گاهی زندگی روی یک خط باریک پیش میرود، خطی که آن قدر ناپیداست که حتی متوجه نمیشویم از رویش عبور کردهایم. آنجا همان ساعت دقیقاً دربارهٔ همین لحظه است؛ لحظهای که یک اتفاق کوچک، یک مکث، یک دروغ یا حتی یک سکوت ساده، میتواند همهچیز را به سمت فروپاشی ببرد. قصهٔ فیلم بیش از آن که دربارهٔ حادثهای بیرونی باشد، دربارهٔ زلزلههای درونی آدمهاست؛ دربارهٔ اعتمادی که مثل شیشه، تنها با یک ترک ظریف میشکند و دیگر هیچوقت مثل قبل نمیشود.
سیروس الوند همواره در متن سینمای بدنه با دغدغههای اجتماعی حضور داشته است. کارنامهٔ او نشان میدهد که علاقهمند به روایتهایی پیرامون خانواده، عشق و گسستهای عاطفی است؛ روایتهایی که عموماً در بستر جامعهای پر از تناقض شکل میگیرند. از فریاد زیرآب گرفته تا دستهای آلوده و بعدها زن دوم میتوان رد پای این دغدغه را دید. آنجا همان ساعت نیز در همین امتداد قرار میگیرد و داستان زوجی جوان است که یک حادثهٔ ساده، زندگی و روابطشان را وارد بحرانی عمیق میکند. الوند در این فیلم بیش از هر چیز تلاش میکند نشان دهد چهگونه لحظهای کوتاه، ساعتی معین، میتواند همهچیز را برای همیشه تغییر دهد.
آنجا همان ساعت هفت سال پیش ساخته شده و تأخیر در زمان اکرانش بهشدت به آن ضربه زده و همین موضوع، داوری و نقد این فیلم را در سال 1404 سخت کرده است. تماشاگر امروز ریتم تندتر، قصهگویی فشردهتر و شخصیتهای پیچیدهتر میخواهد. فیلم در نگاه نخست، یک درام عاشقانهٔ اجتماعی است که محور اصلیاش اعتماد و خیانت است. اما هر چه پیشتر میرویم، درمییابیم که ماجرا فقط یک کشمکش شخصی نیست بلکه تصویری از جامعهای است که در آن آدمها مدام در معرض انتخابهای سخت و موقعیتهای اخلاقی لغزان قرار میگیرند.
فیلم در لایهٔ اجتماعیاش بیش از هر چیز تصویریست از شکست اعتماد در دل یک زیست جمعی. قصهٔ فیلم نشان میدهد که چهگونه یک راز کوچک، یک سکوت، یا یک دروغ و حرفی ناگفته میتواند به زنجیرهای از سوءظن و گسست منجر شود؛ درست شبیه جامعهای که روی رشتههای باریک اعتماد و بیاعتمادی ایستاده است. الوند با کنار هم قرار دادن آدمهایی از طبقه و موقعیتهای متفاوت، به سراغ فریادهای مستقیم نرفته بلکه با سکوتها و کنشهای خُرد اجتماعی، یادآور میشود که بحران اجتماعی همیشه از بیرون تحمیل نمیشود، گاهی از بیتفاوتی و بیپروایی ما در مواجهه با دیگری زاده میشود. این وجه اجتماعی فیلم در امتداد دغدغههای همیشگی کارگردان است: خانواده و اجتماع، به عنوان دو آینهٔ کنار هم، که اگر یکی از آنها ترک بردارد، دیگری هم فرو میریزد.
یکی از نکتههای قابلبحث فیلم، داستان کمحجم اما پُرظرفیت آن است. فیلم با یک حادثه شروع میشود که محرک اصلی روایت است. فیلمنامه سعی میکند از طریق این گره اولیه، تنش بین شخصیتها را پرورش دهد و در دل روابط روزمره، بحرانهای پنهان را آشکار سازد. با این حال مشکل اصلی این است که فیلمنامه بیش از آنکه به لایههای درونی شخصیتها بپردازد، به تکرار موقعیتها میپردازد. شخصیتها مدام درگیر گفتوگوهایی مشابه میشوند، بدون آنکه تحول آنها قانعکننده باشد. برای نمونه، رابطهٔ زوج اصلی در سطح دیالوگهای پرگلایه باقی میماند و کمتر به عمق روانشناسیشان وارد میشویم.
تیزر فیلم از کانال آپارات «فیلیمو»