۳۰-۱۰۰-۳۳

شاید تا پیش از ورق زدن این شماره و خواندن مطالب آن، هنوز دقیق متوجه نشوید موضوع چیست و تازه وقتی که متوجه شدید ممکن است تعجب کنید که چرا چنین موضوعی برای شمارۀ ویژۀ روز ملی سینما انتخاب شده است. شاید حق داشته باشید و این انتخاب نیاز به توضیح داشته باشد؛ به‌خصوص برای کسانی که سن‌شان از عمر این شماره کم‌تر است یا در زمان انتشارش هنوز خوانندۀ مجلۀ «فیلم» نشده بودند.

راستش معتقدیم آن‌چه «تاریخ سینما در ایران» خوانده می‌شود، فقط سرگذشت سینماها و استودیوها، دوره‌ها و گرایش‌ها و موج‌ها و جریان‌های فیلم‌سازی، حرفه‌ها و تحولات فنی سینما، بررسی مضمون‌ها و گرایش‌های محتوایی در هر دوره، تأثیر فضای سیاسی و اجتماعی زمان‌های مختلف بر فیلم‌های آن دوره، مرور فعالیت‌های سینماگران شاخص و موضوع‌های آشنایی از این دست نیست. تا به حال کم‌تر به موضوع آدم‌های مشهور به «عشق سینما» یا با عنوان رایج جهانی‌اش «سینه‌فیلیا» در کشور ما پرداخته شده.‌ اشاره‌هایی بوده، ولی پراکنده. اما پدیدۀ «سینه‌فیلیا» یکی از جلوه‌های مهم حضور سینما و بخشی از تاریخ سینما در هر سرزمین است، زیرا تبلور و جلوۀ خالص عشق به سینماست؛ عشقی که به دوام سینما و رونق آن کمک می‌کند. دوست و همکارمان احمد طالبی‌نژاد در بخشی از مستند کایه دو فیلم (میلاد ثابت‌کار، 139۵) جمله‌ای با این مضمون گفت که: «نقش مهم مجلۀ “فیلم” این بود که از دق کردن یک نسل جلوگیری کرد.» حتی اگر جمله‌ای اغراق‌آمیز به نظر برسد کسی نمی‌تواند انکار کند که «فیلم» در میان انواع ویژگی‌هایش – از خوب و بد، منفی و مثبت – عشق به سینما را در دورانی احیا کرد و زنده نگه داشت که در مورد بود و نبود سینما، و اصلاً ضرورت وجود آن، از نگاه رسمی تردید بنیادی وجود داشت. انقلابی در کشور رخ داده بود که یکی از مهم‌ترین جلوه‌های بیرونی‌اش در دوران اوج‌گیری آن به آتش کشیده شدن سینماها، و با استقرار نظام تازه طرد و اتهام زدن به فعالان اصلی سینمای ایران بود. آن زمان چنین تصور می‌شد که هر رسانه‌ای وابسته به جایی و فردی یا نهادی در قدرت است و وقتی می‌گفتیم «این نشریه‌ای خصوصی است» با نگاه‌های ناباورانه روبه‌رو می‌شدیم.

مجلۀ «فیلم» در آن فضای غبارآلود خاکستری متولد شد و سینه‌خیز و – به‌ناچار – محتاطانه به راهش ادامه داد. اما چاشنی عشق، مادۀ اصلی خونی بود که در رگ‌ها و آوندهایش جریان داشت و این امر بدون فریاد و تبلیغ، فقط پس از چند سال از سوی خوانندگانش احساس شد و فارغ از شایعات و حسادت‌ها و لجن‌پراکنی‌های مغرضان و کسانی که مورد نقد نویسندگان مجله قرار می‌گرفتند پاسخ خود را گرفت. «فیلم» مجله‌ای شد که فقط خواننده و پی‌گیر و علاقه‌مند و کنجکاو نداشت؛ عدۀ زیادی عاشق داشت که این یک ویژگی کمیاب در عرصۀ مطبوعات بود. علتش هم این بود که با عشق تدارک دیده می‌شد و شمارۀ صد مجله، تبلور این عشق بود که طوفانی در مطبوعات کشور و به‌خصوص در میان خوانندگان مجله به پا کرد. همۀ آن‌ها دیگر آشکارا فوران عاشقی را در این شماره دریافته بودند.

وقتی انتشار مجله – پس از شماره‌های اولیه – ناباورانه ادامه یافت و داشتیم به شمارۀ صد نزدیک می‌شدیم، به این نتیجه رسیدیم که به همکاران بگوییم برای این شمارۀ ویژه هر چه دل‌شان می‌خواهد دربارۀ ارتباط خودشان با سینما بنویسند؛ و حاصل کار، بدون هیچ پیشنهاد و توصیه‌ای، عموماً شرح عاشقی‌های نویسندگان با سینما بود. این توافق ناگفته چنان شوری در خوانندگان مجله برانگیخت که این شماره به‌زودی نایاب شد. راستش خودمان هم در آن زمان تصوری از میزان استقبال خوانندگان نداشتیم که تیراژ را بالا ببریم و چاپ دوم هم توجیه اقتصادی نداشت؛ ضمن این که تفکری نیز در یکی از گردانندگان مجله وجود داشت که نایاب شدن شماره‌هایی از مجله نوعی تبلیغ برای آن است. کسانی که موفق به یافتن آن شمارۀ مجله نشده و وصف آن را از دیگران شنیده بودند، مدام تماس می‌گرفتند و تقاضای یک شماره از آن یا تجدید چاپش را می‌کردند. بسیاری از خوانندگانی که نامه می‌فرستادند یا خود را در نمایشگاه‌های کتاب و مطبوعات به غرفه‌مان می‌رساندند سؤال‌شان این بود: «شمارۀ صد دارید؟» احمد امینی که پاسخ‌گوی نامه‌های خوانندگان هم بود، ناچار به تکرار یک پاسخ بود و گاهی با نوعی استیصال از ما می‌پرسید: «واقعاً نمی‌شود این شماره را دوباره چاپ کنیم؟» در ۵81 شمارۀ «فیلم» که ما حضور داشتیم، هیچ شماره‌ای این قدر با استقبال خوانندگان مواجه نشده بود. (مطلب همکار تازه‌مان حمید کریلی که در دو سال‌ونیم گذشته مدیریت هنری «فیلم امروز» را بر عهده دارد، بخشی از حال‌وهوای زمان انتشار شمارۀ صد را بازتاب می‌دهد.)

از شمارۀ صد به بعد، «نوستالژی» هم یکی از مواد لازم برای نوشتن مطالب عاشقانه و خاطره‌نگاری‌های مربوط به سینما شد و در ادبیات سینمایی ما تداوم یافت. اصلاً خاطره‌نویسی‌های نوستالژیک سینمایی یکی از گونه‌های محبوب در ادبیات سینمایی در میان دوست‌داران سینما (از عامی و روشنفکر) شد. بنیان‌گذارش هم همین شمارۀ صد ماهنامۀ «فیلم» بود. امیر پوریا در همان مستند کایه دو فیلم گفته ادبیات مکالمه دربارۀ سینما را مجلۀ «فیلم» ساخت، ضمن این که: «خیلی‌ها فکر می‌کنند نوستالژی یک اصطلاح سینمایی است، و دلیلش مجلۀ “فیلم” است.»

رجوع به آن شماره و بازچاپ مطالب نویسندگان در یک شمارۀ ویژه، آن هم به مناسبت روز ملی سینما، یادآوری همان «عاشقیت» گریزناپذیر دوست‌داران سینماست که در برهوت یادشده، سینما را زنده نگه داشت و باعث رشدش شد؛ چه از سوی سینماگران و چه تماشاگران. خیلی‌ها دربارۀ نقش ماهنامۀ «فیلم» در تداوم و ارتقای سینما و مقولۀ نقد فیلم در آن دوران گفته‌اند و نوشته‌اند اما کم‌تر کسی به نقش این مجله در احیا و تداوم عشق به سینما در میان خوانندگانش اشاره کرده است. زمانی که انتشار «فیلم» را آغاز کردیم، فضای رسمی جوری بود که صریح گفتن از «عشق به سینما» تاوان داشت. سینما وسیله بود، نه هدف. جان فورد و هیچکاک عملۀ ظلم و از عوامل نفوذی استکبار بودند. عشق را در پستوی خانه نهان کردیم اما گذاشتیم که رایحه‌اش به بیرون بتراود. حالا که هفت‌هشت سال گذشته بود و جنگ تمام شده بود و حمید هامون توانسته بود روی پرده از عاشقی‌اش به مهشید بگوید، فکر کردیم دیگر می‌شود این عشق را از پستو بیرون آورد و رونمایی‌اش کرد؛ یا دست‌کم مانع بروزش نشدیم. بازچاپ این نامه‌های عاشقانه به سینما، به روایت‌های مختلف (از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است) در شمارۀ ویژه‌ای به مناسبت روز ملی سینما، یادآوری و تأکید بر عنصری اساسی از دوام و ارتقای سینماست که در تاریخ‌نگاری‌ها و تحلیل‌های سینمایی معمولاً جایی ندارد.

البته مطالب آن شماره بیش از مقداری بود که در این شماره چاپ شده؛ از جمله نوشته‌های چند سینماگر که دربارۀ نقش ماهنامۀ «فیلم» در طول سال‌های انتشارش نوشته بودند، یادداشت‌های عده‌ای از خوانندگان «فیلم» در شرح عاشقی‌های‌شان با سینما و مجله، نتیجۀ یک نظرخواهی از خوانندگان برای انتخاب بهترین فیلم‌های ایرانی و خارجی دورۀ ده‌سالۀ پیش از آن که هامون و دزد دوچرخه اول شدند، و مشابه همین نظرخواهی از نویسندگان و منتقدان مجله که باشو غریبۀ کوچک و پاریس تگزاس انتخاب‌های اول بودند، نتیجۀ یک نظرخواهی از خوانندگان برای انتخاب بهترین مطالب مجله (که پروندۀ «لمپنیسم در سینمای ایران» اول شد)، یک بغل پاسخ به یک بغل پرسش خوانندگان مجله، و چندین و چند سوزن به خودمان! (مروری بر شماره‌های گذشته در جست‌وجوی صد اشتباه). پاسخ به پرسش‌های خوانندگان را که مثل همیشه احمد امینی داده بود و بقیه پژوهش‌های مربوط به خوانندگان کار مسعود پورمحمد بود که هم سرش درد می‌کند برای این جور کارهای آماری، هم ذوق و سلیقۀ وافری در کشف نکات مشترک در میان انبوهی مواد ظاهراً بی‌ارتباط دارد و گاهی کشف‌هایش حیرت‌انگیز است.

وقتی برای بازچاپ مطالب نویسندگان مجله (و چند نویسندۀ مدعو) به توافق رسیدیم تصمیم گرفتیم از همان نویسندگان بخواهیم یادداشت کوتاهی با محتوای «نگاه امروز» هم بنویسند و آن مطلب قدیمی‌شان را به‌روز کنند که این یادداشت‌ها در واقع مروری باشد بر آن نوشته و حال‌وهوای خودشان در 33 سال پیش در مقایسه با امروز. از میان ۵7 نویسندۀ آن مطالب، دوسه نفر علاقه‌ای به نوشتن یادداشت جدید نشان ندادند اما نکتۀ غم‌انگیز این است که 9 نفر از نویسندگان شمارۀ صد دیگر در میان ما نیستند. برای یادداشت جدید در بازچاپ مطالب این نویسندگان، تصمیم گرفتیم از دوستان نزدیک و وابستگان آن‌ها (همسر و فرزندان‌شان) بخواهیم «نگاه امروز» را بنویسند که در اغلب موارد، تلاش‌مان به نتیجه رسید. اما نکتۀ قابل‌تأمل این است بسیاری از نویسندگان فعلی دهۀ اخیر مجله، در این شماره غایب‌اند؛ زیرا در زمان انتشار شمارۀ صد یا هنوز به دنیا نیامده بودند یا دوران کودکی را می‌گذراندند. و حضور این جوان‌ها در شروع دهۀ پنجم عمر مجله به معنای تداوم است؛ تداوم عشقی که پایانی ندارد.

و نکتۀ قابل‌اشارۀ دیگر این است که شریک و همکار درگذشته‌مان زنده‌یاد مسعود مهرابی در این شماره مطلبی ندارد. یادداشتی که او به عنوان مقدمه در ابتدای شمارۀ صد نوشته در واقع شرح محتوا و مطالب چاپ‌شده در آن شماره است. او در اواخر آن مقدمه نوشته بود: «این شماره، با اطمینان ادعا می‌کنیم که نه‌تنها در تمامی نشریات سینمایی کشور از آغاز تا امروز، که حتی در تاریخ مطبوعات سینمایی کشور بی‌سابقه است. در مطبوعات سینمایی دنیا، این را با قاطعیت نمی‌توانیم ادعا کنیم، اما – حداقل – می‌توانیم بگوییم که در جست‌وجوهای بسیارمان نمونۀ مشابهی نیافتیم. امید بسیار داریم که این شماره، چه در نگاه امروزیان و چه در نگاه آیندگان، به عنوان سندی که به دلایل گوناگون مورد مراجعه و استناد قرار خواهد گرفت، یک شمارۀ ماندنی باشد.» چیزی که به واقعیت پیوست.

تصویرسازی از آنتوان مایار

یک پاسخ

  1. با درود بر هوشنگ گلمکانی و عباس یاری عزیز که شماره 100 مجله فیلم رو بازتولید کردید اما وقتی به این 30 شماره فیلم امروز نگاه میکنم و موازی با آن فیلم ( پویا مهرابی ) آ] از نهادم برمیخیزد که چرا ما نمیتوانیم کنار هم و با هم باشیم …وقتی یک مثبث طلایی ( مسعود مهرابی ، گلمکانی ، یاری ) 581 شماره دووم میارن چرا باید قطع بشه :(((( مجله فیلم میراث سینما است ….اگه به شماره های امروز مجله فیلم سر بزنید که زدید بی شک ، مطالب مثل روزنامه های دیواری دوره راهنمایی مدرسه ماست ….آن 581 شماره کجاو اینها کجا ….هوشنگ و عباس عزیز کاش در همان کشتی میماندید و به 1000 میرسانندید …برقرار باشید و سبز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *