همین چند هفته پیش و در شروع جنگ دوازدهروزه، ساکنان تهران وضعیتی را تجربه کردند که مشابه آن را فقط در زمستان ۱۳۶۶ از سر گذرانده بودند؛ شرایطی که تا سالهای سال بعد هم فراموششدنی نیست. ماههایی که تهران هر روز (مرتب) موشکباران میشد و رسماً تبدیل شده بود به شهری خالی از سکنه و اهالی آن هر کدام، زن و بچه خویش را به دندان گرفته و راهی شهرها و روستاهای اطراف و حتی زادگاههای دوردست خود شده بودند و آوارگی را به ترس از مرگ ترجیح میدادند.
داستان سریال وضعیت سفید (حمید نعمتالله) در این برهه زمانی روایت میشود و درباره خانوادهای پرجمعیت به نام گلکار است که به جبر زمانه در باغ مادرشان در اطراف تهران ساکن میشوند و هر یک با مشکلات ریز و درشت زندگی دستوپنجه نرم میکنند. از دیگر سو، از سالهای سال قبل، خواهران و برادران، بهرام، بیژن، بهزاد، بهروز، احترام و محترم ارتباط خوبی با هم ندارند و حالا که به هم رسیدهاند تمام اختلافات قدیمی شعلهور شده و هر روز شاهد دعواها و قهرهایشان هستیم. این خانواده مغشوش بستر مناسبیست برای به نمایش در آوردن اغتشاشات و نابهسامانیهای محیط پیرامون. اما همه اینها بهانه است. بهانه حمید نعمتالله برای نشان دادن هنر کارگردانیاش و ساخت سریالی در ۴۲ قسمت. سریالی در مورد دهه ۱۳۶۰، دهه آرزوهای بربادرفته، دهه عشقهای ناکام. سریالی برای خاطرهبازی حمید نعمتالله با آدمها و موقعیتها و لوکیشنها و وسایل صحنه و عشق آتشین بیسرانجامی که سر به رسوایی نهاده و عاشق پرسوز و گداز هر روز به مرحله سر به بیابان گذاشتن نزدیکتر و نزدیکتر میشود. امیرمحمد گلکار پسرک نوجوان عاشق که آیین دلربایی از دخترکان را بلد نیست و هر کاری برای خودشیرینی در برابر شیرین میکند، که کام خود و اطرافیان تلختر و تلختر میشود. جالب اینکه شیرین هم علفی است که صرفاً به دهان بُزی چون امیر، شیرین است و هیچ جذابیتی برای قاطبه پسران ندارد.
سریال، آکنده از ادای دین و ارجاعات سینماییست. اگر از آرشیو صوتی و تصویری آن زمان – که بعدها از فرط استعمال در فیلمها و سریالهای مختلف کاملاً دستمالی شدند – بگذریم، بزرگترین هنر نعمتالله در بازیگرگزینی این سریال است. انتخاب افسانه بایگان، ستاره زن سینمای آن سالها، به عنوان یکی از خواهران گلکار در راستای همین ادای دین است و جالبتر اینکه در یکی از سکانسهای سریال امیرمحمد در سینما فیلمی میبیند که بازیگرش افسانه بایگان است. انتخاب ابوالفضل پورعرب، جوان اول سینمای دهه ۱۳۷۰ برای نقش دربوداغان و ازهمگسیخته بیژن گلکار کاملاً عامدانه است. جواد هاشمی که نود درصد کارنامه بازیگریاش ایفای نقش رزمنده بوده، در این سریال هم آن شمایل را بازسازی میکند و حضور پوراندخت مهیمن، بازیگر پرکار تلویزیون و سینمای آن دوران در نقش عروس بزرگ و بیحاشیه خاندان گلکار، به نظر نمیرسد که تصادفی بوده باشد. علاوه بر اینها، ارجاعات متعدد به فیلم تاراج و زینال بندری، سریال هزاردستان و پخش اولین قسمتش، کفشهای میرزا نوروز، سربداران و حتی کارتونهای آن زمان که در خاطره جمعیِ آدمهایی به سنوسال حمید نعمتالله حضوری ویژه دارند، در راستای همان خاطره بازیِ کارگردان محسوب میشود. افزون بر اینها، طراحی شخصیت بهروز گلکار، با بازی تماشایی عباس غزالی، یادآور یک بهروز ویژه در سینمای ایران است و دیالوگهایی که برای او نوشته شده کاملاً ادای دینیست به قهرمانان مسعود کیمیایی!
وضعیت سفید گرهافکنیها و افتوخیزهای داستانی سریالهای مرسوم در ایران را ندارد و صحنهها آکنده از جزئیاتی تمامنشدنی از آدمها، اشیاء و حیوانات گوناگون – که یادآور سینمای امیر کاستاریکا – است و یک بازیگر نقشاول نوجوان به اسم یونس غزالی، که شاید در نگاه اول هیچ جذابیتی برای به دوش کشیدن بار اصلی سریالی طولانی را نداشته باشد، ولی چنان در نقش ذوب شده که میتواند نماینده تمام نوجوانان دهه پنجاهی باشد و عشقی که چنان در چنبرهاش گرفته و فرصت تفکر را از او سلب کرده و طفل دیوانه مادربزرگ را در مسیر جنونوارگی پیش میبرد تا تبدیل به مجنونی خستهدل که دل از لیلیها بریده و در آخر داستان فقط داستان اوست که شیرین نیست.
سریال وضعیت سفید متأسفانه آنگونه که باید دیده نشده و قدر ندیده و به صدر ننشسته، ولی بهجرأت میتوان گفت یکی از ده سریال برتر تاریخ سریالسازی ایران است، با دهها شخصیت پرداختهشده و شناسنامهدار که میتوان فصول بعدی آن را هم بهراحتی ساخت!