فیلم نه با گفتوگو و حرکت که با سکوت و سکون آغاز میشود. مرد جوانی (علی) در آشپزخانهای امروزی منتظر آمادهشدن قهوه است. در ادامه به همسرش (هزار) در تراس میپیوندد تا او خواب دیشبش دربارهٔ پدر علی را برای او تعریف کند؛ این تصویر در نهایت به رنگ قرمز فید میشود. از همین افتتاحیه مشخص است که با داستانی دربارهٔ رؤیا، پدر و مرگ روبهرو هستیم.
قهرمان فیلم، علی، از غربت به زادگاهش بازگشته و در دانشگاه مشغول تدریس است. در همان ابتدا میفهمیم که مادر پیر و بیمارش را دوست دارد، رابطهٔ پرتنشی با پدرش دارد و باوجود همسری خوب نمیتواند بچهدار شود.
یکسوم آغازین فیلم فضایی رئال دارد و شخصیتها و رخدادها بدون هیچ ابهامی معرفی میشوند: مادر میمیمیرد و علی پس از دعوا با پدرش برای سوگواری به انزوای باغ دورافتادهاش میرود. اما این بخش مقدمهای است برای ورود به فضایی سوررئال و وهمآلود که به تدریج از واقعیت دور میشود تا جایی که در پایان فیلم نمیتوانیم با قطعیت بگوییم شاهد چه اتفاقی بودهایم و حتی شک کنیم که همهٔ این داستان واقعیت بوده یا خواب و خیال شخصیت اصلی.
نقطهٔ قوت اصلی فیلم هم این است که این فضای سورئال را (که با دقتی فوقالعاده و با جزئیات ظریف و متعدد خلق شده)، تبدیل به بستری مستعد میکند برای بیان حرفهای اصلی فیلمساز؛ یعنی رابطهٔ پدر پسری، مردسالاری، سنتگرایی و دوگانگی روان انسان.
رمزگشایی
دو نمای کلیدی آینه در فیلم وجود دارد که (احتمالاً) با نیمنگاهی به نمای مشهور آینه در ابتدای فیلم تماس (رابرت زمکیس، 1997) بسیار خوب اجرا شدهاند. در نمای اول علی در باغش تنهاست و ما در آینه مردی به نام رضا را میبینیم که به علی نزدیک میشود و در ادامه آنقدر به انعکاس تصویر این غریبه نزدیک میشویم که گویی به درون آینه سفر کردهایم و بقیهٔ داستان را در این جهان خیالی دنبال میکنیم. نمای دوم برعکس همین نما است یعنی علی به سمت آینه حرکت میکند و در حالی که به آن خیره شده دوربین از او دور میشود گویی ما دوباره از آینه خارج میشویم.
بخش مهمی از رخدادهای فیلم از جمله قتل پدر به انتقام مرگ مادر در بین این دو نمای آینه میافتد و بیننده بدون توجه به کارکرد سینمایی این دو نما و سایر جزئیاتی که در تاروپود اثر بافته شده؛ ممکن است از جابهجایی شخصیت علی و رضا در اواسط فیلم دچار سردرگمی شود. البته این سردرگمی خیلی هم طول نمیکشد و مشخص میشود که علی و رضا به ترتیب، دو انعکاس متضاد کمی سیاهتر و کمی سفیدتر از شخصیت اصلی هستند. با توجه به نام کوچک فیلمساز (علیرضا) به نظر میرسد انتخاب نامهای علی و رضا برای این دو شخصیت تصادفی نبوده است.
