Search

جنگ و اندکی عشق و اندکی زندگی

سیری کوتاه در سینمای جنگ ایران به مناسبت چهل‌وپنجمین سالگرد آغازش

جنگ را سیاست‌ورزانی برمی‌افروزند که همدیگر را می‌شناسند و به خاطر آب و خاک و چالش‌های مرامی و چه و چه، با هم دشمنی می‌کنند. اما کسانی قربانی جنگ می‌شوند که همدیگر را نمی‌شناسند و دشمن همدیگر نیستند. جنگ را اهل سیاست به راه می‌اندازند اما قربانیان جنگ اغلب غیرنظامیانی هستند که نقشی در ایجاد آن ندارند. این اتفاق فقط خاص ایران نیست و در کل تاریخ، قربانیان جنگ معمولاً افراد بی‌گناهی بودند که آتش‌افروز نبودند و فقط می‌خواستند زندگی کنند.

***

نسل ما تا قبل از جنگ ایران و عراق، تجربهٔ عملی از جنگ نداشت. جنگ‌های ویرانگر را فقط در فیلم‌ها می‌دید و در آثار تاریخی و ادبی می‌خواند و از زبان نسل ماقبل خود می‌شنید. مادرم می‌گفت که در شهریور 1320، روس‌ها به گیلان حمله کردند. این جنگ چند روز بیش‌تر طول نکشید و پس از بمباران پادگان‌های رشت و انزلی و کشتن تعدادی از نظامیان و تسلیم ارتش و اشغال گیلان تمام شد. اما عوارض اجتماعی جنگ تمام نشد و قحطی و ناامنی و گرسنگی و کمبود آرد و نان و قند و شکر و بیماری‌های مسری و کشنده‌ای چون تیفوس و مالاریا تا مدت‌ها گریبان مردم را گرفت. تجربهٔ عملی دهشتناک ما از جنگ، از شهریور 1359و با یورش عراق به ایران شروع شد و هشت سال به طول انجامید. در همان روزهای اول جنگ، شبی از شب‌ها برنامهٔ عادی شبانهٔ رادیو گیلان ناگاه قطع کرد و مجری رادیو از وضعیت قرمز در رشت گفت. آژیری به صدا درآمد و گوینده‌ای گفت: «علامتی که هم‌اکنون می‌شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنی و مفهوم آن این است که حملهٔ هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید.» اما کدام پناهگاه؟ ما در یک محلهٔ قدیمی و در خانه‌ای ویلایی زندگی می‌کردیم. همسایه‌ها همه هراسان به کوچه آمدند و به خانهٔ همدیگر سر کشیدند. چه باید کرد؟ چه‌طور می‌توان خود را از بمباران نجات داد؟ همه در هراس بودند و مدام از این خانه به آن خانه می‌رفتند و نمی‌دانستند چه باید بکنند. عده‌ای مدام حرف می‌زدند و سؤال می‌پرسیدند و می‌کوشیدند راه‌حلی بیابند. تعدادی در خود فرو رفته بودند و خاموش بودند و می‌لرزیدند، برخی از زن‌ها به سر و روی خود می‌زدند و خدا و پیامبر و امامان را به کمک می‌طلبیدند و می‌گریستند.

مجری برنامه لحظه به لحظه بر وخامت اوضاع می‌افزود و با هیجان بیش‌تری سخن می‌گفت و از مردم می‌خواست مراقب سلامت خود باشند و از پناهگاه خارج نشوند و زیر دیوار نایستند و کنار حوض و چاه قرار نگیرند و از پنجره‌ها فاصله بگیرند. اما در خانهٔ ما فقط حوض و چاه و دیوار و پنجره بود و هیچ پناهگاهی نبود. این وضعیت بیش از یک ساعت طول کشید تا مجری رادیو «وضعیت سفید» اعلام کرد و از مردم خواست از پناهگاه خارج شوند و دیگر نترسند و با آرامش بروند بخوابند. کدام آرامش؟ چه خوابی؟ گمان نمی‌کنم آن شب کسی توانسته باشد تا صبح چشم بر هم بگذارد و با خیال آسوده بخوابد. بعدها متوجه شدیم که کل ماجرا نمایش بود و آن شب خبری از وضعیت قرمز و بمباران نبود و مجری برنامه به خواست مدیرکل سیما و به پیشنهاد یکی از مدیران استان، با این نمایش می‌خواست در مردم نوعی آمادگی ذهنی برای برخورد با چنین حوادثی به وجود آورد. مجری برنامه نیز به‌خوبی توانست از اجرای این نمایش برآید و هیجانی عمومی پدید بیاورد و مردم را تا حد مرگ بترساند.

این برنامه برایم بی‌شباهت به تجربهٔ اورسن ولز در هجده‌سالگی و اجرای نمایش رادیویی جنگ دنیاها نبود. ولز ادعا می‌کرد که با اجرای این نمایش می‌تواند تمام مردم آمریکا را به هیجان آورد و بترساند. کسی حرفش را باور نکرد. دوران سینما و تلویزیون بود و رادیو تا حدود زیادی جاذبهٔ عمومی خود را از دست داده بود. با این همه عده‌ای پای رادیو نشستند که ببینند ولز چه می‌کند. ساعت پخش نمایش بود و گوینده‌ای می‌گوید که موقعیت غیرمنتظره‌ای پیش آمده و به علت حملهٔ موجودات فضایی نمی‌توانند نمایش ولز را پخش کنند. آن گاه هیجان‌زده می‌افزاید که یورش موجودات فضایی می‌تواند فاجعه‌بار باشد و به ویرانی و مرگ ختم شود. پای گیرنده‌های خود باشید تا لحظه به لحظه شما را در جریان وقوع این فاجعه قرار بدهیم. خبر دهان به دهان به گوش همه می‌رسد و همه با هیجان پای گیرنده‌های خود می‌نشینند تا در جریان فاجعه قرار گیرند. در پایان مشخص می‌شود که این بخشی از نمایش ولز بوده و او با این کار توانست به ادعای خود عمل کند و مردم آمریکا را به هیجان بیاورد.

ویدئوها از کانال یوتیوب «شوکا فیلم»

ویدئو از کانال آپارات «هنرهای تصویری سوره»

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *