Search

نفرین عمارت سایه‌ها

نگاهی به ساختار درام در مجموعه «شکارگاه»

نیما جاویدی پیش از این در سرخ‌پوست نشان داد درام را به‌خوبی می‌شناسد و می‌داند چگونه از عناصر داستان در مسیر ایجاد تعلیق استفاده کند‌. او چه در دو فیلم سینمایی‌اش ملبورن و سرخ‌پوست و چه در سریال اولش آکتور و حتی در فیلم‌نامه خورشید که برای مجید مجیدی نوشت، نشان داده که به اصول درام کلاسیک و شیوه داستان‌گویی علاقه دارد؛ اتفاقی که در سینمای امروز ایران کمتر می‌افتد.

نیما جاویدی در سریال شکارگاه نیز همانند سرخ‌پوست، یک الگوی شاه‌پیرنگ را در درامی با فضای معمایی و رازآلود تصویر کرده است. در بحبوحه مشروطه، خانواده‌ای متشکل از پدری که افسر قره‌سوران است، همراه همسر، دختر، پسران و عروس جوانش با به دام انداختن راهزنان روزگار می‌گذرانند. او و خانواده مأموریت پیدا می‌کنند از جواهرات سلطنتی به مدت ده روز در عمارتی اشرافی حفاظت کنند و در صورت موفقیت پدر، به سمت ریاست گارد سلطنتی می‌رسد که توفیقی عظیم برای این خانواده است.

ساختار هرمی فریتاگ در درام شکارگاه روند کلاسیک خود را از ابتدا نشان می‌دهد. مقدمه، حادثه آغازین، اوج، فرود، و گره‌گشایی که در نهایت باید به پایان مورد نظر برسد. در همان قسمت نخست، مقدمه و معرفی شخصیت‌ها انجام و در همان ابتدا گره اصلی معرفی می‌شود که با حادثه آغازین همراه است. در شکارگاه به واسطه سیر منطقی که یک سریال باید بر خلاف فیلم سینمایی داشته باشد و داستان را به اندازه ظرفیت قسمت‌ها بسط دهد، در هر قسمت علاوه بر روابط علی و معلولی اتفاقات، شاهد معرفی کامل‌تر درونیات آدم‌های قصه هستیم. در مقدمه، تنها خانواده و خدمه عمارت معرفی می‌شوند و در ادامه و پس از اتفاق آغازین و سرقت تاج سلطنتی و درگیری‌ها در قسمت دوم، با حل گره نخست، یکی از آدم‌های داستان حذف و شخصیت‌های تازه‌ای به داستان افزوده می‌شوند. ورود هر شخصیت جدید به داستان، داستانکی تازه به روایت کلی اضافه می‌کند و تأثیر هر کدام بر دیگری و به‌مرور بر جمع کلی افراد عمارت، خود نشانه‌هایی تازه ایجاد می‌کند. نشانه‌هایی که هوشمندانه توسط نویسنده در داستان لحاظ شده تا بیننده پابه‌پای شخصیت‌ها و پیشرفت داستان از دل تفسیر نشانه‌ها بتواند نه به عنوان بیننده صرف، بلکه به عنوان یکی از حاضران عمارت با داستان همراه شود.

گره اصلی اگرچه چگونگی سپری شدن این ده روز و حفاظت از جواهرات سلطنتی است، اما در هر قسمت گره‌افکنی‌های دیگری مابه‌ازای شخصیت‌ها، درگیری فردی آن‌ها با دیگران و با خود و همچنین سرنخ‌های اتصال به داستان افزوده می‌شود. در حالی‌ که در هر قسمت کنش با تعلیقی تازه به مخاطب عرضه می‌شود، گره کوچکی در داستان گره‌گشایی می‌شود اما مخاطب همچنان در تعلیق برآمده از داستانک بعدی قلاب فیلم‌نامه را ر‌ها نمی‌کند.

شکارگاه از همان ابتدا نشان داده میخ داستان را به‌خوبی کوبیده و مخاطب را با خود و روایت همراه کرده است. دقیقاً هر جا که به نظر می‌آید همه‌چیز قرار است طبق روال عادی پیش برود، یک اتفاق خلاف روال طبیعی را ایجاد و در نتیجه موجب تضاد می‌شود. همان تضادی که بیننده را در مسیر کشف و شهودی برای پیش رفتن با داستان و آدم‌ها قرار می‌دهد. این فضای معماگونه که در آن هر شخصیت در پیش‌برد درام نقش دارد و دقیقاً در زمان مناسب نقابِ شخصیت اصلی‌اش می‌افتد، باعث می‌شود تا تعلیق‌ها در ظرف و زمان مناسب اتفاق بیفتد.

هر شخصیت در شکارگاه علاوه بر کنش‌های فردی نقش، چه در همراهی و چه در تضاد با دیگران، دچار تضاد فردی با خود است. این تقابل با خود در فضایی توطئه‌آمیز، درونیات دیگری از آدم‌ها را نمایان می‌کند که تا قبل آن وجود نداشته است. گویی تأثیر حضور این جواهرات در آن عمارت شبیه نفرینی کهن باعث می‌شود که آدم‌ها تغییر کنند، ذهن آن‌ها به هم بریزد و در این میانه همه‌چیز شکل تازه‌ای پیدا کند. شکلی که تعلیق در آن نقشی اساسی دارد و مخاطب را سکانس به سکانس به دنبال خود می‌کشاند.

شکارگاه در فیلم‌نامه هوشمندانه همه‌چیز را از توطئه، خیانت، خانواده، عشق، حسادت، رقابت، انتقام و… در روایت خود جای داده است. در کنار قرار دادن همه این مفاهیم، که هر یک برای ساخت داستان یک مجموعه کافی است، و البته تنظیم دقیق این اتفاقات در مسیر علت و معلولی که بر هم تأثیری مستقیم داشته باشد، از نکات مثبت فیلم‌نامه است. شاید به نظر بیاید ایجاد چنین فضایی منطبق بر ساختار درام ارسطویی چندان دشوار نباشد و ساخت روایتی کلاسیک به واسطه نمونه‌های مشابه موفق کار آسانی باشد، اما نگاهی به آثار موفق این‌چنینی در سینمای ایران و جهان و مشاهده نمونه‌های ناموفق بسیار نشان می‌دهد چقدر چیدمان شخصیت و اتفاق در فیلم‌نامه مهم است. کاری که شکارگاه در همین چند قسمت نشان داده به‌خوبی از عهده آن برآمده و توانسته از دل داستان ساده خطی، موفق به خلق درامی پرکشش شود.

نکته قابل توجه دیگر، انتخاب نوع زبان بر اساس دوره زمانی است که می‌توانست دچار همان آفت پرطمطراق‌گویی قجری شود، اما هوشمندانه از آن فاصله گرفته و به زبانی ساده و قابل فهم با استفاده از اندک کلمات قدیمی قناعت کرده است‌. بی‌تردید به جز زبانی که زنده‌یاد علی حاتمی در آثارش همانند هزاردستان از آن مدد می‌جست، بیشتر روایات تصویری قجری نتوانستند به یک زبان واحد که در عین قابل فهم بودن نشانه‌های زمانی را رعایت کنند دست پیدا کنند. علاوه بر فیلم‌نامه دقیق و حرفه‌ای، فضای کلی کارگردانی و طراحی نیز به این روند کمک شایانی کرده است. رنگ‌بندی کلی در دکور و حتی لباس‌ها با استفاده از رنگ‌های متمایل به قهوه‌ای و تیره، فضای رازآلود و وهم‌انگیز داستان را که بیشتر در فضای درونی و بیرونی عمارت می‌گذرد، تقویت کرده است. همین یکدستی در رنگ و نور در تصاویر هم به چشم می‌خورد. قاب‌بندی‌های سینمایی و استفاده از نما‌های ثابت در کنار نما‌های حرکتی، وامدار سینمای کلاسیک و تلفیق با دوربین روی‌دست به روایت داستانی و ایجاد حس حضور مخاطب در صحنه کمک کرده است.

در این هماهنگی فیلم‌نامه و کارگردانی و طراحی، بازی مؤثر بازیگران به ایجاد اثری قابل قبول کمک بسیاری کرده است. اگرچه در برخی سریال‌ها کمتر شاهد هماهنگی و یکدستی قابل قبول در انتخاب و ارائه نقش‌ها هستیم، در شکارگاه به یمن انتخاب خوب بازیگران این یکدستی به چشم می‌خورد. حضور پرویز پرستویی به عنوان رکن اصلی مجموعه، که در بازی‌های خود همواره نشان داده اهل کم‌فروشی نیست و اگر نقشی را قبول می‌کند با همه توان در آن حضور دارد، خود به اعتبار این اثر افزوده است. در کنار او حضور بازیگرانی مانند الهام پاوه‌نژاد، مهدی حسینی‌نیا، ‌امیر نوروزی، سوگل خلیق و… ترکیبی از بازیگران توانمند را در سریال در کنار هم قرار داده و مجموعه‌ای هماهنگ و یکدست چه در ساختار و چه پرداخت، به وجود آورده است.

آن‌چه در مورد سریال گفته شده، گویا با مجموعه‌ای ۱۰ قسمتی روبه‌رو هستیم. ده قسمت به تعداد روز‌های حضور خاندان میرعطا در عمارت و حفظ گنجینه سلطنتی؛ چهار قسمت پخش‌شده شکارگاه این ‌امید را در ذهن مخاطب زنده نگاه می‌دارد که تا پایان قرار است این مسیر موفق گره افکنی، کشمکش و گره‌گشایی به پایانی ماندگار بدل شود و این اتفاق چندان دور از ذهن نیست.

QR Code

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *