در سینمای فیلمفارسی، و بهخصوص در دوران رونق فیلمهای گنج قارونی، هر کدام از ستاره-قهرمانهای فیلم، یک وردست شوخ در کنار خود داشتند. اعوجاج جسمانی، شکلکسازی، شوخیهای جنسی و لمپنی، ریشخند گویشهای محلی، زنبارگی و هوسرانی، از مختصات مشترک وردستهای شوخ بود. تقی ظهوری، همایون، سپهرنیا، اسدالله یکتا، علی میری و… از وردستهای محبوب آن دوران بودند. با برآمدن قیصر و رواج فیلمهای قیصری، فیلمها حالوهوای جدیتری پیدا کردند و قهرمانهای فیلم وردست نداشتند و یا اگر داشتند، وردست شوخ به سبک سابق نبودند. به عنوان نمونه بهمن مفید و مرتضی عقیلی در کنار بازیگرانی چون بهروز وثوقی و ناصر ملکمطیعی گاهی در نقش وردست ظاهر میشدند و فقط گاهی شوخ بودند. بنابراین در این دوران وردستهای قدیمی تا حدودی محبوبیت قبلی خود را از دست دادند. همایون چاق بود و از شکم برآمده و باسن بزرگ خود برای خندهآفرینی استفاده میکرد. مثلاً گاهی در صحنههای زدوخورد با شکم و باسن خود به حریف ضربه میزد و باعث خنده میشد. با صورت خود شکلک میساخت و حرکتهایی به لب و دهان خود میداد که خندهدار باشد. عزتالله مقبلی به جایش صحبت میکرد و صدای این دوبلور با حرکات لب و دهانش هماهنگ بود.
پرسونای همایون به سبک تقی ظهوری هوسران نبود و در فیلمها مدام به پر و پای زنها نمیپیچید. اما محبوب خاصی داشت که به آن وفادار بود. به عنوان نمونه در فیلمهای ستارهٔ هفت آسمون و دروازهٔ تقدیر و فیل و فنجون، گوگوش نقش محبوبش را بازی میکرد. گوگوش ریزنقش و همایون فربه بود و تفاوت جسمی آنها میتوانست خندهدار باشد. همایون در فیلمهای حاتم طایی و خشم کولی وردست فردین، در دنیای آبی و امروز و فردا وردست بهروز وثوقی، در مالک دوزخ، چرخ بازیگر و ستارهٔ هفت آسمون وردست منوچهر وثوق، و در بسیاری دیگر از فیلمهای ایرانی وردست بازیگران اصلی مرد بود. در واقع همواره نقش مکمل بود و کمتر بخت آن را مییافت که در نقش اصلی ظاهر شود. به عنوان کمدین شوخ نیز رقیبان محبوبتری داشت و گاهی زیر سایهٔ آنها قرار میگرفت و موقعیت متزلزلی پیدا میکرد. پس از گنج قارون تقی ظهوری در تیپ پیر چشمچران محبوبترین بازیگر نقشهای کمیک بود. گروه سهنفری سپهرنیا و گرشا و متوسلانی نیز از محبوبترین بازیگران نقشهای کمدی بودند. علی میری با استفاده از گویش گیلکی یکی از محبوبترین وردستهای شوخ بود و همایون زیر سایهٔ این بازیگران گاهی محبوبیتش رنگ میباخت.
با رواج فیلمهای قیصری که بازیگران نقش وردستهای شوخ دیگر مقبولیت سابق را نداشتند، پرویز صیاد با فیلمهای صمد و با معرفی بازیگران کمیکی چون نوذر آزادی، عبدالعلی همایون (سرکار استوار)، علی زاهدی (قوچعلی)، حسن رضیانی (عینالله)، فصل تازهای در سینمای کمدی ایران گشود. در چنین وضعیتی همایون چه باید میکرد؟ او با مشارکت در تهیهٔ تپلی (رضا میرلوحی، 1350) که بر اساس رمان موشها و آدمها (جان استینبک) ساخته شد، کوشید مسیر تازهای را تجربه کند و احیا شود. استینبک در موشها و آدمها زندگی دو کارگر تهیدست را، بر متن بحرانهای اقتصادی آمریکا در 1929 و اوایل دههٔ 1930، محور حوادث قرار میدهد. لنی چاق و قویهیکل و روانپریش و عقبماندهٔ ذهنی است و از نوازش خرگوش و چیزهای نرم لذت میبرد. رفیقش جرج، لاغر و متعادل است و نقش راهنمای لنی را دارد. به لنی میگوید که چه بخورد و چه نخورد، چه بگوید و چه نگوید، چه بکند و چه نکند. از قدرت بدنی لنی هم برای دفع اشرار استفاده میکند. لنی چنان به جرج وابسته است که بدون نظر او کاری نمیکند. برای همین همیشه میگوید: «تو که به من نگفته بودی جرج، اگه گفته بودی همچه کاری نمیکردم.»