جشنواره فیلم کوتاه تهران، امسال باز هم با حواشی و فراز و فرودهایی مشابه چند دوره پیشین به آخر خط رسید. فیلمهایی مطرح و فیلمهایی در کسب جوایز موفق شدند و باز هم مانند دورههای قبل، برخی آثار کوتاه به دلایل مختلف مورد توجه داوران قرار نگرفتند. صرف نظر از این که راه انداختن بازی آرای مردمی و مقایسه با آرای هیأتهای داوری و انعکاس خبرساز نتایج مقایسهای تا چه حد به درد فیلمسازان جوان میخورد، میشود با توجه به تعداد فیلمهای ثبتنام کرده و مقایسه آن با تعداد فیلمهای وارد شده به جشنواره و تعداد جایزه گرفتهها، این دوره را نیز به ماراتنی برای تحقق یک رؤیا تلقی کرد. مسابقهای که نشان میدهد با وجود همه مشکلات، سینما هنوز چشمه جوشان خود را در این مرز و بوم از دست نداده است. در ادامه نگاهی دارم به چند فیلم از میان آثار داستانی بخش مسابقه که هیچکدام راهی روی سن و جایزه پیدا نکردند، اما برایم به عنوان مخاطب پیگیر نکاتی جالب و فراموشنشدنی داشتند.

خیلی خیلی دور و خیلی نزدیک (احمد حیدریان): از محصولات مرکز فیلم جوان سوره، و با این که فیلمی به لحاظ مالی پشتوانهدار و از نظر مضمونی در میان فیلمهای سفارشی قرار میگیرد، ماندگاری خود را از تکانی میگیرد که در نخستین نمای لانگشات سکانس ملاقات در ذهن مخاطب ثبت میکند. جایی که مخاطب متوجه میشود لحن فانتزی فیلم قرار است به ملاقات بامزه و کودکانه پسربچه بر فراز ابرها با پدر شهیدش ختم شود؛ آن هم درست وقتی خواهر کنار دوچرخه و روی زمین ایستاده و حواسش به طنابی است که به پای برادر به هوا رفتهاش بسته شده. تعریف کردن این سکانس چیزی از لذت تماشای این ارتباط لطیف کم نمیکند. زبان سینمایی فیلم تا رسیدن به این سکانس پلهپله روانتر میشود و اوج و فرود بعد از آن تلنگری است که به طور قطع نیت سفارشدهندگان فیلم هم هست.

تمارض (پیام اینالویی): اولین ساخته اینالویی که پیشتر در فیلم لاله (اسی نیکنژاد) و مجموعه تلویزیونی فریبا (محمود معظمی) و غریبه (سروش محمدزاده) و چند اثر دیگر بازی کرده و اساساً به عنوان یک بازیگر شناخته میشود. از قضا فیلمی است که بیش از هر چیز به خاطر بازیگرش در یاد مخاطب فیلم کوتاه میماند. درخشش اسماعیل محرابی در نقش پدری تنها و منزوی رکن اصلی تمارض است. نگاه اینالویی در انتقال مفهوم انتزاعی انزوا و تنهایی کسالتبار و تحمیلی بر یک پیرمرد بازنشسته که حتی از جلسه ساختمان محل سکونتش هم کنار گذاشته میشود، ترکیبی از فرم و محتوا است که تا حد قابل قبولی به هم تنیده شده. قاببندیهای خوب ابوالفضل نباتی، مدیر فیلمبرداری تمارض، با فضای خالی دربرگیرنده پیرمرد به درک بهتر موقعیت شخصیت اصلی کمک کرده است. رویکرد روایی فیلم میتوانست به چند شکل دیگر نیز به مفهوم مورد نظر کارگردان برسد. با اینحال، فیلم فعلی میتواند تا حد زیادی به ارتباط میان پدر با دخترش و رسیدن دختر به درک صحیح از موقعیت روحی و روانی پدرش نزدیک بماند. در اختتامیه میشد دستکم از هنرنمایی اسماعیل محرابی در قاب یک فیلم کوتاه تقدیر کرد اما دلایل رخ ندادن چنین مسألهای چندان دور از ذهن نیست.

کور (پسر) (سامان حسینپور): فیلم به صورت مشترک با سوییس تولید شده و دو پایان دارد. به نظر میرسد پایان دوم به صحنه اوج فیلم و شلنگ گاز و مادری که ابتدا پشت درِ چوبی و کهنه اتاق مینشیند و سپس خودش هم به داخل اتاق میرود وصله شده است. با اینحال، روایت کمدیالوگ فیلم بدون لکنت است و از همه مهمتر این است که موضوعی را با ظرافت و ایجاز هرچه تمام بیان میکند که هنوز هم راحت نمیشود دربارهاش فیلم بلند ساخت. بحث تغییر جنسیت و افراد نیازمند چنین فرایندی نه در سینما که در مباحث جامعهشناسی و حتی کف جامعه راحت بیان نمیشود؛ این که کسی بتواند چنین مسألهای را موجز و سینمایی بیان کند، بهخودیخود شایسته تقدیر بود اما خب، شاید اینطور فکر شده که تا همین جایش هم کافی است. بازی مریم بوبانی هم یادآور دیگر آثار کوتاهی بود که با حضور و نگاههای سنگین او در حافظه مخاطبان فیلم کوتاه باقی مانده است.

دچار (دانیال نوروش): نقطه قوت لباسی است که کارگردان به تن شخصیت اصلیاش کرده. مخاطب با یک روحانی افسرده و عاشق مواجه است که همچون سایر آدمهای جامعه نزد روانشناس میرود و وقتی دوستش از او میخواهد به حوزه برگردد، میگوید وقتی آنقدر تمرکز ندارد که حساب نمازهای یومیهاش از دستش خارج نشود چطور میتواند به مسجد و حوزه برگردد. این که چرا دختری که او نتوانسته مقابلش ابراز عشق کند، با یک روحانی دیگر ازدواج کرده، بیشتر خواسته فیلمساز است تا دست تقدیر که تماشاگر را شوک بدهد. با اینحال، حسوحال شخصیت اصلی با وجود زمان کوتاه فیلم خوب منعکس شده و مخاطب را درگیر یک انسان دچار عشق میکند.
				