روز 21 شهریور امسال پس از پنج سال تأخیر و سکوت، آیین گرامیداشت «روز [ملی] سینما» بار دیگر برپا شد. این بار در محوطۀ موزۀ سینما. (آوردن کلمۀ «ملی» در کروشه، از آن روست که در تقویم رسمی، این روز به عنوان «روز سینما» ثبت شده و هنوز از نظر حاکمیت 21 شهریور «روز ملی سینما» شناخته نمیشود.) بله خانۀ سینما پس از پنج سال این مراسم را برگزار کرد؛ پنج سال پر از حادثه و عبرت. بدون برگزیدن بهترینهای یک سال سینمای ایران که رسم همیشگی این مراسم در رقابت (و مقایسه) با جشنوارۀ دولتی فجر بوده است. انتخاب از میان فیلمهای پنج سال گذشته که عملاً ناممکن بود و برگزارکنندگان مراسم، بهدرستی و آگاهانه از به کار بردن عنوان «جشن» در فضای موجود پرهیز کردند. نفس برگزاری مراسم واکنشهایی منفی در افکار عمومی برانگیخت؛ اگر عنوان جشن بر آن گذاشته میشد که واکنشها شدیدتر میشد.
مراسم شبانگاه 21 شهریور، جدا از غیبت سنت برگزیدن بهترینهای سینمای ایران، از حیث محتوا و حالوهوا بسیار متفاوت با سالهای قبلترش بود؛ بیتردید متأثر از فضای جامعه و اوضاع عمومی سینمای ایران. متنهای کوتاهی که در واقع باید دیدگاه مدیریت جدید خانۀ سینما معنا شود، حاوی کنایههایی ادبی و شاعرانه به وضعیت بود اما سینماگرانی که برای خواندن این متنها روی صحنه رفتند، هر یک بنا به روحیه و سلیقۀ خود، پیش از خواندن متن، از حرفها و کنایههای صریحتری دریغ نکردند که همۀ آنها بسته به شدت و ضعفشان با واکنش مثبت حاضران روبهرو شد.
یکی از مهمترین جلوههای مراسم آن شب، یادآوری دریغآمیز گذشتۀ سینمای ایران و سینماگرانش بود. اگر در آیینهای گذشتۀ روز ملی سینما، یکی از کسانی که بر صحنه میآمد با یاد کردن از فردین و بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی واکنش تحسینآمیز حاضران را برمیانگیخت که حاوی جلوهای از اعتراض به سیاست حذف سینماگران گذشته هم بود، این بار نوای «دریغ از گذشته» سیاست اصلی برگزارکنندگان مراسم و پیکرۀ اصلی آن را تشکیل داده بود. از حدود بیست ویدئوی تهیهشده برای آن شب که بر پردۀ بزرگ نصبشده در حیاط موزۀ سینما نمایش داده شد، ششهفت ویدئو دربارۀ سینمای گذشته و سینماگرانش بود؛ از قیصر و طوقی و سلطان قلبها و رضا موتوری و خداحافظ رفیق گرفته تا فردین و بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی و امیر نادری گرفته و همچنین اسفندیار منفردزاده و انوشیروان روحانی و عارف و آذر شیوا و لیلا فروهر و… به طوری که به تعبیری، مراسم آن شب از این حیث اُوِردُزی افراطی کرده بود اما این افراط حاصل تفریط چهلوچند سال گذشته در حذف نامها و نشانههای سینمایی است که حتی تماشاگران نسلهای بعد هم از آنها خاطرههای مثبت دارند، حتی اگر بخشی از آن از نگاه منتقدانه، فیلمفارسی توصیف شود. فرزندان ناصر ملکمطیعی هریک جداگانه به این تجلیل از پدرشان اعتراض کردند؛ پسرش با صراحت و با یادآوری بیتوجهیها، و دخترش با طنز و کنایه.
این سیاست حذف و ممنوعیت البته همچنان ادامه دارد. نکتۀ بامعنای آن شب حضور سیدمحمد بهشتی و رائد فریدزاده در ردیف اول حاضران بود که اولی یکی از مدیران سیاست حذف در دهۀ 1360 خوانده میشود، در حالی که اکنون با گذشت بیش از سی سال از برکناری مدیران سینمای آن دوران و معذور بودن مدیر کنونی در این زمینه، دیگر کسی نباید تردیدی داشته باشد که فرمان اجرای این سیاست نه از خانۀ سینما یا سازمان سینمایی و وزارت ارشاد و هیأت وزیران، بلکه از طبقات بالاتر میآید و حاصل سیاستهای کلان نظام بوده و هست. به همین دلیل است که در سه دهۀ اخیر نیز تغییری در این زمینه ایجاد نشده و در حالی که تغییری در وضعیت سینماگران قدیمی ساکن ایران به وجود نیامده، دعوتهای گاه و بیگاه از هنرمندان خارج از کشور برای بازداشت و فعالیت، با توجه به نمونههای عینی بازگشته، بیشتر شوخی تلقی میشود.
موضوع مورد بحث، در سطحی گستردهتر، حضور یک بحران فرهنگیاجتماعی در کشور ما طی چهلوچند سال گذشته است که از یک خاستگاه سیاسی سرچشمه میگیرد؛ بحرانی که حاصل دیوار کشیدن سیاسیایدئولوژیک بین دو دوره از کل حیات و موجودیت یک ملت، و طرد تقریباً تمامی گذشتۀ هویت ملی و اجتماعی آن است. تصورش را بکنید که اگر در کشوری مثل هند، انقلابی رخ دهد که سردمدارانش پس از پیروزی انقلاب، رقص و آواز و سینما و تمام ستارگان محبوب مردم را ممنوع کنند؛ آن وقت ملت هند به چه شکلی درمیآید؟ به هر حال نزدیک به نیم قرن از اجرای سیاست حذف میگذرد و حالا تقریباً کسی از آن نسل نمانده که اجازۀ فعالیتش داده شود یا نشود؛ اما نمیتوان از مذمت آن سیاست خودداری کرد. نسل امروز نسل گذشته را ملامت میکند که چرا به وقتش به این حذف اعتراض نکرده و توجهی به محدودیتهای خشن گذشته نمیکند که چهگونه با هر اعتراضی مقابله میشد. نسل امروز ابزار ارتباطی و گشایش فضای امروز را میبیند و تصوری از حالوهوا و محدودیتهای قبل از خودش ندارد. اما متأسفانه سیاستگذاران از تجربۀ این چند دهه پند نگرفتهاند و بدون توجه به نیازها و مطالبات جامعه، و بیاعتنا به تحولات کشور تحت تأثیر انقلاب فرهنگی دیجیتال در جهان بر همان طبل گذشته میکوبند و همۀ دستاوردها و گشایشهایی که در سالهای گذشته ایجاد شده نه حاصل تغییر سیاستهای رسمی و نرمش مدیران جامعه، بلکه نتیجۀ فشارهای مردم بوده است.
آنچه امروز هم بر سینمای ایران میگذرد بازتابی از واقعیتهای جامعه است. در مراسم 21 شهریور از دو سینماگر نیز تجلیل شد که آن هم عبرتآموز بود زیرا بهانۀ تجلیل از آنها فعالیت سینماییشان نبود. از ستاره اسکندری به خاطر فعالیتهای حقوقیاش برای حمایت از زنان سینماگر ممنوعالکار (به دلیل انتخاب حجاب اختیاری) و از پرویز پرستویی برای فعالیتهای انساندوستانهاش همراه پهلوان رسول خادم در کمک معیشتی به محرومان سیستان و بلوچستان! یعنی دو جلوه از مشکلات اجتماعی امروز جامعه. اگر بخواهیم حتی سرفصل دشواریهای جامعه و سینما را فهرست کنیم یک مثنوی تکراری خواهد شد. حاکمیت همچنان میخواهد مانند چهار دهۀ پیش سینما را کنترل کند؛ یعنی تداوم سیاستهای دوران آنالوگ در عصر دیجیتال. حاصلش فهرست سینماگران خانهنشین و مهاجر و محکوم و مطرود و منزوی و ناامید، و گسترش سینمای زیرزمینی است. در این میان تورم لجامگسیخته هم که با اجرای مکانیسم ماشه بیش از گذشته به لگدپرانی خواهد پرداخت و شرایطی را فراهم خواهد کرد که در کنار انواع ناترازیهای امروز در منابع انرژی، باعث ناترازی عنصری خواهد شد که مهمترین انرژی برای ادامۀ حیات است؛ ناترازی امید.