Search

از مرز تا مرز

نگاهی به مفهوم مرز در سه فیلم کوتاه «کودکی»، «حیوان» و «ژیله مو»

مفهوم مرز سوژه جالبی است که در بسیاری از فیلم‌های سینمایی بخش مهم یا هدف و یا موقعیت خطیری در داستان و روایت ایجاد می‌کند. در فیلم‌های کوتاه بسیاری نیز مفاهیم منبعث از پدیده مرز و مرزکشی با زیرمتن فیلم مرتبط شده و شاکله داستان اصلی را هم قوام بخشیده‌اند. در ادامه نگاهی به سه فیلم کوتاه ایرانی دارم که هریک به نحوی با مرز در ارتباط تماتیک هستند.

در کودکی (لیلا نیکزاد) پدری قصد دارد کودک خود را از تبعات ناگوار جنگ دور نگه دارد. نقشه پدر با مرز رسمی و سیاسی بین دو کشور در ارتباط است. تمرکز فیلم‌ساز در این تجربه کوتاه کودکی است که درکی از روابط و تنش‌های دنیای بزرگسالان و جنگ ندارد. در چند سکانس ابتدایی فیلم، متوجه بازی‌های عجیبی می‌شویم که اگرچه برای دختربچه خردسال فقط مفهوم بازی را دارد اما کم‌کم مشخص می‌شود که پدر از مسیر بازی دارد کودک خود را برای امر مهمی که زمینه‌ساز نقطه اوج فیلم است آماده می‌کند.

در کودکی، برون‌رفت کودک از بحرانی که خود از آن خبر ندارد، در محدوده صفر مرزی رخ می‌دهد. جایی که جغرافیا چندان نشانه‌ای از تفاوت دو کشور ندارد اما قوانین و تعاریف خارج از محدوده کودکی، کودک و بزرگسال والدش را همانند خط مرزی از هم جدا می‌کنند. نیکزاد فیلم‌ساز جوان، با تجربه‌اندوزی در مسیر فیلم‌نامه‌نویسی، در کودکی تصمیم درستی به لحاظ انتخاب موقعیت روایت داستان فیلم خود گرفته و تمایز مفهوم کودکی و بزرگسالی را با ظرافت و در دل یک داستان دراماتیک کوتاه با سکانس‌های فکرشده و پیوسته روایت می‌کند. سکانس ابتدایی فیلم که خلاصه‌ای از ایده مرکزی فیلم است، پدر با هر بار عبور هواپیمای جنگی از حوالی روستا، دختربچه‌اش را که در یک بشکه پر از آب قرار دارد، با تعریف یک جور بازی به زیر آب می‌برد. کودک در آن چند ثانیه متوجه اطراف و عبور هواپیما نمی‌شود اما مخاطب با نگرانی پدر و تصمیم او به درک مشترک می‌رسد.

فیلم کوتاه حیوان (برادران ارک) قصه مردی است که برای گریز از مرز خود را در پوسته حیوان پنهان می‌کند و در این فرآیند به هویتی دیگر تبدیل می‌شود. این خط روایی ساده در دل فیلم، به ابزار اصلی برای طرحِ چند پرسش اساسی بدل می‌شود که مرز کجاست، خط جغرافیایی و قراردادهای هویتی و مرزهای بین انسان و حیوان چگونه تعریف و بازتعریف می‌شوند. برادران ارک موضوع عبور از مرز را نه فقط به عنوان مانعی فیزیکی، که به ‌عنوان بحرانِ هویت و مکانی برای «استتار» و «بقاء» نشان می‌دهند. در این خوانش، پوست حیوان (یا تقلید از آن) نماد ابزاری است که انسان برای گذر از مرزهای بیرونی و درونی به تن می‌کند، اما همین ابزار کم‌کم تبدیل به پوششی می‌شود که راه برگشت را می‌بندد؛ یعنی مرز میان نقش و وجود ذاتی محو می‌شود. فرم بصری فیلم با حذف دیالوگ، تمرکز روی حرکت، زاویه‌های محدود همه‌جانبه به مسأله «مرز گفت‌وگو» کمک می‌کند؛ وقتی زبان اخلاقی یا اجتماعی معمول کارساز نیست، بدن و پوشش تبدیل به زبان جایگزین می‌شوند. برادران ارک با کمترین واژگان روایی، نشان می‌دهند که عبور از مرز صرفاً یک فعل فیزیکی نیست بلکه فرآیندی ا‌ست که خواسته‌ها، ترس‌ها و سازوکارهای بقاء را بازتعریف می‌کند.

ساختار روایی فیلم را می‌توان در سه حرکت کلان خواند که هر کدام لایه‌ای از موضوع مرز را روشن می‌کنند. در نگاه اول، عبور مرد از مرز، کشتن حیوان و پوشیدن پوست آن به منزله تاکتیک عبور، در نگاه جزئی‌تر، تبدیل نقش به هویت با تقلید کامل از رفتار حیوان، استفاده از نوارهای آموزشی و فرو رفتن در نقش که مرز بین بازی و وجود را از بین می‌برد و در لایه بعد، برگشت‌ناپذیری و ضربه نهایی یعنی هزینه عبور قرار دارد. هنگامی که شکارچی نیز تفاوت را از دست می‌دهد و «انسان استتارکرده» به عنوان طعمه/حیوان خوانده می‌شود؛ این‌جا فیلم سؤال اخلاقی و سیاسی عبور از مرز را به نقطه اوج می‌رساند. این سه حرکت در ریتم فشرده فیلم کوتاه به‌خوبی کار می‌کنند و فیلم را از یک ایده ساده به تجربه‌ای تمثیلی تبدیل می‌کنند. از منظر سیاسی مسأله «مرز» قابل خوانش به عنوان نمادی از مهاجرت، جابه‌جایی و وضعیت پناهندگی نیز هست؛ تن‌پوش حیوانی که برای عبور استفاده می‌شود، نه تنها راه عبور فیزیکی را می‌گشاید بلکه نشان می‌دهد برای عبور موفق‌ باید «دیگرگونه» شد و همین دیگرگونه‌شدن هزینه‌ای دارد که فیلم بی‌محابا آن را نشان می‌دهد. در نهایت، فیلم برادران ارک نشان می‌دهد که مرزها همیشه خطی و خارجی نیستند. مرزها اغلب پوشیده، درونی و هویتی‌اند. حیوان عبور از مرز را هم به عنوان کنش و هم به عنوان تجربه‌ای که ماهیت آدمی را آزمون می‌کند، به تصویر می‌کشد.

بخش مهمی از فیلم کوتاه ژیله مو (زیور حجتی) که داستانی مینی‌مال دارد، در مجاورت مرز رخ می‌دهد. داستان دو جوان رقیب در مسابقات کشتی انتخابی تیم ملی، یکی را که همواره از رقیب خود شکست می‌خورد به فکر از بین بردن آن یکی می‌اندازد. اگرچه او در لحظه آخر از کار خود پشیمان می‌شود و جلوی یک فاجعه را می‌گیرد، اما هر دو به دلیل نزدیکی بیش از حد به مرز توسط مرزبان‌ها دستگیر می‌شوند. کارگردانی هوشمندانه حجتی در این فیلم کوتاه رخدادهای بین دو جوان را تا پیش از رسیدن به سکانس مرزی به نحوی پیش می‌برد که مخاطب تفاوت میان دو شخصیت و نیت یکی علیه دیگری را با کم‌ترین دیالوگ و از بین رفتارهای متناقض جوان شکست‌خورده درک کند اما به‌ناگاه و در صحنه‌ای خیالی که جوان از عاقبت تصمیم خود می‌هراسد، خط مرزی به‌وضوح خود را نمایان می‌کند.

از این صحنه به بعد، میله‌های عمودی حصار مرزی که تا دوردست دامنه برف‌گیر ادامه دارد، بی‌عاقبتی راهی را که جوان در پیش گرفته به مخاطب وعده می‌دهد. گفت‌وگوی جوان با سرباز مرزبان، که می‌توانست با لحن و محتوای بهتری نیز شکل بگیرد، در کل جوان را به این نقطه می‌رساند که تلاش بیهوده او برای دور زدن مشکل به جای حل آن راه به جایی نخواهد برد. جوان به مرزی می‌رسد که دیگر نه می‌تواند و نه می‌خواهد از آن عبور کند. به همین سبب است که پس از مقهور شدن مقابل سرباز از مسیر آمده برمی‌گردد و در نمای پایانی بر ارتفاع بلند کوه آزادانه می‌دود. جایی که دیگر مرز و سدی برای عبور مقابل او نیست.  

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *