Search

باز آمدن بوی ماه مدرسه

نگاهی به چند فیلم و سریال به بهانه آغاز سال تحصیلی

بعضی‌ها همچنان حسرت روزهای خوش مدرسه را می‌خورند. اما برای عده‌ای دیگر مشخص نیست آن خداحافظی با موهای مدل‌دار تابستان و سپردن به دست ماشین سلمانی و کچل شدن آن کله‌های بی‌قواره، شنیدن هزارباره ترانه «همشاگردی‌ سلام»، سر صبح سیاه زمستان تا مدرسه سگ‌لرز زدن و دیر رسیدن و در نهایت کف‌دستی خوردن با ترکه ناظم‌های گشتاپویی مدرسه، داد و فریاد همیشگی مدیر مدرسه پشت بلندگو و آخرسر چندین ساعت حضور در زندانی به نام مدرسه چه خاطره خوشی دارد که امروز هم بتوان از آن یاد کرد؟ برای نسل ما مدرسه زندان بزرگی بود که وقتی زنگ پایان را می‌زدند همچون عده‌ای رها‌شده از بند، با شادی از آن زندان مخوف فرار می‌کردیم‌. تنها خاطره خوش شاید همان معدود معلمانی بودند که تا همیشه در یادمان مانده‌اند. آن‌ها که جنس حرف‌زدن‌شان، جنس درس دادن و حتی لباس پوشیدن‌شان فرق داشت. آن‌هایی که بخشی از ساعت درس‌های تکراریِ حفظی را به صحبت از ادبیات و جامعه، فیلم و تئاتر اختصاص می‌دادند تا ما فقط حفظ‌کنندگان بدون جا انداختن یک واو نباشیم، که به طمع نمره ۲۰ سر کلاس درس حاضر می‌شدیم و حداقل در آن‌همه درس و فرمولی که امروز در ذهن‌مان نمانده، اندکی جهان خارج از دیوارها را بشناسیم.

مدرسه اما به هر تقدیر بخش جدایی‌ناپذیر تمام جهان است، از کپر و چادرهای مدارس عشایری تا آن مدارس چندزبانه لوکس بالای شهر همه نام مدرسه دارند و این سال‌ها مدارس دیگر شبیه مدارس نسل‌های قبلی نیست، بیشتر به هتل‌های چندستاره شبیه است تا مدرسه با آن تعریفی که ما می‌شناختیم. در خود فیلم و سریال‌ها هم این اتفاق از حیث باورپذیری قابل بررسی است. در بسیاری از آثار، مدرسه‌ها و معلمان شباهتی با مدارس واقعی ما نداشتند و به همین دلیل آن‌ها را باور نمی‌کردیم و در مقابل آثاری که فضای واقعی و رفتار معلمان مدرسه را به شکلی باورپذیر به ما ارائه کردند همواره در یاد ماندگار است. همین نقش مدرسه ارتباطش با زندگی انسانی است که ناخودآگاه مثل هر پدیده دیگری آن را به سینما وارد کرده، که سینما آینه جهان واقعیت از دریچه خیال بوده و هست. اما شاید آن‌چنان که باید به محوریت مدرسه و معلمان و تقابل آن‌ها با دانش‌آموزان و نقش مهم تعلیم و تربیت در آینده کشور پرداخته نشده است. همان‌گونه که به جز چند فیلم معدود مستند، کمتر به فعالیت‌ها و تلاش‌های بی‌نظیر زنده‌یاد محمد بهمن‌بیگی پرداخته شده، که با آموزش عشایری مسیری را آغاز کرد که باعث شد در دورترین نقاط کشور و حتی هم‌زمان با کوچ عشایر هم کلاس‌های درس برگزار شود. یا در خصوص شادروان جبار باغچه‌بان وآموزش کودکان ناشنوا تا مسیر ساخت و آموزش به کودکان استثنایی، همچنان آثاری قابل توجه دیده نمی‌شود.

در سینمای پیش از انقلاب، به جز ساخته‌های مستقل در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، عملاً جز فیلم رگبار، فیلمی به شکل جدی به زندگی و نقش معلمان نپرداخته است. اگر هم در فیلمی معلمی حضور داشته یا نمایی به حضور دانش‌آموزان در مدرسه اختصاص یافته، چندان جدی نبوده است. اما در سینمای پس از انقلاب، چند معلم و چند مدرسه است که نمی‌توان آن‌ها را از فیلم جدا کرد و شاید بدون آن‌ها ماهیت اصلی فیلم از دست برود. مروری بر آن آثار علاوه بر بررسی حضور و نقش معلمان، لوکیشن مدرسه در فیلم‌ها، نگاهی‌ست به ساختار مدارس در آن دوره که نمونه‌ای از جهان زمانی آن بودند و حالا در گذر سال‌ها می‌توان به عنوان سندی مستند از آن روزگار به آن‌ها نگاه کرد و متوجه شد مدارس در ایران چه تغییراتی داشتند. و مهم‌تر از بنای مدرسه، معلمانی که گاهی به عنوان قهرمان و گاهی به عنوان عامل تغییر در قهرمان در فیلم‌ها حضوری ویژه داشتند. این یادداشت‌ها به معلمان و مدارس ماندگار سینمای ایران می‌پردازد. علاوه بر این فیلم‌ها و سریال‌ها، قطعاً آثار دیگری در سینمای ایران با محوریت معلم و مدرسه در طی سال‌های مختلف ساخته شده است. انتخاب این آثار بیشتر به دلیل فضاسازی و نقش ویژه معلمان در آن است. هرچند نیاز به ساخت مجموعه‌ها و فیلم‌های مختلف با در نظر گرفتن تغییرات آموزش و پرورش، رفتار و نوع اداره مدارس و مهم‌تر از همه در نظر داشتن رده‌های سنی مدارس از دبستان تا دبیرستان، چه مدارس دخترانه و چه پسرانه، بیش از پیش احساس می‌شود. در حقیقت فضای جمعی مدرسه امکان ویژه‌ای برای داستان‌پردازی به نویسنده و کارگرد‌ان‌ها می‌دهد که شاید در بسیاری از فضاها به چنین قدرتی وجود نداشته باشد.

رگبار (بهرام بیضایی، ۱۳۵۱)

 آقای حکمتی، با بازی درخشان زنده‌یاد پرویز فنی‌زاده، در رگبار جان گرفت و مدرسه نه به عنوان بخشی از داستان که بیشتر به عنوان عامل اتکای شخصیت‌ها و داستان رنگی تازه پیدا می‌کند. در رگبار فضای رئالیستی فیلم به‌مرور به سمت سورئالیسم می‌رود، تا جایی که در پایان آقای حکمتی در سپیدی انتهای کوچه ناگهان رنگ می‌بازد و از آن محله به نیستی می‌رود. بهرام بیضایی در رگبار، مدرسه را به واسطه حضور معلمان به جامعه کوچکی از دیدگاه‌ها و سلایق تبدیل می‌کند. گویی نمایندگان تمام جامعه آن روز در آن مدرسه و محله حضور دارند و تقابل آن‌هاست که جهان و زندگی همه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. از مدیر مدرسه، با بازی محمدعلی کشاورز که جاه‌طلبانه پی کسب مقام است، تا معلمی با بازی جمشید لایق که میان آن جهان سردرگم است و دیگر کتاب نمی‌خواند زیرا از عاقبت کار می‌هراسد و در کنارش چند معلم دیگری که عملاً تن به فرمایشات مدیر سپرده‌اند. حضور آقای حکمتی در آن محله نور امیدی از تغییر است، اگرچه با عشقش به خواهر یک دانش‌آموز حسادت قصاب محل را برمی‌انگیزد اما در مقابل مدرسه را از آن فضای دلمرده و تاریک به جهانی پویاتر بدل می‌کند. او به‌تنهایی مکان متروک مدرسه را تبدیل به محل گردهمایی برای گفت‌وگو بدل می‌کند، آن‌هم در جامعه‌ای که کسی با دیگری حرفی ندارد. او سرود و نمایش را به آن جهان بسته و تاریک وارد می‌کند و در نهایت وقتی کسی تصورش را نمی‌کند با فریاد دانش‌آموزان به صحنه فراخوانده می‌شود و او پا روی تک‌تک صندلی‌ها می‌گذارد و به صحنه می‌آید. هرچند تاوانش را در انتها با رفتن اجباری به همراه مردی با عینک سیاه از محل در یک سوگواری آرام و بی‌صدا پس می‌دهد. در رگبار حضور آقای حکمتی به عنوان نماینده جوان دانش و نگاه نو در یک جامعه سنتی است و همچنان یکی از جدی‌ترین آثار نمادگرایانه در سینمای ایران است که داستانش به معلم اختصاص دارد.

گوزن‌ها (مسعود کیمیایی، ۱۳۵۳)

شاید وجود گوزن‌ها در این فهرست عجیب به نظر برسد، اما «دبیرستان بدر» نقشی مهم در آن دارد. قهرمان زخم‌خورده فیلم در همان آغاز فیلم به دبیرستانی پناه می‌برد که پدر بهترین دوستش فراش آن مدرسه است. او به میعادگاه نوجوانی‌اش می‌رود و گویی داستانش را از همان‌جایی که در آخرین سال دبیرستان از مدرسه بیرون آمده و به دنبال سرنوشت رفته، مجدد آغاز می‌کند. با این تفاوت، روزی که دبیرستان تمام شد جهان او و سید شکل دیگری داشت و حالا در گذر چندین سال همه‌چیز به شکلی بی‌رحمانیه تغییر کرده است. مدرسه در گوزن‌ها از این جهت اهمیتی ویژه دارد که گذشته آدم‌هایش به آن متصل است. قدرت در نوجوانی پناهش مدرسه بوده و هرجا که راهی به خانه نداشته روی پشت‌بام مدرسه شب را به صبح می‌رسانده است. حالا که به دیدن دوستش، آخرین پناهش آمده باز مقابل همان دبیرستان قصه‌ای را آغاز می‌کند که پایانش مرگ او در کنار رفیق است. دبیرستان بدر در داستان نقش دیگری هم دارد، جایی که مأمن آن‌ها بوده حالا به محلی برای جذب مشتری مواد تبدیل شده و حالا قدرت می‌آید تا رفاقت او سید را به سراغ انتقام از کسی بکشاند که سال‌ها نوجوانان مدرسه را آلوده کرده است. گوزن‌ها و تصویر فرامرز قریبیان با زخمی بر پهلو در مقابل تابلوی دبیرستان همچنان یکی از ماندگارترین تصاویر سینمای ایران است.

جنگ اطهر (محمدعلی نجفی، ۱۳۵۸)

یکی از نخستین فیلم‌های پس از انقلاب با موضوع معلم و مدرسه جنگ اطهر است. داستان فیلم درباره آموزگاری به نام اطهر (فرامرز قریبیان) است که می‌کوشد با دانش‌آموزان رابطه‌ای فراتر از رابطه معلم و شاگردی داشته باشد، و آن‌ها را با مسائل اجتماعی آشنا کند. او به یکی از دانش‌آموزان به نام فتاح نزدیک می‌شود و در جریان زندگی‌اش قرار می‌گیرد. زندگی فتاح و خانواده‌اش دچار نابه‌سامانی است. برادری خل‌وضع دارد و خانواده‌اش که فقیر هستند توجهی به او ندارند. اطهر در تدارک اجرای یک نمایش‌نامه توسط دانش‌آموزان است، اما مدیر مدرسه مشکلاتی برای او فراهم می‌کند. اطهر می‌کوشد تا فتاح را با واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی جامعه آشنا کند، ولی جانش را بر سر هدفش می‌گذارد. جنگ اطهر جدی‌ترین فیلم در آن دوران با موضوع معلمی است که رسالت تعلیم را فراتر از درس و نمره به دانش‌آموزان می‌داند و فرامرز قریبیان در این فیلم یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌هایش را رقم زده است.

مدرسه‌ای که می‌رفتیم (داریوش مهرجویی، ۱۳۵۹)

 مدرسه‌ای که می‌رفتیم یکی از معدود آثاری‌ست که تمام داستانش در دل مدرسه می‌گذرد. داریوش مهرجویی پس از انقلاب، سراغ داستان «حیاط پشتی مدرسه عدل آفاق» نوشته فریدون دوستدار رفت؛ داستانی که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و در فضای انقلابی سال‌های ۱۳۵۸ و ۵۹ مورد توجه قرار گرفته بود. به این ترتیب مدرسه‌ای… جلوی دوربین رفت و البته فیلم برای اکران به مشکل ممیزی برخورد و سرانجام پس از ده سال نسخه مخدوشی از آن روی پرده رفت‌. مدرسه‌ای… هرچند داستانش در دل یک مدرسه می‌گذرد اما نشانه‌گذاری‌هایش جامعه و فضای آن سال‌ها را مد نظر قرار داده است. گروهی از دانش‌آموزان یک مدرسه تصمیم به اجرای نمایش می‌گیرند که این کار با مخالفت معاون مدرسه، که در غیاب مدیر به اداره امور می‌پردازد و تنبیه از جانب او مواجه می‌شوند. سپس دانش‌آموزان با درست کردن یک روزنامه دیواری به انتقاد از شرایط مدرسه می‌پردازند. ناظم مدرسه به مقابله با دانش‌آموزان می‌پردازد و روزنامه دیواری لوله‌شده را بر سر آن‌ها می‌کوبد اما با حضور کتابدار و یکی از معلمان که در مقابل زورگویی او ایستادگی می‌کنند بالاخره روزنامه دیواری باز به دیوار مدرسه برمی‌گردد. مدرسه‌ای… حکایت بسیاری از مدارس ایران است که در ظاهر فضایی پویا و بنشاط داشتند اما پشت درهای مدرسه هر خلاقیتی را کور می‌کردند و کتاب درسی را تنها اصل برای تربیت دانش‌آموزان می‌دانستند. فیلم داریوش مهرجویی اگرچه ده سال بعد از ساخت اکران شد و اتفاقاً مورد استقبال هم قرار گرفت اما همچنان یکی از آثار مهم در فضای سینمای مدرسه ای است، فیلمی که داستانش را در مدرسه ای روایت می‌کند که مدل کوچکی از جامعه خود است.

جاده‌های سرد (مسعود جعفری جوزانی، ۱۳۶۴)

علی نصیریان نقش اصلی را با عنوان آقامدیر در این فیلم بازی می‌کند. معلمی که علاوه بر نقش معلمی به عنوان فردی نیک‌اندیش و مهربان همراه و همدل با اهالی روستا است. در فصل زمستان وقتی اسماعیل ناچار می‌شود برای تهیه داروی پدر بیمارش به شهر برود، معلم روستا و جوانی به نام رحمان (حمید جبلی) نیز با او همراه می‌شوند. در بین راه، معلم که یکی از پاهایش را سال‌ها قبل در درگیری با گرگ‌ها از دست داده، از اسماعیل و رحمان جدا می‌شود و در بازگشت به روستا مورد هجوم گرگ‌ها قرار می‌گیرد و به گودالی پناه می‌برد. معلم فیلم جاده‌های سرد اهل شعار دادن نیست، او به بچه‌ها می‌آموزد از سرما نترسند و آن را زمین بزنند، پس خودش با آن‌ها در این مسیر سخت همراه می‌شود. فیلم فضایی دیدنی در لوکیشنی دشوار دارد. با این‌همه فضاسازی کارگردان و همچنین بازی خوب بازیگران و خلق یک معلم واقعی از نقاط قوت این اثر است.

دبیرستان (اکبر صادقی ۱۳۶۵)

دبیرستان را می‌توان یکی از فیلم‌های شاخصی دانست که شخصیت معلم در آن حضور پررنگی داشت. در این فیلم بیژن امکانیان در نقش علی ناصری، دبیر زیست‌شناسی به دنبال ترک اعتیاد، پس از سه سال به زادگاهش بازمی‌گردد و به لحاظ سوابق خوب پدر مجدد در دبیرستانی مشغول کار می‌شود. در دبیرستانی که برخی از دانش‌آموزان به دام اعتیاد افتاده‌اند و حالا او باید علاوه بر تدریس، نقشی در زندگی آن‌ها ایفا کند. دبیرستان با حضور ستاره جوان دهه ۱۳۶۰ بیژن امکانیان و دوبله خسرو خسروشاهی یکی از فیلم‌های پربیننده آن سال‌ها بود که بارها از تلویزیون هم پخش شد.

رابطه و پرنده کوچک خوش‌بختی (پوران درخشنده، ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶)

پوران درخشنده دو فیلم با موضوع معلم و دانش‌آموز ساخت. گویی دو نسخه از دو معلم، یکی مرد با بازی خسرو شکیبایی در رابطه و دومی پرنده کوچک خوش‌بختی با بازی هما روستا در مدرسه‌های کودکان استثنایی که هر دو فیلم در آن دوره بسیار مورد توجه قرار گرفت و بارها از تلویزیون در سال‌های بعدی پخش شد. در رابطه نوجوانی ناشنوا به نام ناصر، قادر به ایجاد رابطه با اطرافیان خود نیست. پدر و خواهر ناصر به او بی‌توجه‌اند و دل سوزاندن مادر به حال او بی‌فایده است. ناصر تحت فشار اطرافیان و خانواده از همه‌کس و همه‌چیز دل‌زده است، اما پس از آن که معلمش او را در عدم برقراری رابطه با اطرافیان مقصر می‌داند، به خود می‌آید. سرانجام پس از آن که تا حدودی قدرت تکلم می‌یابد، با دسته‌گلی به دیدار معلم می‌رود. رابطه این نکته را به مخاطب یادآوری می‌کند که ارتباط نیازمند درک متقابل است و این‌‌که چگونه حضور یک معلم می‌تواند سرنوشت یک دانش‌آموز را تغییر بدهد. هما روستا پرنده… معلمی را خلق می‌کند که همچنان یکی از ماندگارترین و مهربان‌ترین معلمان سینمای ایران است. ملیحه که بر اثر ضربه روحی در کودکی قدرت تکلم خود را از دست داده، با یادآوری گذشته دچار تشنج عصبی می‌شود. او با همه درگیر می‌شود و دوستی ندارد، یک بار اقدام به خودکشی می‌کند تا این‌که با ورود خانم شفیق (هما روستا) تغییراتی در زندگی ملیحه اتفاق می‌افتد. خانم شفیق معلمی است که تلاش می‌کند در سیستم خشک و منضبط مدارس، با رویکردی روان‌شناختی دانش‌آموزش را حمایت کند و پرنده… فیلمی است که به مشکلات جامعه ایران و به آسیب‌شناسی شیوه‌های تعلیم و تربیت رایج می‌پردازد. خانم شفیق در آن سال‌ها معلمی بود که همه ما آرزوی داشتیم معلمی مانند او داشته باشیم که به جای تحکم از در مهربانی و گفت‌وگو با ما سخن بگوید‌. در حقیقت دوران درخشنده در این دو فیلم نظام آموزشی را به چالش می‌کشاند و از گفت‌وگو و ارتباط سازنده سخن می‌گفت، این‌که چگونه یک معلم هوشمندانه می‌تواند جهان دانش‌آموزان را تغییر بدهد و این نظام قدیمی تعلیم و تربیت نیازمند تغییراتی اساسی است.

مشق شب (عباس کیارستمی، ۱۳۶۷)

مشق شب یکی از جدی‌ترین آثار سینمای ایران در مورد مدرسه و به‌خصوص تکالیف مدرسه است. مستندنگاری عباس کیارستمی از یک ایده شخصی و در ارتباط با مشق نوشتن فرزندش در خانه آغاز می‌شود. پس او تصمیم می‌گیرد دوربینش را به مدرسه ببرد و این‌بار با خود بچه‌ها حرف بزند. در این فیلم دانش‌آموزان یک‌به‌یک در برابر دوربین ظاهر می‌شوند و پاسخ پرسش‌های کیارستمی را که خودش نقش مصاحبه‌گر را ایفا کرده، می‌دهند. کیارستمی برای آن‌که فیلمش جنبه آموزشی بیشتری داشته باشد آماری ارائه می‌دهد که دانستن آن جالب است؛ ۳۷ درصد از والدین به دلیل بی‌سوادی نمی‌توانستند به تکالیف فرزندان‌شان رسیدگی کنند. عده‌ای از والدین باسواد به دلیل خستگی، بی‌حوصلگی و گرفتاری‌های روزمره می‌خواستند بار انجام تکالیف مدرسه فرزندان‌شان از دوش‌شان برداشته شود. در بخشی از فیلم پدر یکی از بچه‌ها مقابل دوربین می‌آید و از لزوم تغییر در ساختار آموزش و پرورش صحبت می‌کند. اگرچه فیلم با محوریت مشق شب بچه‌ها ساخته شده اما در دل صحبت‌های بچه‌ها در مقابل دوربین زوایای پنهانی از زندگی آن‌ها، مشکلات اقتصادی، آسیب‌های روانی و تنبیه بدنی هم بازگو می‌شود. انتقادات بسیاری سوی آموزش و پرورش متوجه فیلم پس از پخش می‌شود و فیلم مورد توجه قرار می‌گیرد. شاید مشق شب یکی از مهم‌ترین آثاری است که جامعه را متوجه سیستم غیراصولی تعلیم و تربیت در مدارس می‌کند.

ای ایران (ناصر تقوایی، ۱۳۶۸)

ناصر تقوایی در ای ایران تقابل فرهنگ و زور را در قاب یک مدرسه در روستایی در ماسوله در مقابل ژاندارمری به عنوان نماد نظامی‌گری و زور تصویر می‌کند. آقای سرودی، با بازی درخشان زنده‌یاد حسین سرشار، نمادی از یک معلم عاشق موسیقی است که دل‌بریده از شلوغی شهر در آن روستای کوچک با عشق تلاش می‌کند موسیقی را به بخشی از زندگی بچه‌ها تبدیل کند. معلمی که غم و شادی‌هایش با موسیقی رنگ می‌گیرد و وقتی با تحقیر و ظلم سرگروهبان، کتک‌خورده به کلاس برمی‌گردد، بی هیچ کلامی ویولن را برمی‌دارد و موسیقی حزن‌انگیز می‌نوازد. موسیقی از دیوارها می‌گذرد، کلام در سایر کلاس‌ها به سکوت می‌رسد و مدیر مدرسه هم در سکوت گوش به موسیقی می‌سپارد. تقوایی هوشمندانه از طریق تصویر نشان می‌دهد موسیقی همه شهر را در برمی‌گیرد. او جمله معروف بتهوون را تصویر می‌کند که «آن‌گاه که کلام از گفتن می‌ماند، موسیقی آغاز می‌شود»‌. مدرسه ای ایران نوستالژیک و دوست‌داشتنی است. غلام‌حسین نقشینه مدیر آن مدرسه است و کامران فیوضات معلم ادبیاتی که دل‌بسته به ادبیات کلاسیک اندر خم شعر و ادبیات جا مانده است. تقابل این دو معلم سر تغییر شعر «ای ایران» در نهایت به سرودن شعری تازه می‌انجامد که تقوایی هوشمندانه با استفاده از این سرود ملی و میهنی فیلمش را به جهانی از نشانه‌ها تبدیل می‌کند و در نهایت به مخاطب اعلام می‌کند هنر و فرهنگ از هر سد و دیوار و ظلمی می‌گذرد. ای ایران مدرسه‌ای ساخته به وسعت ایران که همچنان می‌توان با دیدنش از آن لذت برد.

خمره (ابراهیم فروزش، ۱۳۷۰)

خمره برگرفته از داستان هوشنگ مرادی کرمانی، یکی از آثاری‌ست که داستانش را در یک مدرسه روستایی روایت می‌کند، مدرسه‌ای در دل کویر که آب در آن همیشه قیمتی و مقدس بوده و هست. در کویر مرکزی ایران، زیر سایه درختی در انتهای حیاط مدرسه روستا، خمره بزرگ سنگی وجود دارد که بچه‌های مدرسه مرتب می‌آیند از آن بنوشند. یک روز این خمره شروع به نشت می‌کند. سپس مدیر مدرسه با مشکلی اساسی روبه‌رو می‌شود. خمره حضوری موفق در جشنواره‌های بین‌المللی داشت و برنده جایزه یوزپلنگ طلایی جشنواره فیلم لوکارنو شد. فیلمی ساده و صمیمی که نشان می‌دهد بسیاری از معلمان در روستاها علاوه بر آموزش کودکان درگیر چالش‌های زندگی آن‌ها نیز می‌شوند.

پشت پرده مه (پرویز شیخ‌طادی، ۱۳۸۳)

پشت پرده مه در داستان‌گویی کلاژی از چند داستان سینمایی با محوریت مدرسه است، هم شاگرد ناشنوایی دارد که در ارتباط با دیگران دچار مشکل است، مانند فیلم رابطه، و هم معلمی دارد که دل‌باخته مادر دانش‌آموز می‌شود، شبیه آقای حکمتی رگبار که عاشق خواهر دانش‌آموز می‌شود. با این‌همه و در نهایت تبدیل به فیلمی مستقل و تماشایی می‌شود که رابطه انسانی معلم و شاگرد را فارغ از همه اتفاقات تصویر می‌کند. مرتضی، کودک ناشنوایی که پدرش را از دست داده، در روستایی با مادرش زندگی می‌کند. او که دانش‌آموز درس‌خوانی نیست، در برخورد با آموزگار بداخلاق مدرسه، کاملاً بی‌انگیزه می‌شود. در ادامه، وقتی که همکلاسی‌های مرتضی، او را از قصد ازدواج معلم با مادرش آگاه می‌سازند، او نسبت به مادر خود و آموزگار بدبین می‌شود. جهانگیر الماسی نقش معلم را به‌خوبی دریافته و آن را به‌شکلی باورپذیر ارائه می‌دهد. البته بازی بسیار تأثیرگذار کودک فیلم، با بازی علیرضا شیخ‌الاسلامی، به خلق اثری ماندگار کمک شایانی کرده است. پشت پرده مه از این جهت که وارد زندگی شخصی معلم و ارتباط او و بداخلاقی‌هایش می‌شود مورد توجه است و پس از بیست سال از زمان ساخت همچنان تماشایی است.

ورود آقایان ممنوع (رامبد جوان، ۱۳۸۹)

یکی از معدود آثار کمدی با موضوع مدرسه فیلم ورود آقایان ممنوع است. رضا عطاران در این فیلم معلمی دست‌وپاچلفتی و با اعتمادبه‌نفس پایین اما بسیار مهربان و دوست‌داشتنی و البته شیمی‌دانی ماهر است که در دبیرستانی دخترانه مشغول به کار می‌شود. در مدرسه‌ای که ورود و حتی رد شدن آقایان توسط مدیر بداخلاق مدرسه با برخورد جدی روبه‌رو می‌شود، در این جا انتقام‌گیری چند دانش‌آموز باعث جنجال جدیدی سر این معلم تازه می‌شود. اگرچه فیلم فضایی کمدی دارد اما از لحاظ توجه به فضای داخلی و امروزی مدارس در ایران، به‌خصوص مدارس دخترانه و تغییرات نسلی موفق ظاهر شده است. فیلمی که علاوه بر کشش داستانی و کمدی موقعیت به واسطه بازی رضا عطاران و ویشکا آسایش همچنان دیدنی است و لحظات شادی برای بیننده ایجاد می‌کند.

بمب؛ یک عاشقانه (پیمان معادی، ۱۳۹۶)

پیمان معادی قلمش و فیلم‌نامه‌های خوب او را می‌شناسیم. بمب… حکایت زندگی آدم‌های معمولی و عشق در سال‌های جنگ و موشک‌باران است. فضای تصویرشده از مدرسه به‌شدت واقعی است، هرچند در این درام عاشقانه لحظات شیرین کمدی به‌واسطه رفتار جدی آدم‌ها، از جمله مدیر مدرسه ساخته شده که به جذابیت فیلم افزوده است. فیلم دو روایت موازی دارد، در حالی‌که ناظم مدرسه با همسرش دچار اختلاف است و قهری را در خانه تجربه می‌کند، حضور دختر بچه‌ای که مهمان همسایه است و از شهرستان به تهران پناه آورده، در پناهگاه و شب‌های موشک‌باران عشق را در دل کودک فیلم ایجاد می‌کند، عشقی که به بهانه هر موشک‌باران در پناهگاه اتفاق افتاده باعث می‌شود تا او بهترین لحظات را در دل همان موشک‌باران تجربه کند. فیلم در خلق فضا بسیار موفق است و موفق‌تر در ایجاد اتمسفر کلی، به‌خصوص در محیط مدرسه. حتی اتاق استراحت معلمان هم واقعی و باورپذیر است و در این میان گویی معلمان مدرسه ترکیبی از همه معلم‌های دهه ۱۳۶۰ هستند. یکی جدی و خشن و معتقد به تنبیه، دیگری بی‌خیال، یکی دوست‌دار بچه‌ها و یکی درگیر مشکلات عادی زندگی‌. فیلم در جزییات هم با دقت بسیاری ساخته شده که در بحث طراحی لباس و صحنه و چه در ایجاد فضای بصری و حسی فیلمی‌ست با تمام نشانه‌های ملموس دهه ۱۳۶۰. بمب… مانیفستی در مورد عشق در زمان بحران است و اصلی‌ترین مونولوگ فیلم به پیام مهم آن بدل می‌شود که «در حالی‌که کسی نمی‌داند چه‌قدر زمان برای زندگی وجود دارد، باید بگوید که دوستت دارم».

خورشید (مجید مجیدی ۱۳۹۸)

مجید مجیدی که در بیشتر آثارش نگاهی ویژه به کودکان و نوجوانان داشته است. خورشید داستان مدرسه‌ای است که کودکان کار و ‌مهاجر افغان در آن درس می‌خوانند. کودکانی که به دلیل شرایط متفاوت خود جایی در مدارس عادی ندارند و با همه تلاش‌ها باز حاشیه‌نشین هستند، حتی در مدرسه. خورشید یک معلم عالی هم در داستان دارد، جواد عزتی در نقش معلمی که همه تلاشش را برای بهبود شرایط این کودکان به کار می‌بندد. مدرسه ای که برای آن حکم تخلیه گرفته شده و با مصیبت بسیار مشغول فعالیت است، کودکانی که در معرض هر نوع آزار و آسیبی هستند و در نهایت معلمی که غم این بچه‌ها در حال خرد کردن اوست. خورشید فیلمی مهم و تأثیرگذار از نقش معلم و جامعه‌ای است که در آن درس خواندن هم به موهبت تبدیل شده است. فیلمی با بازی درخشان کودکانی که بسیاری از آن‌ها از خیابان به فیلم راه پیدا کردند و چند تن‌شان پس از خورشید در سینما فعالیت دارند.

مجموعه بازم مدرسه‌ام دیر شد (حسین افصحی، ۱۳۶۲)

برای نسل دانش‌آموزان دهه ۱۳۶۰ یکی از محبوب‌ترین مجموعه‌ها با حضور اکبر عبدی در نقش دانش‌آموز سربه‌هوایی که همیشه دیر به مدرسه می‌رسد ساخته شد. سریالی که بهانه‌های همیشگی دیر رسیدن به مدرسه را به چالش می‌کشید و در پایان هر بخش هم با نقالی عنایت شفیع و مجید رزاز در نقش مرشد و بچه مرشد به پایان می‌رسید. فضاسازی این مجموعه بی‌ریا همچنان برای نسل دانش‌آموزان آن دوره بسیار نوستالژیک است و البته بازی بازیگرانی مانند اسماعیل داورفر و مهین شهابی هم فراموش‌نشدنی.

مجموعه قصه‌های مجید (کیومرث پوراحمد، ۱۳۶۹)

قصه‌های مجید یک مینی‌سریال ایرانی بر اساس کتابی به همین نام از هوشنگ مرادی کرمانی است. این مجموعه داستان نوجوانی بازیگوش به نام مجید (با بازی مهدی باقربیگی) را روایت می‌کند که پدر و مادرش را از دست داده و همراه با مادربزرگش بی‌بی (پروین‌دخت یزدانیان) در اصفهان زندگی می‌کند. قصه‌های مجید اوایل دههٔ ۱۳۷۰ در پانزده قسمت از برنامه کودک و نوجوان شبکه یک پخش شد. بخش‌های از قصه‌های مجید در مدرسه می‌گذرد، در مدرسه‌ای که در آن معلمان نقش ویژه‌ای دارند. از معلمی که ماجرای فسفر مجید را به سمت خوردن میگو و ماهی می‌برد و باعث اختلاف و درگیری او با بی‌بی می‌شود که از ماهی متنفر است. یا معلم و ناظم سخت‌گیر مدرسه که جواب شاعرانه‌های مجید را با ترکه و کتک می‌دهند و در نهایت اتفاقاتی که در مدرسه برای مجید می‌افتد برای نسل هم‌سن‌وسال مجید در دهه ۱۳۷۰ به‌نوعی آینه تمام‌نمای اتفاقاتی است که همه آن‌ها از سر گذرانده‌اند. قصه‌های مجید همچنان به مدد داستان هوشنگ مرادی کرمانی و تبحر زنده‌یاد پوراحمد در روایت بصری دیدنی و خاطره انگیز است.

مجموعه دبیرستان خضرا (اکبر خواجویی، ۱۳۷۴)

داستان سریال درباره دبیرستان دخترانه‌ای است که با پی‌گیری دغدغه‌ها و مشکلات دختران نوجوان سعی دارد مشکلات این گروه سنی را به تصویر بکشد. با این‌حال، تمرکز خاص قصه روی شخصیت شکیبه (با بازی آزیتا حاجیان) معلم امور تربیتی است که سعی می‌کرد با فعالیت‌های مثبت و ثمربخش خود چهره‌ای مناسب از این طیف آموزشی در مدارس به نمایش بگذارد. دبیرستان خضرا هرچند مجموعه‌ای شعارزده به نظر می‌رسد اما به دلیل تلاش برای بازگو کردن مشکلات طیف سنی دبیرستان و دختران در دوره خود تلاشی ارزنده است که البته می‌توان حدس زد با فضای فرهنگی در دهه ۱۳۷۰ عملاً امکان طرح بسیاری از مشکلات دختران در آن دوره سنی را نداشته است.

بچه‌های مدرسه همت (رضا میرکریمی، ۱۳۷۵)

مدرسه‌ای شبانه‌روزی با تعدادی معلم و دانش‌آموز که در هر قسمت ماجراهایی برای آن‌ها اتفاق می‌افتد. بچه‌های… به بخشی ویژه از مدارس پرداخته است، مدارس شبانه‌روزی که اغلب برای کودکان روستایی و عشایری دور از خانه ساخته می‌شد و به دلیل این حسن هم‌نشینی از آن‌ها یک خانواده می‌ساخت که تفاوتی بنیادین با مدارس معمولی داشت. رضا میرکریمی در این سریال فضای کودکانه این بچه‌ها را در کنار هم به‌خوبی تصویر کرده است. البته این سریال اولین حضور مهران رجبی را در سریال و بعدها سینما رقم می‌زند بی‌آن‌که در زمینه بازیگری پیشینه ای داشته باشد.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *