نسخه مرمتشده زیر درختان زیتون، سومین سهگانه مجموعه کوکر زندهیاد عباس کیارستمی، به عنوان فیلم افتتاحیه چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر در شیراز اکران و مورد استقبال مهمانان و فیلمسازان داخلی و خارجی قرار گرفت. دیدار با این فیلم پس از ۳۲ سال که برای نخستین بار در هفته فیلم کیارستمی در دهه ۱۳۷۰ و در شیراز با حضور خود فیلمساز نمایش داده شد، خاطرهای ساخت از اولین تماشای فیلم. و مهمتر پرسشی عظیم در گذر از این همه سال که اصولاً چرا سینمای کیارستمی را شاعرانه میدانند یا به این نام در ذهن ما ثبت شده است. یا عنوان شاعرانه با توجه به جهانی که ما از شعر با آن پیشینه کهن تا معاصرش داریم، چهگونه میتواند پیوندی با تصویر داشته باشد؟ هرچند امروز بیش از هر زمان دیگری همه از روحیات عباس کیارستمی و نگاهش به شعر و جهان آگاهیم این که چهگونه از دل اتفاقات عادی با ظرافتی مثالزدنی میتوانست نکتهای خاص دربیاورد و یا طنازانه با جدیترین مضامین بشری شوخی کند.
دیدن دوباره زیر درختان زیتون اما فرصتی فراهم کرد تا در حین تماشای فیلم به تقابل با تطابق شعر و سینما بیشتر بیندیشم و شاید نتیجه همان است که کیارستمی از سینمای خود توقع داشت. این که فارغ از دیالوگ، خود تصاویر و آن ریتم آرام خود به سرودن شعری بصری میانجامد. نمونه در آثارش بسیار است، اما با تمرکز بر فیلم پایانی سهگانه کوکر میتوان نمونههای بسیاری را در دل فیلم یافت. از جمله همان تصاویر لانگشات از زمین، درختان، آدمها و حتی آسمان که در کنار هم چیزی را در نگاه و دیدگاه هر بیننده میسازد که در اوج سادگی، عمقی عظیم دارد و شعر هم دقیقاً با استفاده از کلمات ساده و چینششان کنار هم، همین اتفاق را رقم میزند. البته همین عنوان سینمای شاعرانه هم قطعاً محل مجادلات بسیار است، همانطور که کپیهای بیایده از آثار کیارستمی هرگز موفق نشدند و بر دل ننشستند.
زیر درختان زیتون در سینمای کیارستمی از چند منظر اثری ویژه است. نخست این که آخرین فیلم از سهگانه کوکر است و دومین فیلم کیارستمی با محوریت زلزله رودبار. از سوی دیگر، فیلم به واسطه ذات فیلم در فیلم خود در بین کارهای کیارستمی اثری ویژه است که شاید شبیهش را بتوان کلوزآپ دانست که واقعهای را دوبارهسازی میکند و در آن فیلم و فیلمساز هویدا میشوند. فیلم از همان ابتدا هم نشان میدهد قرار است چیزی فرای آثاری مانند خانه دوست کجاست؟ یا زندگی و دیگر هیچ باشد. در همان آغاز، محمدعلی کشاورز مقابل دوربین خود حقیقیاش را معرفی میکند و میگوید که قرار است در نقش کارگردان ظاهر شود. در حقیقت او ایفاگر نقش کیارستمی است اما باز هم میدانیم کیارستمی واقعی جایی بیرون از تصویر وجود دارد و همهچیز از جهان ذهن او میگذرد. حتی نحوه گفتوگوی کشاورز با مردمان عادی فیلم هم برگرفته از همان مدل ارتباطی کیارستمی اما در دل فیلم است که آرامآرام متوجه میشویم چند فیلم بهصورت موازی در جریان است.
روایت یکم، داستان گروه فیلمسازی است در حال ساخت فیلم زندگی و دیگر هیچ. روایت دوم داستان بازیگران فرعی فیلم است که عشق نقطه گمشده آن است و روایت سوم داستان فیلمی است که کیارستمی هوشمندانه از دل این دو روایت با بازی میان لحظات فیلم و پشتصحنه و گفتوگوها به ما ارائه کرده است. نکته جذاب آنجاست که کیارستمی در این فیلم دست خودش را هم بهسادگی برای بیننده آثارش رو میکند؛ این که آنچه در آثارش اتفاق میافتد رئالیسم مطلق نیست، اصولاً بازنمایی و بازخوانی مکرر و با تمرین واقعیت با حضور آدمهایی واقعی است. در واقع نشان میدهد با هر شکلی باز هم سینما نمیتواند خود زندگی باشد. برخلاف نگاهی عمومی که سینمای کیارستمی را برشی مستند از حضور نابازیگران میدانند، در زیر درختان زیتون او هوشمندانه به مخاطبش نشان میدهد چنین نیست و هر فیلمش مجموعهای از دکوپاژ هدفمند در کنار تمرین و برداشتهای مختلف برای رسیدن به یک فیلم است.
فیلم سرشار از دیالوگهای قدرتمند و تأثیرگذار در کنار تصاویر بکری است که در هماهنگی با هم خود مفهومی تازه خلق میکند. مثلاً همان گفتوگوی کشاورز و فرهاد خردمند در خصوص سلام و خداحافظی با ویرانههای آنسوی محل اقامتشان، یا گفتوگوی ساده کارگردان و بازیگر حسین در پشت وانت و مانیفستهای صادقانه حسین که امروز در پشت اینهمه سال و اتفاقاتی که از سر گذراندهایم در عمق خود مفهومی تازه را بازنمایی میکند.
دیدن زیر درختان زیتون این نکته را اثبات میکند که باید آثار قدیمی کیارستمی را دوباره دید. در جهانی که آثار به دلیل محتوای خود اکثراً دچار قانون زمان میشوند و برخی حتی چند سال پس از اکران دیگر شوری در ذهن مخاطب ایجاد نمیکنند، آثار کیارستمی نشان میدهد برخی مفاهیم به واسطه شکل ارائه آن میتواند حتی پس از چند دهه همچنان کارکرد منطقی و حتی زمانی خود را داشته باشد و مهمتر این که حتی میتواند بسته به زمان اکران مجدد مفهومی تازه خلق کند. مانند دیالوگ مادربزرگ در ابتدای فیلم که در جواب خانم شیوا که گلایهمند از عدم وقتشناسی نوه او طاهره است این جمله طلایی را میگوید: «این نسل، نسل بیقراریه، قرار نمیدونه چیه. اشتباه کردی با این قرار گذاشتی.» یا تز حسین در گفتوگو با کارگردان که میگوید: «اگر باسوادها فقط با باسوادها ازدواج کنند، پولدارها با پولدارها، خانهدارها با خانهدارها، تکلیف بقیه چی میشه؟ من میگم باسوادها باید با بیسوادها، پولدار با بیپول و خانهدار با بیخانه ازدواج کنه!» بخشی از همین مکالمات در زیر درختان زیتون در هنگام اکران نسخه ترمیمشده، آن هم سه دهه پس از تولید و بازخورد مخاطبان، نشانگر هوش سرشار کیارستمی است که فیلمهایش را فارغ از زمان و مکان ایدهپردازی و تولید کرده است. این هوشیاری که شاید امروز در حکم کیمیاست، این حسرت را صدچندان میکند که چه زود او را از دست دادیم، آن هم در دوران بلوغ و تجربهسازیهای تازهاش.
به هر شکل، زیر درختان زیتون همچنان سرشار از معناست، چه آن را شاعرانه بدانیم چه حقیقتی پیدا در دل جهان باز هم نمیتوان از زیباشناختی آن و مهمتر مفاهیم پیدا و پنهانش غافل شد. مانند آن پایان شگفتانگیز از پهنهای سرشار از درخت و سرسبزی وقتی طاهره در دل درختان زیتون گم میشود و حسین با اشتیاق به دنبالش میدود، هر دو لحظهای از نظر و چشم دوربین پنهان میشوند اما در ادامه آنها را در یک لانگشات جادویی میبینیم که در علفزاری سبز تبدیل به دو نقطه سفید میشوند و همزمان با تغییر ریتم موسیقی متن، حسین با شادمانی از او جدا میشود و باز به سمت دوربین حرکت میکند. او جواب مثبت از عشق را گرفته و این تمام ماجراست. یا به قول حسین: «زندگی اینه!» و این خودش، خود زندگی است؛ همان زندگی و دیگر هیچ.
