Search

پسر خوب یک خانوادهٔ بد!

گفت‌وگو با حامد بهداد، بازیگر «پیرپسر»

گفت‌وگو با حامد بهداد همیشه چالشی شخصی و یک تجربهٔ منحصربه‌فرد بوده، و هنوز هم هر بار که به فاصله‌ای هم‌نشینش می‌شوی گویی با رفیقی آشنا روبه‌رو شده‌ای که به قول امروزی‌ها «ریبوت» شده و همهٔ داشته‌ها و دانسته‌هایش را یک دور از اول نو کرده است؛ همان حامد خون‌گرم و پرشور و عمیق همیشگی‌ست که «طلبه»‌وار دلبستهٔ بحث و فحص و گپ‌وگعدهٔ سینمایی و فلسفی است و برای تمرین‌های فکری و حسی‌اش هماورد و رقیب تمرینی جست‌وجو می‌کند، اما ضمناً همان حامد همیشه هم نیست و چیزهایی در سلوک و تدارک فکری و ذوقی‌اش عوض شده، و همین باعث می‌شود نو به نو تغییر کند و باز حامد بهداد باشد و نه دیگری… حتی به غلط!

این گفت‌وگو به بهانهٔ اکران پرشروشور پیرپسر و بازی چشمگیر حامد بهداد در نقشی سخت و پیچیده و چندوجهی انجام شد، اما ناگزیر به گذشته و آینده و پار و پیرار هم سرک کشیدیم و البته نیمی از حرف‌ها ناگفته ماند، جز آن نیمهٔ پنهان که «آف دِ ریکورد» گفته شد و ای‌کاش مجال و ظرفیتی بود که بازگو شود.

شاهین شجریکهن

دربارهٔ فیلم چه صحبتهایی با اکتای براهنی داشتید و اصلاً چه دیدگاهی نسبت به پیرپسر داشتید؟

پیش‌تر پیشنهادی برای بازی در پل خواب داشتم که به دلایلی میسر نشد. بعد از آن، اکتای براهنی، سحاب زری‌باف و بابک حمیدیان جلسه‌ای با من گذاشتند و فیلم‌نامه را برای مطالعه در اختیارم قرار دادند. در همان زمان، مشغول کار در سریال میخواهم زنده بمانم (شهرام شاه‌حسینی) بودم که با استقبال غیرمنتظرهٔ تماشاگران روبه‌رو شد. اصولاً خواندن فیلم‌نامه‌ها کار راحتی نیست. بسیاری از آن‌ها را که می‌خوانم، دیگر توان ادامه ندارم. به این دلیل که برایم معنا ندارد بخواهم آن‌ها را در حافظه‌ام نگه دارم. قبلاً فیلم‌نامه‌هایی می‌رسید که هم جذاب بودند و هم می‌دانستم سلیقهٔ نویسنده چیست. بنابراین با دقت می‌خواندم. اما الان عموماً دیالوگ را همان‌جا سر صحنه می‌گویم. بسیاری از فیلم‌نامه‌ها ارزش ادبی یا ادبیات نمایشی را، که مثلاً در نمایش‌نامه‌ها سراغ دارم، ندارند. اما فیلم‌نامهٔ پیرپسر را، بر خلاف بسیاری دیگر، یک‌نفس خواندم و تمام کردم. دریافت من از نقش، به شکل خیلی پررنگی در همان جلسهٔ اول خواندن فیلم‌نامه اتفاق افتاد.

یعنی همانجا، وقتی تنها با فیلمنامه بودید، نقش را شناختید؟

بله. دقیقاً همان‌جا نقش را شناسایی کردم و همه چیز برایم روشن شد. هنوز یک سال با فیلم‌برداری فاصله داشتیم اما در همان شب، بالاترین میزان دریافت و ارتباط را با نقش پیدا کردم. همان‌جا نقش را طراحی کردم. حتی ریتم و نوسانات رفتاری‌اش را می‌دیدم. فیلم‌نامه را به خانم لیلا حاتمی هم دادم. می‌دانستم اگر او هم شروع به خواندن کند، همان حالتی که من داشتم برایش ایجاد می‌شود. پیش از شروع فیلم‌برداری در تماس بودیم و دربارهٔ نقش صحبت می‌کردیم، خودمان را شارژ نگه می‌داشتیم تا ذهن‌مان آماده بماند. می‌خواستیم با ذهنی پرورده سر صحنه برویم و انرژی‌مان را، هر کس در زمینه‌ای – یکی در بازی، یکی در ساخت، یکی در فیلم‌برداری – ارائه بدهد.

دریافتی که از شخصیت علی داشتید، چهقدر شبیه بود به آنچه اکتای براهنی در گفتوگوهایتان توضیح میداد یا به آنچه در گپهای اولیهتان شکل گرفته بود؟

عین به عین بود. چون ما در طول دوستی‌مان دربارهٔ همه‌چیز صحبت کرده‌ایم. با این حال، جاهایی وجود داشت که پیشروی من در صحنه سخت می‌شد. با این که در مواجهه با آثار ادبی، یا بهتر است بگویم ادبیات نمایشی، دچار اخلاق‌زدگی نیستم؛ یعنی آن را به معنای رایج و حکومتی در نظر نمی‌گیرم [این مفاهیم شاید کلیشه‌ای به نظر برسند] اما فعلاً همین‌ها را بلدم. مثلاً مفاهیم پدرکشی و پسرکشی، از ادیپ و الکترا که از متون کلاسیک یونان باستان آمده‌اند، تا پسرکشی در روایت‌های خودمان، چه آن‌جا که تعبیر مدرن پیدا کرده و چه جایی که هنوز نشده، همهٔ این‌ها را خوب می‌شناسم. گاهی در مواجهه با خودِ نقش، یا در سطح سکانس مشکلی نداشتم اما وقتی پلان‌ها به شکل جزیی‌تر خرد می‌شدند، در رویارویی با برخی بخش‌ها کم می‌آوردم. در این موارد بحث و مجادله می‌کردیم. من اصولاً بیش‌ترین لذت و بهره را از گفت‌وگو به شکل مجادله و مناظره می‌برم. درست مثل دوران دانشجویی، در بوفهٔ دانشگاه. اکتای براهنی دقیقاً همان کیفیت را دارد. اهل بحث است، هیچ‌چیز را دریغ نمی‌کند؛ آن فریاد و داد و قال را هم دریغ نمی‌کند.

پس ایدهآل شما هم همین است؟

همیشه. من عاشق آنالیز هستم. هر بار که او را به چالش می‌کشیدم، هزار برابر بیش‌تر چیزی برای ارائه داشت. گاهی از تفسیری سرخورده می‌شدم اما گاهی اقناع می‌شدم. این چند بار پیش آمد.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *