۱. ناصر تقوایی از معدود سینماگران ایرانی است که ادبیات را خوب میشناسد و همین عشق به ادبیات و شناخت عمیق از سینما سبب شده بهترین اقتباسهای سینمایی را بسازد و معمولاً فیلمهایش فونداسیون دراماتیک قوی دارند. او کارگردانی بوده که علیرغم داشتن بیش از نیم قرن تجربه حضور در فضای سینمایی، فقط شش فیلم بلند و یک سریال تلویزیونی در کارنامهاش داشته و جالبتر اینکه با آن کارنامه جمعوجور، یکی از بهترینهای تاریخ سینمای ایران است. هرچند بخشی از این کمکاری به وسواس ذهنی و خصلت کمالگرای تقوایی مربوط میشد، ولی بخش اعظم آن برمیگشت به محدودیتهای اعمالشده در ساختار سینمای ایران که در حق او جفاهای بسیار روا داشت. همین که از آخرین ساختهاش کاغذ بیخط نزدیک ۲۵ سال گذشته، در حالیکه در این مدت دستکم میشد تعداد فیلمهایش را دورقمی کرد، یعنی قدرش را ندانستهاند. کسی که نخستین ساختهاش آرامش در حضور دیگران، بر اساس نوشتهای از غلامحسین ساعدی، یک شاهکار محض بود و داستان زوال تدریجی خانواده یک سرهنگ بازنشسته و روابط او با دخترانش را روایت میکند. در این فیلم، شاعران سرشناسی چون محمدعلی سپانلو و منوچهر آتشی بازی میکنند و به نظر میرسد فیلم قصد دارد در کنار انتقاد به نوع زندگی دیکتاتورگونه سرهنگ، که حالا جبروت خود را از دست داده و دخترانش به دنیای دیگری تعلق دارند، گوشه و کنایهای هم به فضای روشنفکری آن روزگار داشته باشد و سعی کند خودافشاگرانه به آن گروه بنگرد و آنها را غرق در لذات جسمانی نشان بدهد. شروعی موفق برای کارگردانی جوان که با آن برنده جایزه شیر نقرهای ونیز شد.
۲. سریال داییجان ناپلئون با اقتباس از رمان معروف ایرج پزشکزاد، هنوز هم که هنوز است به عنوان یکی از بهترین سریالهای تاریخ تلویزیون مطرح است. بخشی از موفقیت سریال به متن خوب پزشکزاد برمیگشت، ولی بخش مهمی هم به کارگردانی بیعیبونقص و کاملاً سینمایی تقوایی و انتخاب خوب بازیگرانش مربوط میشود که با ترکیبی موفق، تیپهای ملموس از طبقه خاص روبهزوال آن روزگار خلق میکند که با ارجاعات سیاسی میتواند برای تمام عمر کاربرد داشته باشد.
۳. ناخدا خورشید از مثالزدنیترین نمونههای اقتباسهای موفق ادبی/ سینمایی است، که حتی میتوان ادعا کرد اقتباس تقوایی از رمان «داشتن و نداشتن» (ارنست همینگوی) بسیار بهتر از اقتباس هاوارد هاکس سینماگر بزرگ جهان است. تقوایی با وام گرفتن از بنمایه اصلی رمان همینگوی و آغشته کردن آن با فرهنگ بومی منطقه جنوب ایران و اِشرافی که به ریزهکاریهای آن فرهنگ و مردم دارد، توانست اثری درخشان خلق کند که شاید بهترین فیلم تاریخ سینمای ایران باشد. فیلمی که جایزه یوزپلنگ برنزی چهلویکمین دوره جشنواره لوکارنو را به خود اختصاص داد و در پنجمین جشنواره فیلم فجر نیز سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول را برای داریوش ارجمند و لوح زرین بهترین بازیگر نقش دوم مرد را برای سعید پورصمیمی به ارمغان آورد.
۴. فیلم ای ایران ادای دینی آشکار است به سرود ملی/ میهنی «ای ایران»، که به بهانه آن به ارتباط فرهنگ و قدرت پرداخته و به نقد رفتارهای سلطهجویانه وابستگان قدرت به افراد فرهنگی میپردازد. جایی که گروهبان مکوندی به عنوان نمونهای از افراد کمظرفیت و بیلیاقت، که به خاطر حضور در ساختار معیوب قدرت ترفیع گرفته و در جایگاه خدایگانی، بنای آن دارد که در کوچکترین و بیاهمیتترین کارهای محیطی روستایی دخالت کرده و حتی ترکیب گروه سرود مدرسه را هم با نظر مستقیم خود تغییر بدهد. خودسریهایی که در نهایت به عصیان ملت انجامیده و از بین رفتن هراس اولیه، مقابله با قدرت، تبدیل به ارزشی فراگیر شده و مقدمات سقوط دیکتاتوری کوچک مکوندی را فراهم میآورد. فیلم ماکت جمعوجور از انقلاب مردم ایران در سال ۱۳۵۷ است که میتواند در هر جغرافیایی اتفاق بیفتد.
۵. کاغذ بیخط در سال ۱۳۸۰ و بر اساس طرحی از مینو فرشچی ساخته شد. هرچند بعد از آن، چند پروژه توسط تقوایی استارت زده شد ولی نیمهتمام ماند و این فیلم تا امروز آخرین ساخته این فیلمساز است. فیلمی که با حضور ستارگان آن روزهای سینمای ایران، خسرو شکیبایی و هدیه تهرانی ساخته شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اول مرد و زن را به خود اختصاص داد. فیلم داستان زندگی تکراری زنی خانهدار را روایت میکند که برای فرار از آن شرایط، در کلاسهای فیلمنامهنویسی ثبتنام میکند تا با استفاده از شخصیت بهشدت رؤیاپرداز خویش، خیالبافیهایش را در مسیر نوشتن داستان و فیلمنامه مدیریت کند. فیلم در لایههای زیرین خود ارجاعاتی به مسائل سیاسی آن روزها هم دارد.