خبر گم شدن یسنای خردسال در یکی از روستاهای کلاله در اردیبهشت 1403 داغترین خبر اجتماعی کشور بود. برای یافتن او فراخوان عمومی اعلام کردند. گویی همهٔ ایران نگران سرنوشت دخترکی معصوم بودند و گوش و چشم به خبرها بود به انتظار نشانهای از پایان خوش ماجرا. پس از نجاتِ یسنا، محمدرضا خردمندان و حمید اکبریخامنه، دست به کار شدهاند و پیرنگ فیلمنامهشان را بر مبنای این رخداد واقعی نوشته و با افزودن خردهداستانهای خیالی و شخصیتهای فرعی، بار درام داستان را پررنگتر کنند. گزینش موضوع فیلم از رخدادهای واقعی، حرکت روی لبهٔ تیغ است چون مخاطب روند آغاز و پایان ماجرا را میداند. اینجاست که کارگردان از تواناییاش برای روایت داستان، عناصر درام، کارگردانی و بازیها بهره میگیرد تا بیننده را درگیر کند و نفسبهنفس با داستان پیش رود. سکانس آغازین بازی کودکانه یسنا (ارغوان عزیزی) و آبگیری مشهدجان، پدر یسنا (سیدعلی صالحی)، در مزرعه را شاهدیم. چند بار پدر را صدا میزند تا کاردستی او را ببیند اما پدر اعتنایی نمیکند. یسنا که قایق کاغذی ساخته، در آب شناور میکند. پدر فراغت پیدا میکند، او را صدا میزند اما جوابی نمیشنود. در سکانس بعد با احمد پیران (هادی حجازیفر) و آیهان (میرسعید مولویان) به عنوان شخصیتهای اصلی یا به عبارتی قهرمان (خیر) و ضدقهرمان (شر) آشنا میشویم تا به رخداد محوری داستان برسیم؛ جایی که یسنا سَرِ زمین کشاورزی پدرش گم شده است. احمد با منتفی کردن سفر مهمش، آن هم هنگام برگزاری مسابقهٔ کشتی پسرش، چهرهای خیرخواه و انسانی را به نمایش میگذارد. او اهالی روستا را بسیج میکند و پیشنهاد جوانکی را برای ضبط ویدئو در اینستاگرام و فراخوان کمک و نجات یسنا به اتکای اعتبار و اعتماد اجتماعی میپذیرد. غافل از این که دست کسی در کار است که احمد بر خلاف توصیهٔ دیگران به او اعتماد کرده است. در یک ویدئوی کوتاه اینستاگرامی، تماشاگر میفهمد که روزی روزگاری محیطبان بوده و حالا به کار پرورش اسب مشغول است. او ناتور دشتِ محل زندگی خود است. احمد راز پنهانی دارد که از آن رنج میبرد و در طول فیلم بر تماشاگر آشکار میشود.
آیهان هم دیگر شخصیت مهم ناتور دشت است؛ به دلیل اعتیادش مطرود جامعه است و حالا پس از ترک اعتیاد، سعی در بازسازی زندگی خود دارد اما زندگی مطابقِ خواستههای او پیش نمیرود. در این بین داستان فرعی جذابی هم شکل میگیرد و رابطهٔ عاشقانه او با حلما (شبنم قربانی) است که او را مخفیانه عقد کرده. اطلاع و مخالفت هاشم (بابک کریمی)، پدر حلما و تأکید بر طلاق برای پیامدهای آیندهٔ زندگی دخترش، تماشاگر را در بیم و امید نسبت به سرنوشت این دو قرار میدهد. آیهان عاشق حلما به نظر میرسد اما در بزنگاه و در موقعیت سخت و پیچیده، خودخواهیاش بر احساس عاشقانهاش غلبه میکند.
با شروع فیلم مخاطب درگیر قصه میشود و روایت خوب پیش میرود. فیلمساز کوشش کرده از تمامی عناصرِ موجود به نفعِ درامِ داستان بهره جوید؛ کشمکش قهرمان و ضدقهرمان داستان، و جغرافیایی که درام در آن رخ میدهد. مزرعههای بزرگِ بلال و گندم و قناتهایی که احتمالِ ریزشِ آن وجود دارد ابعاد معمایی و هیجانی فیلم را وسیعتر میکند. استفاده از قنات به عنوان یکی از نشانههای بصری بهکارگرفتهشده در فیلم است. قنات به عنوان مکانی که آیهان بسیار به آن رفتوآمد دارد و نقاط عطف فیلم در آن رخ میدهد، نشانهٔ مناسبیست برای نمایش عمق مشکلات روحی و روانی و کشمکش درونی که با خود دارد. تعلیقها خوب شکل گرفتهاند، حس ترس و دلهره بدون اغراق، به شکلی کاملاً باورپذیر به مخاطب منتقل میشود. خردهداستانهایی که در دل روایت اصلی جا گرفتهاند، نهتنها به انسجام داستان آسیب نزده بلکه آن را از ورطهٔ ملال خارج کرده است. دلهره و نگرانی گم شدن یسنا به فاجعهٔ ربوده شدنش تبدیل میشود.
تیزر فیلم از کانال آپارات «فیلیموشات»