آثار هنری، ادبی یا فکری که به هر دلیل و مصلحتی، در زمان خود، مجوز نمایش و نشر نمیگیرند وقتی امکان دیده و خوانده شدن مییابند، در موقعیت دوگانهای قرار میگیرند که از یک سو مثبت است و از سوی دیگر منفی. نکتهٔ مثبت، انتظار و اشتیاق انباشتهای است که این منع در مخاطبان بالقوه طی سالیان ایجاد میکند؛ که «همانا انسان به آنچه از او بازدارند، آزمند است.» اقبال بیسابقه به برادران لیلا شاهدی بر این مدعاست. از سوی دیگر، در معرض گذشت زمان قرار گرفتن هر اثری، میتواند فاصلهای جدی و پرناشدنی بین اثر و مخاطب بیندازد و پذیرش و حتی درکش را برای او دشوار سازد. این مسأله، بهویژه در جامعهای مانند ایران معاصر که سرعت تحول و دگرگونیاش بسیار زیاد است، مصداق بیشتری دارد. علاوه بر این، کنجکاوی حاصل از منع، خیلی زود میتواند جایش را به نومیدی و سرخوردگی بدهد. و این همان اتفاقیست که این روزها برای ارادتمند، نازنین، بهاره، تینا، ساختهٔ نهچندان تازهٔ عبدالرضا کاهانی افتاده است. فیلمی که در سال 1394 ساخته شده و پس از هشت سال امکان تماشای – البته غیرقانونیاش – فراهم شده است.
آثار کاهانی از آدم گرفته تا استراحت مطلق همواره جذابیتهای خاصی داشتهاند: موقعیتهای کمنظیر، شخصیتهای یگانه و خاص، طنز ظریف، و البته پوچی جاری در تار و پود جامعه. در فیلمهای پیشین کاهانی معمولاً با موقعیتهای نامتعارفی روبهروییم که داستان را تا مرز اثری اگزوتیک پیش میبرد. این موقعیتهای عجیبوغریب گاهی مانند آدم یا هیچ مبتنی بر امری جسمانی یا فیزیکی هستند. داستان آدم در روستایی به نام عیشآباد میگذرد که مرگ راهی به آن ندارد. در هیچ شخصیت اصلی بیماریست مبتلا به جوع؛ همه از عادتها و شخصیت او و پرخوری و بیکارگیاش متنفرند اما ناگهان ورق برمیگردد و همین بیماری او را بدل به مرغ تخمطلایی میکند که به جای تخم طلا، کلیهٔ چنددهمیلیونی میگذارد. در فیلمهای دیگرش مثل بیست، اسب حیوان نجیبی است و بیخود و بیجهت چنین موقعیتهایی بیشتر سویهٔ اجتماعی دارند. در بیست تالار عروسیای که هدف ایجادش برگزاری جشن و مجالس عروسیست، بقایش منوط و مشروط به برگزاری مراسم عزاداری و ختم میشود. گویی با جامعهای مواجهیم که دیگر پذیرای خوشی نیست. در اسب حیوان نجیبی است برای جاعل عنوان مرد قانون، جرم منبعی برای کسب درآمد است. او دربهدر به دنبال مجرمان خرد و کلان میگردد اما نه برای تحویل دادن آنها به محکمه بلکه برای تلکه کردنشان. در بیخود و بیجهت هم تمام آن کشمکشها برای جا دادن وسایل عروس و دامادی که هیچ چیز حتی اصل مراسم ازدواجشان هم سر جایش نیست، این موقعیت را ایجاد میکند. اما ارادتمند… فاقد تمام این مزیتهاست. داستان فیلم (البته اگر بتوان داستانی برایش قائل بود) روایتگر زندگی سه دختر جوان است که تمام وقتشان را به خوشباشی و «عشقوحال» میگذرانند؛ بدون هدف و مقصدی روز را شب و شب را روز میکنند و بس. از همین خلاصه میتوان دریافت که بر خلاف آثاری که به آنها اشاره شد، ارادتمند… فاقد چنین موقعیتهای بدیعی است که لایههای عمیقتری به شخصیتها اضافه کند و به داستان عمق و گسترهٔ بیشتری بدهد.
تیزر فیلم از کانال آپارات «نوافیلم»