Search

خسته عاصی

پنج فیلم برگزیده از رسول ملاقلی‌پور به بهانه زادروزش

۱. رسول ملاقلی‌پور فیلم هیوا را سال ۱۳۷۷ و در فضایی خاص ساخت. فیلم پیشین‌اش، کمکم کن نام داشت که هم از نظر محتوایی، چرخش ناگهانی او را نشان می‌داد و هم از نظر فنی قابل دفاع نبود و به نوعی از تغییر رویکرد سینمایی ملاقلی‌پور خبر می‌داد که با انتقادات بسیار مواجه شد. همین باعث شد او به علایق سینمایی خود بازگردد و با ساخت هیوا به نوعی از خود و دنیای سینمایی‌اش اعاده حیثیت کند. هرچند این فیلم هم به دلایل گوناگون با سیاست سکوت مواجه شد و در زمان خود نتوانست آن‌گونه که شایسته بود عرض اندام کند، ولی گذشت زمان نشان داد که با یکی از بهترین فیلم‌های جنگی تاریخ سینمای ایران طرف هستیم که هم در ساختار و هم در محتوا مرزهای جدیدی برای سینمای جنگ تعریف کرد. او در این فیلم برای نخستین بار حضور آدم‌های فرصت‌طلب در جبهه‌های نبرد را نشان داد که وقتی اوضاع را قمر در عقرب می‌بینند، برای فرار از مرگ، حتی به خودزنی هم روی می‌آورند تا به این بهانه به پشت جبهه منتقل شوند و جالب‌تر این که در سال‌های بعد از جنگ، خود را به عنوان جانباز جا زده و در رده‌های بالای مدیریتی به کار گرفته شده و حتی چشم به نوامیس شهدا هم داشته باشند.

۲. سفر به چزابه نخستین تمرین ملاقلی‌پور در به هم ریختن زمان و مکان در حوزه سینمای جنگ محسوب می‌شود. شگردی که بعدها در اکثر فیلم‌هایش تکرار کرد‌. فیلم صحنه‌های تکان‌دهنده زیادی دارد، از جمله صحنه دعوای آهنگ‌ساز (فرهاد اصلانی) با فرمانده (حبیب دهقان‌نسب) که به‌زعم او، نیروهایش را الکی به کشتن می‌دهد و صحنه‌ای که در آن رزمنده شهیدی (در زمان گذشته) با دیدن موبایل (در زمان حال) تعجب می‌کند و می‌پرسد این چیست و وقتی که به او می‌گویند تلفن، جواب می‌دهد: «اگر تلفن هست پس سیم‌اش کو؟» و بعد به خانه‌اش در اردبیل زنگ می‌زند و دخترش که حالا بزرگ شده گوشی را برمی‌دارد و می‌گوید پدرش سال‌ها پیش در جنگ شهید شده و عمویش پدرش محسوب می‌شود. این صحنه درون خود حاوی نکته‌های بسیاری از جمله غربت شهدای جنگ و غیرقابل تعریف شدن‌شان به نسل جدید و تصاحب داشته‌های‌شان توسط بازماندگان و خیلی چیزهای دیگر که نشان از هوش سرشار ملاقلی‌پور و قدرت پیش‌بینی‌اش داشت.

۳. قارچ سمی همچون ذهن ملاقلی‌پور دنیای آشفته‌ای داشت، ولی همین آشفتگی خبر از نظمی می‌داد که در آینده‌ای نزدیک پدیدار شده و محیط پیرامون را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد؛ نظمی که شاید ایده‌آل رسول و یارانش نباشد. این فیلم حکایت غربت دومان و سلیمان است که هر دو از بازماندگان جنگ محسوب می‌شوند، یکی به‌ظاهر عاقل و دیگری دیوانه! فیلم از لحاظ ساختاری هرچند دوپاره است و ملاقلی‌پور چنان بدبینانه به محیط پیرامون می‌نگرد که انگار تحمل خودش هم تمام شده و سکته کردنش در ۵۱ سالگی، طبیعی‌ترین واکنش او به این میزان از نارضایتی‌اش نسبت به اتفاقات جامعه و روابط کثیف پیرامونش محسوب می‌شود. فیلم آکنده است از صحنه‌های خشن و سخت، از افتادن قطار از آسمان گرفته تا اعتیاد اجباری، به گلوله بستن اطرافیان و تلاش برای خودسوزی و تکیه‌کلامی تکرار شونده از سلیمان که: «انگار قرص‌هایم را نخورده‌ام!» جمشید هاشم‌پور در نقش دومان قائمی درخشان ظاهر شده و تمام ویژگی‌های یک خسته عاصی را که بیست سالی زودتر متولد شده دارد و فرهاد قائمیان در نقش سلیمان یکی از بهترین بازی‌های عمرش را ایفا می‌کند.

۴. نسل سوخته فیلمی سه‌اپیزودی است که در ظاهر ارتباطی به هم ندارند و سه مقطع تاریخی متفاوت را روایت می‌کنند و کارگردان سعی دارد شرایط موجود را مقصر بداند تا خود آدم‌ها! ملاقلی‌پور در اواخر دهه ۱۳۷۰، متأثر از فضای سیاسی خاص آن دوران سعی داشت آرمان‌های سیاسی خود را در فضای عاشقانه اپیزود اول و عدالت‌خواهی اپیزود دوم و حق‌طلبی پلیس در رویارویی با معترضان در اپیزود سوم به نمایش بگذارد که البته چندان موفق نبود و اگر تلاش بیشتری در حل شدن آرمان‌های سیاسی‌اش در دل قصه‌ها می‌کرد، می‌توانست فیلم را از قالب شعاری درآورده و پذیرفتنی‌تر جلوه بدهد.

۵. نجات‌یافتگان همزمان با سفر به چزابه ساخته شد و همان نقطه آغازین تغییر نگاه رسول به مقوله جنگ و عنصر دشمن بود. عنصری که در این فیلم از آن پیش‌فرض‌های ذهنی سالیان، دور شده و به عنوان یک انسان با اشتراکات بسیار با این طرف خاکریز تعریف می‌شود. دو سوی متضاد یک جبهه نبرد که به جبر زمان در موقعیتی بغرنج گیر کرده‌اند وحالا به کمک همدیگر آمده و برای نجات جان هم تلاش می‌کنند. او نشان می‌دهد که این جنگ واقعی و خصمانه نیست و دو طرف در خیلی موارد شبیه به هم جلوه می‌کنند. نزدیکی سریع دو کشور بعد‌ از پایان جنگ، نشان‌دهنده این نگاه صحیح ملاقلی‌پور بود!

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *