مشت‌هایی بوده که خورده بود. شما هم متأسفانه گرفتار این بیماری شده‌اید.

محمدعلی که یک قهرمان و اسطوره بود نتوانست در مقابل پارکینسن مقابله کند. من البته تلاش می‌کنم مقاومت کنم ولی بیماری از من قدرتمندتر است. تنها کارم توکل به خدا است. وقتی محمدعلی فوت کرد، چهره‌های بسیار برجسته، از جمله رییس‌جمهور آمریکا، و حتی رییس‌جمهورهایی از کشورهای مختلف در مراسم خاک‌سپاری‌اش شرکت کردند. این‌جا کسی، حتی انجمن بازیگران و خانهٔ سینما، حالی هم از ما نمی‌پرسد. البته باید از پرویزخان پرستویی تشکر کنم که مرامش با دیگران فرق دارد.

  • حالا در مقیاس دیگری، شما به عنوان یکی از اسطوره‌های قدیمی سینمای اکشن ایران باید از سینماگران و کسانی که به خاطر آن‌ها جان‌تان را به خطر انداختید قدر ببینید. هرچند خیلی‌های‌شان دیگر در این دنیا نیستند ولی نسل جدید سینماگران باید مراقب اعضای خودش باشد.

بعد از پرچمهای قلعهٔ کاوه دیگر هیچ کاری به من پیشنهاد نشد و از این موضوع زجر می‌کشم. نقش‌هایی هم که پیشنهاد شد نقش‌هایی نبود که بشود رویش حساب کرد. یعنی زحمت‌هایی که تا الان کشیده بودم به خاطر یک نقش کوچک به باد می‌رفت.

  • بیماری شما از چه سالی شروع شد؟

حدود هشت سال است درگیر این بیماری‌ام. همان طور که گفتید متأسفانه مسئولان توجهی به ما نمی‌کنند. در صورتی که در جوانی همهٔ تلاش‌مان بر این بود که هنرمندِ محبوب مردمی بشویم، نه مشهور. چندی پیش انجمن عکاسان سینما از من تجلیل کردند ولی خیلی دوست داشتم که انجمن خودمان (انجمن بازیگران) چنین کاری را انجام بدهد. برای پرچمهای قلعهٔ کاوه زحمت زیادی کشیدم. برای صحنه‌هایی، گاهی ساعت یازده شب در اسفندماه وارد آب یخ می‌شدم. همهٔ تلاشم این بود که نقش باورپذیر و خوب اجرا شود.

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا