Search

تجربهٔ طرح چند بحث ممنوعه

به بهانهٔ درگذشت همایون ارشادی (1404-1326)

ویدئوهایی که از گفت‌وگو با تماشاگران طعم گیلاس در روزهای اکرانش در تهران ثبت شده، ظاهراً باید مال اردیبهشت 1378 باشد. واکنش تماشاگران فقط از این بابت حیرت‌انگیز نیست که برخی از هموطنان‌مان چه‌قدر از مرحله پرت بوده‌اند که هم موضوع را نفهمیده‌اند هم فیلم را بی‌رودربایستی «مزخرف» و «مریض» و «بی‌معنا» خوانده‌اند بلکه خیلی چیزهای دیگر می‌توان با همین ویدئو توضیح داد؛ به یاد داشته باشیم آن سال دلار ششصد تومان بود، مشکلات اقتصادی و تورم و آلودگی و فیلترینگ و کم‌آبی به صورت امروز وجود نداشت، اعصاب‌ها آرام‌تر بود، و بهانهٔ همیشگی گرفتاری مردم را نمی‌شد توضیح‌دهندهٔ این سطح از کج‌فهمی کرد. مردمی که خودشان را با کم‌تر از اهالی سوئیس مقایسه نمی‌کنند، بی‌آن‌که دقیقاً بدانند پایتخت این کشور کجاست، و آدم‌هایی معتاد به سریال‌های آیتمی درجه‌سه‌ که خیال می‌کنند هنر فقط نزد خودشان است، از درک این نکتهٔ ساده عاجزند که فیلم‌سازی با معیارهای جهانی در سرزمین‌شان زندگی می‌کند که بغل گوش‌شان یکی از آس‌های کارنامه‌اش را رو کرده. تماشای پلیس جوان و آیتم‌های طنز تلویزیونی ذهن‌ها را کند کرده و کسی شامه‌ای برای اثر هنری ندارد. چرا برای‌شان سخت است پایان فیلم را بفهمند، یا چرا آن جوانِ عصبی فیلم را با تایتانیک مقایسه می‌کند و معتقد است فیلم باید «مفهوم» داشته باشد؟ شاید از جمله به این دلیل که فیلم‌های قبلی این سینماگر را هم ندیده‌اند تا بدانند او درون‌مایهٔ مورد علاقه‌اش را هشت سال قبل‌تر در زندگی و دیگر هیچ طرح کرده بود و حتی به شکل انتزاعی‌تر در خانهٔ دوست کجاست؟ که محصولِ 1365 است. هر وقت فکر کردیم حق ما را خورده‌اند و ما چیزی کم از فیلم‌بین‌های سواحل فرانسه و سینماروهای قلب اروپا نداریم، کافی است نگاه کنیم به واکنش‌های هموطنان‌مان، درست در همان دورانی که جهان بزرگ‌ترین جایزهٔ سینمایی‌اش را به آقای کیارستمی تقدیم کرده بود.

26 سال‌ پس از جروبحث مردمِ جلوی سینما با همایون ارشادی که سعی می‌کرد بی‌سوادی طرف مقابل در مقایسه کردنِ تایتانیک با طعم گیلاس را زیر سبیلِ تفاوت سلیقه‌ بگذراند و اختلاف فاز را ندیده بگیرد، همان آدم‌ها که امروز باید در دوران میان‌سالی باشند در اینستاگرام‌های‌شان طوفان به پا کردند؛ استوری هر کس را باز می‌کردی صحنه‌ای از آقای بدیعی طعم گیلاس بود که داشت دربارهٔ رنج کشیدن در زندگی و میل به خلاص شدن حرف می‌زد. در این 26 سال چه اتفاقی افتاد تا آن جماعت نفرت‌زده و بیزار که هر چه در دهان‌شان بود نثار سازندهٔ طعم گیلاس می‌کردند نماهای فیلم را به یاد درگذشت بازیگرش منتشر ‌کنند؟

فهم این ماجرا کلید درک این نکته است که چرا نوع خاص حضور همایون ارشادی همچون فیلم آقای کیارستمی برای سالن‌های تهران بزرگ بود. شاید کسانی خیال کنند طی این سه دهه مردم ایران هم مثل فشنگ از لولهٔ تفنگ جهیده‌اند و فاصلهٔ عمیق‌شان با فیلم‌بین‌های اروپایی را جبران کرده‌اند و الان ما هم که هم‌زمان به نسخه‌های مرغوبِ محصولات خارجی دسترسی داریم و فله‌ای دانلود می‌کنیم و زیرنویس می‌گذاریم عیناً همان طور فیلم می‌بینیم و به همان نظریه‌ها و شناختی مجهزیم که فیلم‌بینِ ایتالیایی و فرانسوی و آلمانی. اما مصداقِ «نه هر که چهره برافروخت دلبری داند»، دسترسی به تازه‌ترین فیلم‌های روز همزمان با اکران در اروپا به معنی این نیست که فاصله‌ها از بین رفته است. ما هنوز هم جور دیگر فیلم ‌می‌بینیم و دنبال چیزهایی می‌گردیم که غرب مدت‌ها قبل کهنه کرد و کنار گذاشت. استوری‌های مردم از صحنه‌های طعم گیلاس به این معنی نیست که حتی امروز هم به فهمِ 26 سال پیشِ جشنوارهٔ کن رسیده‌ باشیم؛ چون مُد روز است و آهنگِ گریه‌ناک دارد بازنشر می‌کنند، وگرنه اصل فیلم تا انتها موسیقی نداشت و مضمونش فراتر از آن چند جملهٔ آقای بدیعی‌ست.

ویدئو: کانال آپارات «میزان فیلم»

ویدئو: کانال آپارات «بنیاد سینمایی فارابی»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *