Search

تک‌درخت تنهای ادینبورو

نقد فیلم «در حال افتادن»

در نگاه اول در حال افتادن می‌تواند مخاطب حرفه‌ای سینما را به یاد تمام وقت (اریک گراول، 2021) و دو روز، یک شب (برادران داردن، 2014) بیندازد اما لائورا کارِیرا در اولین فیلم بلندش پس از دو فیلم کوتاه موفق، در روایتی مبتنی بر خرده‌پیرنگ، به دردهای انسان تنها در دل زندگی مکانیکی امروز نزدیک می‌شود. او با هوشمندی از این که همه چیز را تقصیر حاکمیت و سرمایه‌داری بیندازد پرهیز می‌کند و مشکل آرورا، شخصیت اصلی فیلم را که در همه دقایق فیلم وسط کادر و جلوی چشم مخاطب است بیش‌تر ناشی از زاویه دید او به زندگی می‌داند تا محیط دربرگیرنده‌اش؛ طوری که مخاطب بفهمد این زن جوان پرتغالی در شهری بی‌روح و ابری در اسکاتلند دارد ادای زندگی را در‌می‌آورد تا این که آن را به طور کامل تجربه کرده باشد.

روزهای آرورا با بی‌حسی در انبار بزرگ و مکانیزه یک فروشگاه بزرگ مشابه آمازون می‌گذرد که انسان‌ها بخشی از حرکت مکانیزه سیستم هستند. آرورا روزهای خود را با اسکنر بارکد، که شبیه کُلت در دست می‌گیرد، در میان قفسه‌های بی‌پایان می‌گذراند و بسته‌ها را برای ارسال آماده می‌کند؛ شیفت‌های کاری او از صبح زود آغاز می‌شود و تا دیروقت ادامه دارد. عملکرد او به ‌طور مداوم زیر نظر است و دستمزدش آن قدر پایین است که به‌سختی جوابگوی هزینه‌هایش است. فیلم‌ساز با استفاده از جزئیات کوچک و دقیق، در ابتدا فضای کار آرورا را دلیل اصلی بیگانگی و خستگی مفرط او نشان می‌دهد. در یکی از صحنه‌ها، یکی از نگهبان‌ها با آرورا صحبت می‌کند، در حالی که اسکنر او با بی‌صبری بوق می‌زند؛ نمادی از فشار بی‌وقفه برای بهره‌وری سیستم. در محل کار که نشانه‌ای از حمایت نسبت به نیروی کار وجود ندارد، بارها با او و بقیه نه به‌ عنوان یک کارگر، بلکه مانند بخشی از تاسیسات یا کودکی بی‌توقع رفتار می‌شود. تلاش پیوسته‌ و طاقت‌فرسا به ‌جای پاداش مالی و مزایا، با شکلات و کیک تلافی می‌شود و حتی تعریف و تمجیدها از سوی سرپرستان بی‌حس‌وحال است. محیط انبار بی‌سروته با نور فلورسنت آبی-خاکستری، و انبوهی از اشیای عجیب آماده فروش به اندازه کافی کسل‌کننده است، اما وقتی صدای گریه عروسک پلاستیکی داخل بسته‌بندی قطع نمی‌شود و از آن جالب‌تر، بسته‌ای روی نوار نقاله در حال بالا رفتن به جای پایین افتادن یا بالا رفتن فقط درجا می‌زند و دور خود می‌چرخد، ماجرا فرق می‌کند و می‌شود مطمئن بود که  حرف اصلی در حال افتادن چیزی ورای نق زدن به خرد شدن انسان مدرن در زیر چرخ‌دهنده‌های اقتصاد است.

در فیلمی با طرح داستانی مینیمال، فیلم‌ساز تنش درام را در برخوردهای روزمره و عادی پیدا می‌کند. آرورا آفتاب نزده (در اسکاتلند خبری از نور خورشید هست؟)، با یک همکار پرتغالی دیگر مسیر کار را طی می‌کند و آپارتمانش را با غریبه‌هایی شریک است که مدام می‌آیند و می‌روند و محل جمع شدن هم‌خانه‌ها آشپزخانه‌ای بی‌نور و خالی از حس زندگی است.

شب‌های آرورا نیز اغلب در تنهایی و در اتاقی کوچک سرد و دل‌مرده می‌گذرد. مکالماتش در محل کار و خانه معمولاً به بحث‌های سطحی محدود است. تنها مشغولیت او در تنهایی اتاق سرد و تاریکش، ولگردی در اینستاگرام و دیدن زندگی دیگران است، بی‌آن‌که خودش چیزی به اشتراک بگذارد یا در تعامل با دیگران باشد. در حال افتادن، پیش از هر چیز، پرتره‌ای صمیمی و موشکافانه درباره یک زن مهاجر است که از فرط سرمای ناشی از انزوا و بی‌توجهی رایج جامعهٔ پیرامونش تا مرز انجماد و نابودی پیش می‌رود و همچون برگی خشک روی زمین می‌افتد. آرورا چنان در خود فرورفته و منزوی است که آداب درست معاشرت و صمیمی شدن را از یاد برده. فیلم‌نامه به‌درستی چیز زیادی از گذشته‌ او در پرتغال نمی‌گوید؛ انگار خود او هم آن‌جا را فراموش کرده. روزی در ناهارخوری انبار، گفت وگویی کوتاه اما صمیمی با یک همکار مرد خوش‌برخورد دارد. اندکی بعد، او دیگر در محل کار حاضر نمی‌شود. از شواهد و نشانه‌ها پیداست که مرد خودکشی کرده. این خبر، او را چنان در وحشت فرو می‌برد که به‌سختی قادر به ادامه روال قبلی زندگی خود است.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *