شب آخر
شنبه نهم سپتامبر، ساعت هفت شب، کاخ جشنواره. همهٔ آنهایی که قرار بوده جایزه بگیرند یا فکر میکنند جایزه میگیرند و یا دلشان میخواهد جایزه بگیرند، با خوشحالی پیش از ورود به سالن بزرگ، مقابل دوربینهای عکاسان و شبکههای تلویزیونی، ژستهای شادمانه میگیرند. برخی از آنها به سوی جمعیت منتظری که مقابل کاخ جشنواره از ساعتها پیش صف کشیدهاند میروند تا به آنها امضا بدهند و عکس یادگاری بگیرند. این جماعت امضا جمع کن، حتی فیلمهای مسابقه را هم ندیدهاند، بیشتر جوان و پرشور، جیغ میزنند و خوشحالی بیغلوغشی در چهرهشان میدود. و همین خیلی خوب است.
اما خوشحالی نیمبند دیگری هم در دل بسیاری از سینماگرانی است که در بخش مسابقه فیلم داشتهاند و به آنها خبر دادهاند «امشب با لباس رسمی تشریف بیاورید.» هر کس که این پیام را دریافت کرده در ذهن و خیالش رؤیاپروری میکند، و بعضیها هم نطق سخنرانی خود را پسوپیش میکنند، که مثلاً اگر جایزهام شیر طلا باشد چه خواهم گفت، و اگر جایزهٔ کمتری بردم روی صحنه و در برابر چشمهای حاضران چه رفتار و واکنشی نشان میدهم. این موقعیت سالها پیش وقتی آنگلوپولوس در جشنوارهٔ کن 1995 با نگاه اولیس شرکت کرده بود پیش آمد، و او هنگامی که نخل طلا را نبرد، گفت: «من سخنرانیام را برای نخل طلا آماده کرده بودم، و حالا که جایزهٔ دوم را بردهام نمیدانم چه بگویم!» و با دلخوری صحنه را ترک کرد.
آیا امسال در جشنوارهٔ ونیز هم چنین چیزی پیش آمده؟ البته که در ظاهر همه چیز عادی برگزار شده اما شنیده شد که خانم آگنیژکا هولاند، با مرز سبز، انتظار شیر طلا را داشت. او البته گویا به جدول ارزشگذاری منتقدان بینالمللی و همچنین منتقدان ایتالیایی اهمیتی نداده بود، یا نگاه نکرده بوده که هر دو گروه، فیلم برترشان بیچارگان/ مخلوقات حقیر (یورگوس لانتیموس) را، با فاصله از دیگر فیلمها در صدر قرار داده بودند. احتمالاً هم همین موضوع هیأت داوران به ریاست دیمین شزل را مجاب کرد شیر طلا را به این اثر، که یک تولید لوکس بینالمللی است، بدهند.